در زمان صدام حسین سالانه گویا تنها تعدادی انگشت شمار آن هم افراد پیر که معمولاً از خانواده های ساکن اروپا بودند اجازه تردد یک هفته ای به اشرف داشتند.
از سوی دیگر به سبب روابط سرد بعد از آتش بس در جنگ ایران و عراق تردد خانواده ها به خاک این کشور به جز شرایط محدود کنترل شده به عتبات عالیات محال بود تا اینکه صدام سقوط کرد.
دوسه ماه بعد بود که ۱۰ اتوبوس از خانواده های قربانیان فرقه رجوی در تابستان ۲۰۰۳ (۱۳۸۱) به جلوی درب پادگان اشرف آمدند. مسئولین بهم ریخته بودند. روز اول را تا بعد از ظهر همه آنها را معطل نگه داشته و عوامل اطلاعات و ضد اطلاعات سازمان با پرس و جو از آنها قصد داشتند اطلاعات لازم برای سوءاستفاده را بگیرند. مثلا می گفتند خودتان تنها بیایید. یا ایمیل به افراد جوان خانواده ها می دادند به این بهانه که نیاز به آمدن دوباره نیست. و فامیل تان از اشرف با این ایمیل با شما تماس می گیرند!
البته چنین چیزهایی محال بود و احتمالاً اگر مسئولین یادشان می افتاد که چنین قولی هم داده اند، برای تماس با نفرات خانواده ها و تخلیه اطلاعاتی از آنها استفاده می کردند.
عین این موضوع را خانم مرضیه قرصی در بدو ورودش به ایران هم به زبان آورد که گویا مادرش گفته بود طی این سالها ایمیل های زیادی برایش فرستاده بود. فکر کنید عضوی که حق دسترسی به رسانه و اینترنت را ندارد چگونه توانایی های مسخره مورد ادعای مسعود رجوی را انجام میدهد؟
بعدها در نشست های توجیهی ضد خانواده در پادگان اشرف، برایمان به دروغ گفتند سازمان حق دارد کنترل داشته باشد و گاهاً مانع شود و علتش حمل مواد مخدر به داخل قرارگاه اشرف توسط خانواده ها بوده است که می خواستند به دستور رژیم شماها را معتاد کنند!
یا مثلا فردی که لیسانس وظیفه بود و حسب اتفاق خدمت سربازی اش در سپاه پاسداران بود و کارت پایان خدمت اش مربوط به سپاه بود، با هلهله و ولوله اسمش را علنی کرده و می گفتند برادر . . . عضو سپاه بوده و برای کسب اطلاعات به اشرف آمده است. یعنی بی خبری از فضای ایران تا این حد بود از بالا تا پایین سازمان.
در نشست های توجیهی مسئولین سعی داشتند پاچه خواران معدود غیر قابل برگشت به ایران را سبب بمب گذاری و کشتارها در ایران، پشت میکروفون برده و وادار به اعتراف کنند که مثلا مادرش بهش می گفته چرا زن نداری؟ و . . . و آنها هم جمع بندی کنند که دیدید این همان تفکر دستگاه ضد توحیدی هست! آمده اند پای شما را در تشکیلات مجاهدین خلق سست کنند و . . .
تا اینکه مصاحبه با FBI و سپس کارکنان وزارت خارجه آمریکا سر رسید. ریزش پشت ریزش! بطوریکه دو ماه بعد از آن و رسیدن موعد ۳۰ ژوئن ۲۰۰۳ تعداد نفرات کمپ جداشدگان یا همان “تیف” به ۱۳۰۰ نفر رسید. حال هر رسانه ای پشت درب اشرف می آمد نمی دانست سراغ سازمان برود یا سراغ جماعت جداشده .
ظاهراً بعد از این تاریخ بود که با اطلاعیه های سازمان و اعلام سرخط های سیاسی توسط خود مسعود رجوی ملاقات با خانواده ها مطلقاً ممنوع و بحث “خانواده کانون فساد” به صورت سرفصل سیاسی و تشکیلاتی برای اعضا طرح و نهادینه شد و آنگاه در مقابل نیز، حرکت و جسارت خانواده های قربانیان علیرغم سالها صبوری و خویشتن داری برای رهایی فرزندانشان آغاز گردید. اما به نظر می رسید ضجه و زاری و آه و فغان مادران و پدران پیر خانواده ها در پشت درب قرارگاه اشرف انگاری هیچ تأثیری در تغییر سیاست های ضد خانواده ی مجاهدین خلق ندارد. اتفاقات بعدی و سنگ زدن پدران و مادران پیر توسط ایادی مجاهدین خلق از داخل قرارگاه اشرف ماهیت بغایت ضد انسانی و ضد ایرانی رهبران مجاهدین خلق را به خوبی آشکار ساخت.
نویسنده : مصطفی آزاد