بهار ایرانی – سایت مجاهدین.دبلیو.اس
مقوله تروریسم ابزاری یا به بیان ساده و شفاف تروریسم خوب، عنوان تازه ای است که بخشی از جناح های آمریکایی تلاش می کنند، آن را در ادبیات سیاسی خود نهادینه کنند. این تصور یا به زبان صریح تر توهم بر پیش فرض هایی مبتنی است که ظاهرا آمریکایی ها را در چالش با ایران منتفع و در موضع بالا قرار می دهد. آنها بر اساس صورت ظاهری مسئله یعنی مناقشات ریشه ای شان با ایران و از سوی دیگر حضور سازمان مجاهدین به عنوان حائل، بر این گمان هستند که می توانند از وجود مجاهدین به عنوان یک اهرم فشار یا النهایه امکان بالقوه نظامی استفاده کنند. ضمن اینکه بخشی از این جناح ها تصریح دارند مجاهدین قادر به انجام کارها و اقداماتی بر علیه ایران هستند که آمریکایی ها از انجام آن شرم دارند. بر این اساس و علیرغم اذعان آمریکایی ها به تروریست بودن مجاهدین این ایده در نقطه مقابل تروریسم بد متضمن تامین بخش یا بخش هایی از منافع آمریکایی ها است که می تواند در مناسبات جهانی سوای دیدگاه هایی که درباره کلیت تروریسم وجود دارد و سوای ضرباتی که تا اکنون از سوی تروریست ها متحمل شده، از امکانات و قابلیت های متنوع تروریسم در جهت منافع ملی این کشور و حل بحران هایش با سایر کشورهای دنیا استفاده کند. شاید عواملی که این ایده را در نزد آمریکایی دامن زده این باور است که آنها معتقدند به لحاظ سیستم های امنیتی و کنترل کننده شان از پی آمدهای تروریسم نگرانی چندانی ندارند. اما آمریکایی ها از این مهم غافل هستند که اساسا بخشی از ضرورت تکثیر و تراکم گروه های تروریسم در چند دهه اخیر و تشدید اقدامات تروریستی، سوای هر گونه قضاوت درباره درستی و نادرستی این ایده – خود آمریکایی ها بوده اند. آمار بوضوح نشان می دهد آمریکایی به نسبت سایر کشورها هزینه ها و خسارات قابل ملاحظه ای بابت اقدامات تروریستی بر علیه خود پرداخته اند.
در عرض پنج هفته از تابستان سال 1996 سه واقعه تروریستی وحشتناک مردم آمریکا را تکان داد. در روز جمعه 26 ژوئیه بازی های المپیک در آتلانتا تحت الشعاع انفجار بمبی در پارک سده المپیک قرار گرفت که به کشته شدن دو نفر و مجروح گشتن بیش از 100 نفر انجامید. 90 روز پیش از آن در 17 ژوئیه پرواز شماره 800 تی دبلیو ای سقوط کرد و 230 نفر در ساحل نیویورک در آب های شعله ور کشته شدند. گذشته از اینها انفجار مهیب پرواز شماره 747 به مقصد پاریس، در آسمان یکی از غم انگیزترین وقایع در تاریخ ایالات متحده را رقم زد. پیش از این فجایع، عمل تروریستی مهلک دیگری سه هفته قبل از آن در تاریخ 25 ژوئن اتفاق افتاد. بمبی در پایگاه نظامی ایالات متحده آمریکا در ظهران عربستان سعودی منفجر شد و 19 سرباز آمریکایی مستقر در آنجا کشته شدند. (1) و اینها تازه سوای انفجار برج های دوقلو و مقر پنتاگون است که طی آن صدها نفر کشته و خرابی های زیادی را به همراه داشت.
این حوادث به همراه چند واقعه دیگر که از سال 1993 به بعد در ایالات متحده آمریکا رخ داد این واقعیت روبه رشد را مورد تاکید قرار می دهد، که امروز اهداف آمریکایی برای تروریست ها نه تنها در اولویت که بعضا ضرورت این اقدامات را باعث می شود. در اینکه تمامی و یا حداقل بخش عمده این اقدامات توسط گروه های تروریستی با گرایشات صرفا ایدئولوژیک انجام شده تردیدی نیست. اگر عمده انگیزه گروه های تروریستی را در سه محور ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی تقسیم بندی کنیم، بی گمان سهم کنش ایدئولوژیک در این میان در درجه اول اهمیت قرار خواهد گرفت. به همان نسبت می توان ادعا کرد ضریب ریسک پذیری آمریکا برای استفاده ابزاری از تروریست ها به دلیل ماهیت ایدئولوژی شان بیشتر است. نکته قابل تعمق اینکه این رویکرد یعنی تقسیم بندی تروریسم به بد و خوب، عجالتا معطوف به گروه و سازمانی شده است که اساسا فلسفه وجودی اش از چند دهه پیش تا اکنون یکی وارد آوردن ضربات تروریستی به افراد و اهداف آمریکایی و دیگری ایجاد جنگ گسترده و جهانی بر علیه آمریکا بوده است. منهای این فاکتور اساسی و تعیین کننده برای شناخت ماهیت مجاهدین، آمریکایی ها ظاهرا از این نکته کلیدی غافل هستند که ماهیت یک جریان تروریستی سوای زدوبندهایی بیرونی و اتخاذ مواضع پراگماتیستی اش در نهایت به تنها چیزی که التزام دارد مولفه ها و اهداف درونی خودش است. سوای اینکه آمریکایی ها پیش از این نیز بابت همین نگرش ابزاری به تروریست هزینه های سنگینی در سپتامبر 2003 پرداخته اند. این تازه از سوی گروهی بوده که کم و بیش و به حسب ضرورت خود آمریکایی ها در شکل گیری شان نقش و تاثیر انکارناپذیر داشته اند. واقعیت این است که تروریست ها سوای هر گونه ادعا ماهیتا به مولفه هایی پایبند هستند که از اساس درک و کشف آنها برای پیرامون شان سخت و به شکلی غیرممکن است.
