احساسات جریحه دار شده

توتالیتاریسم یا همسانگری به عنوان صفت و ویژگی گروههایی به کار می رود که به خود اجازه دهند همه جنبه ها و قلمرو انسانها را در انحصار خویش بگیرند و بر آن تسلط داشته باشند ، همچنین بهره گیری از روش های ستیزه جویانه و ترور و ایجاد فضای رعب و وحشت ، سعی و تلاش برای پدید آوردن یکسانی و یک شکلی جامعه انسانی بر اساس ایدئولوژی و به نام مقدسات ، ابزار انگاشتن همه نیروها و انسانها در مسیر و اهداف گروهی و فرقه ای ، نفی آشکار آزادی های فردی و اراده ی فعال انسان در انتخاب مسیر زندگی ، سیطره بی حد و حصر بر حریم خصوصی افراد و نادیده انگاشتن فردیت انسانها و بی توجهی به احساسات و عواطف آدمی… ویژگی هایی ست که گروههای توتالیتر با آن تعریف و مشخص می گردند. در این مرام و دیدگاه انسانها تا جایی ارزش دارند که کورکورانه در خدمت رهبر عقیدتی باشند و گرنه همچون یک انسان از حقوق طبیعی و ذاتی برخوردار نخواهند بود.
خانواده آقای محمد رضا فرجی پور مدت بیست سال است از دیدن ایشان و یا شنیدن صدایش محروم مانده اند ، زیرا بر همگان آشکار است ، محمد رضا نیز همچون سایر افراد به اسارت کشیده شده در قرارگاه اشرف از هیچگونه امکانات و یا اختیاری برای تماس با دنیای بیرون از قرارگاه اشرف ندارد و مسئولین فرقه مجاهدین اصولا از هر گونه تماس و یا ارتباط عاطفی انسانها بشدت آشفته شده و با تحلیل های بیمارگونه ، احساسات و عواطف خانواده ها و افراد مستقر در قرارگاه اشرف را متاسفانه به هیچ می شمارند.
نامه ی خانواده محترم فرجی پور خطاب به محمد رضا ، در واقع نیم نگاهی نیز به مسئولین قرارگاه اشرف دارد و تقاضایی و خواسته ای مشروع و قابل درک را به صراحت طرح می کند ، اینکه رهبران مجاهدین به خود آیند و بیش از این با رفتارهای مستبدانه و غیر اخلاقی احساسات و عواطف خانواده ها را جریحه دار نکنند.
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

نامه ی خانواده محترم فرجی پور خطاب به محمد رضا:
سلام به خدمت برادر عزیزمان محمدرضا فرجی پور
سلامی به نرمی دلهای آشنا ، سلامی به سرخی گل سرخ ، سلامی به گرمی تپش قلب ها که همیشه تشنه محبت تو بوده ، سلامی که از کانون وجودمان سرچشمه می گیرد و به سویت پرواز می کند پذیرا باش. برادر عزیز آسمان دلمان ابری و چشمانمان بارانی بالهای امیدمان شکسته اند. پرواز مقدور نیست ولی افسوس و ای کاش می شد فریاد مظلومانه مان را به گوشت می رسید. نیلوفری که اسیر مرداب است. کاش می شد سکوت غریبانه گنجشک های افسرده را معنا کرد. کاش می شد احساسمان را می فهمیدی ، کاش می شد برای یک بار سکوتمان را به هیاهوی مجسم می ساختی و چشمان بی فروغمان را در آسمان جستجو می کردی و به قلب های یخ زده مان گرما می بخشیدی ، کاش می شد وجود زیبای تو را برای همیشه در کنارمان می دیدیم. برادر عزیز ما خواهرانت و برادرت دیگر طاقت دوری شما را نداریم و دیگر صبر جوانی مان تمام شده است و ما دیگر بدون تو پشت پناهی نداریم.
خصوصاً خواهرهایمان با دیدن آنهایی که آمده اند دیگر نمی توانند دوریت را تحمل کنند. وقتی که می بینند آنهایی که برگشته اند و یا از سازمان بعد از 20 سال جدا شده اند، چه انتظاری می توان از ما داشت. خلاصه ما بی صبرانه منتظر شما هستیم و برای آمدنت لحظه شماری می کنیم. ضمناً از شما انتظار داریم تا با پدر مادر و من که تنها برادرت هستم و مدتهاست در انتظار دیدار شما یا شنیدن صدای دوست داشتنی ات بسر می بریم هر چه زودتر تماس تلفنی بگیری تا ما این قدر دل نگران تو نباشیم.
محمدرضا جان امیدوارم مسئولان سازمانی که تو سالها در اختیارشان بودی به خواسته مشروع و به حق خانواده ات احترام گذاشته و اجازه دهند شما با خانواده ات حداقل تماس تلفنی بگیری. با احترام فراوان خواهرانت و برادرت.
علیرضا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا