چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پایان

در قسمت قبل از مراحل آماده سازی سنگ قبر و عکس کشته شده های عملیات فروغ جاویدان نکاتی را بیان کردم.

بعد از پروسه آماده سازی عکس ها و سنگ های مزار کشته شدگان آنها را به کربلا منتقل کردیم و طی یک زمانبندی سه روزه بر سر قبرها نصب کردیم و این مرحله از کار پایان یافت. در خلال دوران آماده سازی عکس ها و سنگ مزارها مسئول عکاسی علیرغم اینکه از وابستگان حزب بعث بود از روی ترحم این حماقت رجوی را به تمسخر می گرفت و برایش جای سوال بود که چگونه ما پذیرفتیم که در عرض 33 ساعت با این میزان از نیرو(5000) ارتش ایران را در آن محدوده گسترده جغرافیایی و طول مرزی شکست دهیم! او نیز همین ابهام را مطرح می کرد که عراق علیرغم آن همه حمایت های مادی و مالی و توان جنگی نتوانست طی نزدیک به 8 سال ایران را شکست دهد، آنوقت شما پذیرفته بودید با این تعداد کم و امکانات محدود ایران را شکست دهید؟ آنها در انتهای ابهامشان نوعی احساس ترحم و دلسوزی برای کشته شدگان داشتند که مفت کشته شدند!

وقتی در جریان نصب سنگ قبرها همین سوال را کارگران سودانی و مسئول قبرستان از من کردند در حالیکه هیچ پاسخی برای این حماقت رجوی و ساده لوحی خودمان نداشتم، سرم را زیر انداختم و سکوت کردم. به هنگام نصب قاب عکس ها بر مزارها چهره یکایک آنها برای لحظاتی از جلو چشمانم گذشت، با خیلی از آنها طی این سالها خاطره داشتم. بسیاری از آنها را در کاروان لشکرها و ستادها برای زیارت به کربلا و نجف برده بودم.

سهراب پورعلی گزنی که اکنون با هزاران آرزو در زیر خاک سرد مدفون شده بود همشهری من بود و در سال 64 از پایگاه الهی پاکستان به عراق آمد. او جوان ورزشکار با اندامی ورزیده بود. او در سال 65 مدتی مسئله دار شده بود و می خواست از مجاهدین خلق در قرارگاه حنیف جدا شود ولی بعد از چند روز نشست او را مجبور به ماندن کردند. شناگر ماهری بود با هزاران امید به آینده ولی افسوس…

اصغر زمان وزیری فرمانده رحیم خاطرات زیادی از او در سال 65 داشتم. هنگامی که در پایگاه الهی شهر کراچی تعداد زیادی از زندانیان آزاد شده را که از ایران گریخته و خود را به پاکستان رسانده بودند علیرغم اینکه می دانست در شهرهایشان شناخته شده و سرخ هستند مجددا برای جذب نیرو به داخل ایران و شهرهای جنوبی فرستاد و تمامی آن نفرات دستگیر شدند. به چشمانش که نگاه کردم حس خوبی به او نداشتم، او که اکنون زیر خاک خوابیده بود باعث شده بود که خیلی از اعضا دیگر در میان ما نباشند.

از میان کشته شدگان 50 نفری که هیچ آثاری برای شناسایی در چهره هایشان دیده نشد بیش از دیگران ترحم برانگیز بودند. حتی سرنوشت غم انگیز آنها احساس ترحم کارگران سودانی و مسئول قبرستان را هم برانگیخته بود.

نزدیک ظهر که برای خواندن نماز به دفتر مسئول قبرستان ابوعلی رفته بودم فرصتی دست داد تا بیشتر در جریان ذهنیت او قرار بگیرم. برای او دست زدن به عملیات فروغ در آن زمانبندی کوتاه و امکانات محدود و نا آمادگی نیروها بصورت یک معما و علامت سئوال بزرگی درآمده بود! هرچه برایش بیشتر توضیح میدادم ابهاماتش بیشتر می شد و به هیچ وجه این ماجراجویی برایش قابل فهم نبود. غروب که داشتم قبرستان وادی السلام کربلا را ترک می کردم انبوهی خاطره و ابهام و سئوالاتی که ضمن صحبت های شهروندان عراقی و کارگران سودانی برایم بوجود آورده در ذهنم تداعی می شد. به بغداد و پایگاه جلال زاده که برگشتم تا ساعت ها ذهنم درگیر این سوالات بود.

بعد از مدتی اولین سری از نشست های تنگه و توحید شروع شد. تمامی اعضا بعد از تراژدی فروغ جاویدان منتظر بودند که ببینند مسعود رجوی چه پاسخی برای این میزان از کشته ها و مجروحین و از همه مهم تر شکست مفتضحانه عملیاتی که قرار بود 33 ساعته به فتح تهران بینجامد، دارد؟ نشست که شروع شد رجوی بدون مقدمه بسمت تابلو رفت و روی آن نوشت سلسله نشست های تنگه و توحید! و بعد از طرح بحث های اولیه نتیجه گرفت که علت اصلی شکست در عملیات نه نظامی بلکه ایدئولوژیکی بوده است. و بعد در میان بهت و تعجب همگان که منتظر بودند رجوی عملکردش در عملیات فروغ را جمع بندی و نقاط ضعف آن و از همه مهم تر اشکالات خود را در جمع اعضا بیان کند، او اعضا را مقصر اصلی این شکست دانست و تاکید کرد شما بدلیل اینکه ذهنتان در جریان عملیات متوجه همسر و فرزندانتان بود نتوانستید تمام عیار بجنگید و مریم را به تهران ببرید. بعد از بطن این نشست ها بحث های طلاق و متلاشی شدن کانون خانواده ها بیرون زد. و این چنین بخشی از اعضا که توانسته بودند بصورت تصادفی جان سالم بدر ببرند در جریان بحث های موسوم به طلاق زندگی آنها متلاشی گردید. و بدین ترتیب آتش بسی که با التماس رجوی یک هفته بمنظور عملیات سرنگونی توسط صدام به تاخیر افتاده بود و رجوی به صدام گفته بود قرارداد صلح نهایی را با ما خواهی بست در ادامه به یک جنایت تبدیل شد. جنایتی که علیرغم گذشت سالها از آن همچنان احساسات و عواطف هر انسان آزاده ای را جریحه دار می کند. اجساد کشته شدگان مدفون در قبرستان وادی السلام و اجساد پراکنده در دشت حسن آباد و تنگه چهارزبر رجوی را به محاکمه می کشند.

علی اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا