چرا سازمان مجاهدین خلق از جامعه ایران حذف شد

در قاموس مجاهدین خلق، هدف وسیله را توجیه می کند. رهبران سازمان، به هر وسیله ای و هر قیمتی در جهت مطامع شان حرکت می کنند.

از ابتدای انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق که قبل از انقلاب از مخالفین رژیم پهلوی بود و مبارزاتی هم داشت در صدد سهم خواهی از انقلاب بر آمد. زمانی که خود را از هدف شان که همان کسب قدرت بود، دور دیدند دست به سلاح بردند و مبارزه مسلحانه را آغاز کردند و مردم کوچه و بازار را به خاک و خون کشیدند. اینجا بود که مردم عادی، متوجه ماهیت اصلی این گروه شدند و کم کم از آن کناره گرفتند. گروهی که داعیه دفاع از خلق را داشت، حالا همین خلق را مورد هدف قرار می داد تا به قدرت برسد.

مجاهدین، در کوتاه زمانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بیشترین میزان ترور را انجام داد. علاوه بر مردم عادی و بیگناهی که فقط به علت ظاهرشان ترور شدند بالاترین مقامات ایران از نماینده مجلس گرفته تا مقام قضایی و وزیر و نخست وزیر و رئیس جمهور را ترور کردند. سهم خواهی مجاهدین خلق به بخشی از کشور و انقلاب خلاصه نمی شد، سران گروه می خواستند تمام کشور را به قبضه خودشان در آورند. به همین دلیل از انواع جنایت ها استفاده می کرد.

وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد فرصتی دست داد که برای رسیدن به اهدافشان از جنگ استفاده کنند در آن زمان همکاری با صدام را به اعمال جنایتکارانه شان افزودند. با نفوذ در صف رزمندگان به عراقیها گرا می دادند و باعث کشته شدن خیلی از افراد شدند. در کجای این دنیای پهناور دیده شده که سازمانی و یا فردی با دشمن میهن خودش هم قسم شود؟ آیا تشکیلاتی که با دشمن کشور خودش هم قسم شده و علیه هموطنانش انواع جنایات و خیانت ها را انجام می دهد، می تواند حمایت توده مردم را داشته باشد؟

وقتی رژیم صدام توسط آمریکاییها سرنگون شد سازمان مجاهدین خلق بزرگترین حامی خود را از دست داد. به این دلیل سریع تغییر موضع داد و ارباب عوض کرد و به دامان آمریکا پناه برد. آمریکایی که در ابتدای انقلاب، امپریالیسم خطاب می کرد و داعیه مبارزه با آن را داشت.

به این ترتیب از آن زمان تا همین حالا، مزدوری آمریکا و اسرائیل را می کند. از جاسوسی گرفته تا کشتار دانشمندان ایرانی و کوبیدن بر طبل تحریم ها، همه و همه از خدمات سازمان به اربابانش است.

این خیانت ها از نگاه مردم ایران دور نبوده و باعث شده تا مجاهدین خلق از جمله منفورترین گروه ها در نزد ملت ایران باشند.

مجاهدین خلق حتی در میان نیروهای خودشان هم محبوبیتی ندارند. در میان آنها که زمانی به شعارهای گروه اعتماد کردند و به آنها پیوستند.

رهبران مجاهدین در حال حاضر در آلبانی در پادگانی در بسته همه اعضای خود را نگه داشته اند و اجازه ورود و خروج به هیچکس نمی دهند و با مغزشویی اعضا را مجبور به ماندن در این فرقه شان کرده اند و از هر گونه ارتباطی با خانواده هایشان جلوگیری می کنند. برای عضو سازمان مجاهدین خلق این طور تعریف شده است که همه احساس و عاطفه و انرژی اش باید در جهت اهداف رهبر باشد. همه چیز تنها در جهت اهداف فرقه قابل توجیه است. هر گونه پایمال کردن حقوق دیگران، جنایت، خیانت، نقض حقوق بشر ، همه و همه اگر در جهت اهداف سازمانی باشد، قابل پذیرش است.

کینه و نفرت وقتی در وجود انسان باشد باعث می شود که فرد نتواند درست تصمیم بگیرد و به همین دلیل است که سران این فرقه هیچ حقی را برای اعضا قائل نیستند. روابط انسانی و خانوادگی و عاطفی باید در مسیر اهداف تشکیلات قربانی شود و نادیده گرفته شود و بدین وسیله فرد سازمانی از درون تهی می شود و هویت انسانی خود را فراموش می کند.

اعضای موجود در فرقه باید تمامی وقت و فکر و عمل خود را فقط با کارهای تشکیلاتی پر کنند و هیچ عملی جز اعمالی که سازمان از آنها می خواهد نباید انجام دهند. آنها حتی نمی توانند دوست صمیمی و یا غیر صمیمی داشته باشند و حتی یک گپ دوستانه و صمیمانه با هم داشته باشند و آیا چنین سازمانی پایگاه مردمی دارد؟ واقعا سران فرقه در توهم این هستند که توده مردم ایران آنها را قبول دارند ؟

در سازمانی که هیچکس نمی تواند هیچ سوالی داشته باشد و تمام جوابها از قبل تعیین شده و هر حرف و سخنی که کمی بر علیه سازمان باشد اساساً مورد قبول واقع نمی شود و تفکر و عقل و منطق هیچ جایگاهی در این تشکیلات ندارد و اگر هم کسی انتقادی داشته باشد با توهین و تحقیر و سرزنش رو به رو می شود. آیا باز هم رجوی توهم داشتن پایگاه مردمی دارد؟

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا