نشست عملیات جاری
مهران کریم دادی: ببیند فشارهای روانی که در نشست ها بر افراد تحمیل می شد موضوع ساده ای نبود خیلی از بچه ها زجر می کشیدند و متاسفانه سالها این وضعیت ناهنجار در قرارگاههای سازمان در عراق ادامه داشت و کسی هم جرئت اعتراض نداشت. یعنی ما الان با لفظ و کلمات ممکن است در باره آن فشارهای وحشتناک حرف بزنیم اما قطعا نخواهیم توانست مناسبات غیر انسانی درون سازمان را به درستی تشریح کنیم. ببین آقای رضایی شما خودت خوب می دانی تحت آن شرایط چه اوضاع سختی بود ما در اینجا در باره آن شرایط زجر آور می گوئیم خوب مسئولین سازمان این رفتارهای زشت را داشتند یا ما در اشرف تحت فشار بودیم ولی این فشارها یک روز یا دو روز نبود یعنی در طی سالها و همه لحظات روز یعنی در طی بیست و چهار ساعت همواره فشارها بر افراد اعمال می شد. خوب این فشارهای روانی که در اشرف بر بچه ها وارد می شد و افراد مجبور بودند در همه روزها و ماهها و سالها آن را تحمل کنند خیلی سنگین و تاثیر منفی روانی بر بچه ها داشت. همه رفتارها و فشارهای مسئولین سازمان خیلی عذاب دهنده است. شما خوب فکر کنید چقدر طول کشید مسعود در نشست های باقرزاده که بیست روز بود یا شاید زیادتر حرف بزند و بچه ها را مدام بدهکار می کرد. مدام نشست داشتیم تصور کنید روزانه بین چهارده تا شانزده ساعت شما بشینید تو یک مثلا سالنی و در یک صندلی میخکوب بشوید و شما را با جملات و کلمات خاص بدهکار و گناهکارتان کنند. شمائی که همه زندگی خودتان را در اختیار رهبری عقیدتی قرار داده اید و بارها در عملیات های گوناگون و مرگ آور وادار به شرکت شده اید و حالا در نشست، جناب مسعود یقه شما را می گیرد و خوار و زبونتان می کند. در نشست قبل از جنگ امریکا و عراق بود که… سعید باقری دربندی: نشست سال هشتاد بود. قادر رحمانی: روی صندلی طی روزها و ساعتها میخکوب شدیم. مهران کریم دادی: بله روی صندلی می نشستیم و ساعتها مجبور بودیم شرایط تحمیلی و خسته کننده را تحمل کنیم. سعید باقری دربندی: فکر کنم چهارمین نشست بود. مهران کریم دادی: بله، در آن نشست مسعود مجبور باشی بنشینی آن جا در صندلیت و ذهنت را بمباران کنند و تو حق و یا جرئت نداشته باشی حتی حرف بزنی و از خودت دفاع کنی. نشست های حوض یادتان است؟ من نشست حوض یادم است. بیست و چهار ساعت دقیقا تو سالن نشستیم. یعنی بیست و چهار ساعت شما بنشینی فقط مرتب کسی برای شما صحبت کند. شما هم تقابل داشته باشی نسبت به آن فرد و حرفهای آن فرد مسئول و فقط ظاهرا حرفهای او را قبول کنی در حالی که به نظرت خیلی مسخره و بی معناست. آرش رضایی: مجبور بشوی گوش کنی و ادای آدمهای مطیع را در بیاوری. مهران کریم دادی: دقیقا، مجبور بشوی گوش کنی و ناچارا تظاهر کنی که آن حرف ها و تحلیل ها را پذیرفتی. چه حسی به شما دست میدهد؟ یک آدم سالم را به قول معروف وادارش کنند بیست و چهارساعت فقط وراجی های مثلا یک نفر را گوش بکند، خوب دیوانه میشود. واقعا بیست روز مداوم با چهارده ساعت تا پانزده ساعت در روز حضور اجباری در نشست سرگیجه آور بود. وقتی که نشست تمام می شد بعد سوژه می آوردند. اگر یادتان باشد همیشه یکی را سوژه می کردند که به قول معروف تو مناسبات لنگ میزد و تو باید به روی آن سوژه بدبخت و بد شانس تیغ می کشیدی، باید سرش داد میکشیدی باید بهش فحش می دادی فحش رکیک، به هر حال باید به سوژه بیچاره می توپیدی. خوب همه این رفتارها و ریاکاری ها و نقش بازی کردن ها فشار روانی بود که بر همه ما در اشرف وارد می شد. تنفس در فضای اشرف یعنی زیر فشار مداوم روانی بودن. و اگر مثلا دستورات مسئولین را اجرا نمی کردی خوب خودت باید می رفتی زیر تیغ و تو را سوژه می کردند. در واقع تو در قالب بودی. قالبی که رهبران سازمان برای تو می ساختند. وقتی زیر فشار باشی مجبوری که در ظاهر خودت را سازگار کنی و همه توقعات فرماندهانت را در اشرف تامین کنی حتی اگر ناچار شوی بر علیه نزدیکترین کسان خودت دشنام بدی و توهین کنی. باید مطیع دستورات فرماندهانت باشی و هر چه که از تو خواستند بی چون و چرا انجام بدهی. یا در عملیات جاری بر اساس آن نکاتی که از تو می خواستند رفتار کنی، در عملیات جاری شرکت کنی تا از زیر این فشارها در بیایی. آرش رضایی: خوب آقای کریمدادی شما چه تجربه ای از نشست های عملیات جاری داری؟ شما نسبت به نشست عملیات جاری دافعه داشتی؟ به اصطلاح متناقض بودی؟ مهران کریم دادی: من سر موضوع رهبری عقیدتی مسعود رجوی، که عملیات جاری نمی کرد، متناقض بودم و صدها سوال بی جواب داشتم. با اطمینان اقرار می کنم اکثریت افراد در قرارگاه اشرف نسبت به نشست عملیات جاری متناقض بودند. آقای رضایی علتش هم این بود که کسی ذاتا مایل نبود تحت فشار همه جانبه قرار گیرد. شما آیا دوست دارید همیشه تحت کنترل باشید؟ مثلا به شما دستور بدهند که چه کار کنی و چه کار نکنی؟ بی آنکه از خود اختیاری داشته باشی؟ آرش رضایی: نه، مشخص است هیچ کس دوست ندارد برده کسی بشود. چون انسان شیفته ی آزادی ست و مایل است از اراده ی آزاد برخوردار باشد. چون انسان انسان است و شأن و کرامت انسانی دارد. و بالذات این امر را احساس می کند. مهران کریم دادی: کاملا درسته، هیچ آدم آزادی در هیچ کجای دنیا دوست ندارد به او بگویند چه کار کن و چه کار نکن. یا چه بخور و چه نخور. کی از خواب بلند شو و یا چه وقت به خواب. هر آدمی دوست دارد آزاد باشد، دوست دارد خودش انتخاب کند بی آنکه کسی به او امر و نهی کند. خوب عملیات جاری یعنی چه؟ یعنی اینکه شما را به قول معروف در قفسی بگذارند و مدام خط و خطوط بدهند. حتی ریزترین اعمالت را زیر سوال ببرند. به شما طرز زندگی و شکل رفتارت را تحمیل کنند. یا اینکه در قرارگاه افراد را کوک می کردند موقع صبح از خواب بیدار شدند دقیقا چه کار کنند و شب هم که شد بیای در نشست عملیات جاری شب هم همه آن مسائلی که در طی روز با ذهنت و با چشمت تصویر برداری کردی بیای در جمع مطرح کنی و خودت و دوستانت را به طرز بدی زیر تیغ ببری که چه بشود؟ دوباره فردا کوکت می کردند چه نوع تنظیماتی با دیگران و تشکیلاتت داشته باشی. عین یک برده ی بی دست و پا که حتی قادر نیست برای انتخاب های خودش نیز تصمیم گیری کند. آرش رضایی: یعنی به نوعی همه افراد در مناسبات سازمان در سلسله مراتبی قرار می گرفتند که دیگر اراده ای از خود نداشته باشند و قدرت تصمیم گیری برای حتی کارهای شخصی نیز از آنها سلب می شد. در واقع این شرایط، روابط و فضایی که حکمفرما بود قطعا افراد را وادار می کرد نقش بازی کنند. بچه ها در قرارگاه اشرف و یا سایر قرارگاههای سازمان در عراق مبدل به افراد چند شخصیتی می شدند و در نهایت برای همدیگر نقش بازی میکردند. در این میان سازمان به اهداف خودش می رسید که همان تهی نمودن نیروهای تشکیلاتی از ماهیت واقعی شان و مخدوش نمودن هویت شان بود تا شخصیت افراد تشکیلاتی متناسب با اهداف رهبران سازمان شکل بگیرد. مهران کریم دادی: کاملا درسته. این روندی بود که سازمان به عمد مسیرش را برای بچه ها تنظیم کرده بود. آرش رضایی: آقای کریمدادی، با توجه به گفته های شما می توان نتیجه گیری کرد افراد مستقر در قرارگاه اشرف کاراکترهای سازگار با اهداف تروریستی سازمان داشتند. در واقع هیچ کس خودش نبود. مهران کریم دادی: دقیقا، هیچ کس در قرارگاه اشرف یا مناسبات سازمان خودش نبود. آرش رضایی: یعنی روند ازخودبیگانه کردن افراد و تهی نمودن آنان از هویت خودشان امری مشهود بود و نیروهای تشکیلاتی سازمان در این روند ویرانگر از ماهیت وجودی خودشان به تدریج فاصله می گرفتند بی آنکه متوجه این امر مهم و حیاتی باشند و سازمان دنبال این قضیه بود.