رهبران فرقه تروریستی مجاهدین خلق همواره از ارتش به اصطلاح آزادی بخش به عنوان نماد قدرت فرقه یاد میکنند. اما خوب است نگاهی به وضعیت این ارتش پوشالی در حال حاضر بیندازیم تا ببینیم که چقدر ادعای مسئولین فرقه با واقعیت درونی این تشکیلات منطبق میباشد؟
درستی هر مدعائی در عمل به اثبات میرسد. ارتش به اصطلاح آزادی بخش در واقع زاییده جنگ 8 ساله مابین حکومت دیکتاتور سابق عراق و دولت ایران میباشد. در اوج سالهای این جنگ بود که رهبر خائن و وطن فروش فرقه یعنی مسعود رجوی و اطرافیان فرصت طلبش عده ای افراد نا آگاه از مطامع نامشروع سران فرقه را تحت عنوان مبارزه با جمهوری اسلامی به خاک عراق کشانیدند و با تشکیل ارتش به اصطلاح آزادی بخش، عملاً نیروهای فرقه را به خدمت ارتش بعثی عراق در آوردند.
این نیروها همواره در طول سالهای جنگ ایران و عراق و سالهای پس از آن به عنوان جزئی از ارتش حکومت دیکتاتور سابق عراق (صدام حسین) عمل کرده اند.تمامی عملیاتهائی که این نیروها انجام میدادند با هماهنگی یا دستور حکومت صدام حسین صورت میگرفت. تا آنجا رهبری فرقه، وابسته و مورد اعتماد دستگاه حکومت صدام حسین بود که به وی دستور میداد جهت سرکوب اعتراضات درونی مردم به تنگ آمده عراق، نیروهای فرقه را وارد عمل کند و مردم بیگناه عراق را به خاک و خون بکشانند.
اما در تبلیغات بیرونی رهبر خائن و مسئولین وطن فروش فرقه تروریستی مجاهدین خلق از این نیروها با نام ارتش آزادی بخش و دژی محکم در برابر حکومت ملاها یاد میکنند.
اکنون بالای دو دهه است که از تشکیل ارتش به اصطلاح آزادی بخش میگذرد. ارتشی که قرار بود بنا به گفته مسعود رجوی در ظرف حداکثر 6 ماه حکومت ایران را سرنگون کند. اما نه تنها هیچکدام از ادعاهای رهبر فرقه به واقعیت نپیوسته بلکه این تشکیلات در سرازیری نابودی قرار گرفته و هیچ دست آوردی از خونریزی هائی که توسط این ارتش و تشکیلات شیطانی صورت پذیرفته، نصیب رهبران فرقه تروریستی مجاهدین خلق نشده و در حال حاضر این نیروهای فریب خورده و اسیر فرقه میباشند که تاوان اهداف شوم رجوی را میپردازند و در شرایط یأس آلود و نا امید کننده ای به سر میبرند.
افرادی که تمامی زندگی و عمرشان بیهوده به هدر رفته و اکثراً پیر و فرسوده شده اند.
ارتشی که قرار بود در صورت مهیا شدن شرایط داخلی ایران و شرایط بین المللی ضربه نهائی را بر پیکره حکومت ملاها وارد کند در جریان جنگ 2003 م. مابین نیروهای ائتلاف به فرمانده هی آمریکا و حکومت صدام حسین، ستونهای پوشالی اش فرو ریخت و وارد سرازیری نابودی گشت.
یادم می آید که قبل از شروع این جنگ مسعود رجوی و مریم بانو، مجنون وار فریاد میکشیدند که ((از اشرف تا تهران منطقه عملیاتی ارتش آزادی بخش است، هر کس در این مسیر بخواهد سد راه ما شود او را نابود خواهیم کرد خواه ارتش آمریکا باشد، خواه نیروهای یکه تی و یا هر کس و چیز دیگری.)) آنان مدعی بودند که در صورت شروع جنگی مابین آمریکا و حکومت صدام حسین، ارتش آزادی بخش نیز وارد عمل خواهد شد و با انجام عملیاتی که نام آنرا بهمن کبیر گذارده بودند ضربه نهائی را بر رژیم ایران وارد خواهد کرد.
خوب است که نگاهی بیندازیم به وقایع این دوران و ببینیم که این ارتشی که رهبر و مسئولین این فرقه همواره سنگ آنرا به سینه میزنند در این دوران چه عملکردی داشت؟
به اواخر اسفند ماه 1381 خورشیدی نزدیک میشدیم. کاملاً بوی جنگ بین آمریکا و عراق به مشام میرسید.
روز به روز به شمار نیروهای آمریکائی مستقر در منطقه خاور میانه و خلیج فارس افزوده میشد و همه اخبار و تحولات حکایت از جنگی میداد که با توجه به استراتژی در پیش گرفته شده از سوی حاکمان جنگ طلب کاخ سفید نسبت به حکومت صدام حسین، پرهیز از شکل گیری و وقوع این جنگ بعید به نظر میرسید.
دولتمردان کاخ سفید تصمیم خود را گرفته بودند و سوژه بعدی پس از سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان، حکومت صدام حسین بود و حال نوبت این دیکتاتور تاریخ مصرف گذشته بود که از اریکه قدرت پائین بیاید.
در این روزها جنگ تبلیغاتی بین دولت آمریکا و عراق به اوج خود رسیده بود و هر کدام از طرفین این ماجرا به رجز خوانی علیه طرف مقابل می پرداختند.
مسلماً بروز این جنگ احتمالی تأثیر تاریخی بر سرگذشت و سرنوشت فرقه مجاهدین خلق می گذاشت به این دلیل که مسعود رجوی رهبر این فرقه تروریستی تمام تار و پودهای دیکتاتوری کوچک خویش را در اردوگاه کار اجباری اشرف و سایر مقرهای وابسته به این فرقه در خاک عراق بنا نهاده بود و عراق مرکز تمرکز نیروهای فرقه بود.
در طول این سالهای متمادی که چه در جریان جنگ 8 ساله عراق و ایران و چه در سالهای پس از آن فرقه مجاهدین همواره از حمایت دولت بعثی عراق بر خوردار بود و آقای صدام حسین مستبد، مسعود رجوی رهبر فرقه و نیروهای تشکیلاتش را مثل فرزندی زیر بال و پر خویش گرفته و به او آب و دانه داده بود.
آقای صدام حسین مستبد، در طول این سالیان متمادی در برابر هر نوع تهدید احتمالی از فرزند خویش جناب مسعود وطن فروش به خوبی حمایت کرده بود و این پسر ناخلف صدام حسین در این مدت از تمامی امکانات و انواع حمایت ها از جانب پدر خویش (صدام حسین دیکتاتور) بهره مند گشته بود و در زیر سایه چتر کتاتوری صدام حسین، آقای مسعود رجوی نیز در عراق توانسته بود که غریزه و حس قدرت طلبی خویش را با هژمونی بر نیروهای فرقه ارضاء کند.
حال روز موعود در حال فرا رسیدن بود.
ادامه دارد……