أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
در ۲۱ سالی که در سازمان جهنمی رجوی بودم، اسماعیل یکی از دوستان نزدیک و دوستداشتنی و همیشه خندان و مهربانم بود. پاسور تیم والیبال ما بود و بازیش هم عالی. با لهجه زیبای گیلکی وقتی اسبکم خراب میشد، دست میداد و تشویق میکرد و میگفت بیجار خوب بود ری. به شوخی میگفتم با این پاس خرابت نمیشه که خوب اسبک بزنم، پاس بعدیت باید خوب باشه و گرنه پاس نده برو عقب توپگیری کن. و کلی با هم میخندیدیم تا غم و فکر کردن به شما خانوادههامون را برای ساعاتی فراموش میکردیم.
بدانید که هر کسی در تشکیلات جهنمی رجوی هست نه از روی رضایت و استقبال و انتخاب و به قول معروف مبارزه مانده است بلکه این روزها بعد از سالهای سال، از روی اجباری که بر روح و روان افراد با فریب و دروغ و وعده آزادی و گرفتن سوگند و تعهدات مستمر که هر روزه میگیرند و امروز و فردا میکنند، افراد به این فکر می کنند نکنه فرجی بشه که وعده هزارباره رجوی برای سرنگونی!!! فرا برسه. که همه میدانستیم فریب و آب در هاون کوبیدن بوده و هست. و با تأسف اینگونه سالها مانند تیک تاک عقربه های ساعت همانند و بسادگی گذر دقایق سپری میشدند و یکبار که مثلاً خود به هوش آمدم دیدم دو دهه از عمر و جوانیم را به هیچ و پوچ هدر دادم.
همیشه حسرت دیدار خانواده و زندگی را داشتم ولی گویی نای حرکت و تصمیم و انتخاب نداشتم. مادر عزیزم، از غم من و برادرم و نوهاش که در اسارت رجوی بودیم و حتی تماس و خبری از ما نداشتند، از غم دوری ما دق کرد و آسمانی شد. بعد پدرم رفت پیش مادرم. و بعد دو برادر و یک خواهرزاده ناکامم که زمان عروسیش بود و بسیاری دوستان عزیز دیگرم را از دست دادم. که صد البته هرگز خود را نمیبخشم زیرا که کنارشان نبودم و آنها را ندیدم و کاری برایشان نکردم و اهم اینکه از والدینم حلالیت نطلبیدم. ای نفرین بر رجوی با آن ایدئولوژی ضد بشری و پوسیدهاش که زن و مردها را ازهم جدا کرده، پدر و مادر و خانواده را دشمن میداند و حق دیدار و یا تماس با خانواده را نمیدهد و هزاران محدودیت و جنایات و نقض قوانین حقوق انسانی.
پس بدانید اسماعیل و اسماعیلهای دیگر مثل من که قلبم با خانواده و برای آنها میتپید قلبآ با شما و بیاد شما عزیزان در خانوادهها هستند.
فقط کافیست جسارت به خرج داده، بهخود آیند و انتخاب کنند و خود را نه فقط برای خودشان که رهایی فردی خودشان هست، بلکه برای عزیزانی مانند شما که آرزوی دیدارشان را دارید، از دروغها، از حصارهای روحی و جسمی که دست و پا و ذهن و ضمیر را در زنجیر فکری و مغزی نگهداشتند، نجات دهند.
من ضمن همدردی با شما عزیزان که اعضای محترم دوست نازنینم اسماعیل هستید، تلاش میکنیم که تا جایی که امکان دارد بتوانیم با کمک دوستان در انجمن نجات مرکزی و سراسر کشور با مدیریت آقای مهندس خدابنده، دیدار خانوادهها با فرزندان گرفتارشان را فراهم کنیم و در امر آزادی اسیران از چنگ رجوی بیشترین فعالیت را داشته باشیم.
امیدوار و موفق باشید.