حمید رضا جان سلام
دیروز داشتم به تو فکر می کردم و تصمیم گرفتم نامه ای برایت ارسال کنم . حمید رضا پدر خیلی دل تنگ شماست و مدام سراغت
را می گیرد. تا حالا چندین نامه برایت ارسال کردیم. اما جوابی نگرفتیم. آیا زمان آن نرسیده که از زندان رجوی خود را رها کنی؟ زمانی که پیش ما بودی پدر همیشه می گفت حمید رضا عصای دست من است. برادرم حمید رضا به خودت بیا، ماندن در کمپ مجاهدین آن هم در کشور آلبانی عاقبت خوشی برایت ندارد.
عاقبت خوش شما در کنار خانواده ات رقم می خورد. هنوز هم دیر نشده این همه از دوستانت کمپ را رها کردند و به دنیای آزاد پناه بُردند. شما هم یکی از آنها باش. در کنار خانواده بودن حق شماست چرا این حق را از خودت سلب می کنی؟ خانواده ات خوبی و شادی شما را می خواهند. بخاطر پدر هم که شده خودت را از کمپ مجاهدین نجات بده .
برادرت – مجتبی نوری