واقعیت این است به همان میزان که آمریکایی ها علاقمند به استفاده ابزاری از تروریست ها هستند، تروریست ها نیز عقلانی، متقاعد شده اند که می توانند با همین دیدگاه به آمریکایی ها نگاه و از موقعیت آنها در جهت منافع خودشان منتفع شوند. اما آمریکایی ها باید بپذیرند که گروه های تروریستی پیش از هر التزامی به تامین منافع طرف معامله به اهداف ایدئولوژیک خود ملتزم هستند. عایدات این دیدگاه پراگماتیستی و منفعت طلبانه تنها به جیب یک طرف نمی رود و چه بسا آمریکایی ها علیرغم ظاهر زیرک و هوشمندشان چنانچه تجربه القاعده نشان داد در این بازی نفع و خطر، بیشترین تاوان ممکن را متحمل شوند. ظاهرا رویکرد ابزاری آمریکا به موضوع تروریسم خاص نئومحافظه کاران امروز نیست و این شیوه به تناسب و ضرورت مورد توجه مقامات آمریکایی بوده است. چنانچه شولتس وزیر امور خارجه آمریکا در این رابطه تصریح دارد تا زمانی که آمریکا نتواند به درک واحدی از این پدیده و در نهایت تصمیم واحدی دست بزند، کاری از پیش نخواهد رفت. در این رابطه به نقل از شولتس می خوانیم:
اگر آمریکایی ها نظر واحدی درباره تروریسم نداشته باشند آمریکا نمی تواند واکنش موثری در مقابل این پدیده شان بدهد. بدون اتفاق نظر ما با این خطر روبرو هستیم که چون هاملت گرفتار تردید و تزلزل بی پایانی درباره واکنش خود گردیم. بدون فهم و حمایت عمومی و قاطع نمی توان خواست و اراده لازم برای اقدام را تجهیز کرد. (2)
مضاف بر اینکه تروریست ها نیز همچون دشمنان شان متقاعد شده اند که می توانند در این بازی مشارکت و از عواید آن منتفع شوند. ساده انگاری خواهد بود اگر آمریکایی بر این تصور بمانند که خواهند توانست با مستحیل کردن مجاهدین در مناسبات تازه آنها را به تروریست های خوب و قابل اعتماد خود تبدیل کنند. چنانچه اشاره شد عقلانیت توام با نفع گرایی آمریکایی به همان میزان گروه های تروریستی از جمله مجاهدین را متقاعد کرده که می توانند به همان نسبت به اهرم آمریکا به مثابه یک ابزار و برای نیل اهداف سیاسی و در نهایت راهبرد استراتژیک خود متوسل شوند. تحولات مورد نظر امری نیست که از چشم ناظران و تحلیل گران پنهان مانده باشد. در این رابطه می خوانیم:
شاید برجسته ترین تغییر در دهه های اخیر این باشد که تروریسم دیگر به هیچ وجه تنها استراتژی مبارزان نیست. جنبش میهنی و آزادی باسک در اسپانیا و بسیاری دیگر از گروه ها از آغاز هم شاخه سیاسی داشته اند و هم شاخه تروریستی. بازوی سیاسی خدمات اجتماعی و آموزشی عرضه می دارد، تجارت می کند، در انتخابات به رقابت می پردازد در حالی که شاخه نظامی به رهگیری و قتل مبادرت می ورزد. این نوع تقسیم کار امتیاز روشنی دارد. نگاهی که واحد تروریستی اقدامی آشکارا ظالمانه مرتکب گردد یا اگر خطایی رخ دهد رهبری سیاسی می تواند خود را کنار بکشد. در اینجا ادعای نبود کنترل کاملا می تواند راست باشد زیرا شاخه نظامی تمایل دارد که مستقل عمل کند، مردان و زنان مجهز به بمب و سلاح اغلب اهداف گسترده تر جنبش را از نظر می اندازند و ممکن است ضررشان بیش از نفع شان باشد. (3)
با این احتساب رویکرد فرضی آمریکایی ها را می توان به نوعی بازی دوسره تشبیه کرد که برنده واقعی اش هر که باشد قطعا آمریکایی ها نخواهند بود. مضاف بر اینکه آمریکایی ها بر فرقه ای بودن مجاهدین تصریح و تاکید دارند. مجاهدین در هر صورت یک جریان کاملا ایدئولوژیک و فرقه ی از نوع شخصیتی آن هستند که بیش از هر چیز به دلیل خصلت های فرقه ای شان غیرقابل پیش بینی هستند. آنها قادر به غافلگیر کردن آمریکا هستند. حتی بیشتر از سازمان القاعده. به این دلیل که به نسبت القاعده امروزی تر و به مکانیزم های اعمال خشونت از یک سو و تاثیرات مخرب و روانی آن بر افکار عمومی و در نهایت به تنظیم رابطه با ملاء پیرامونی خود اشراف و تسلط بیشتری دارند.
منابع
1- کتاب تروریسم، مقاله تروریسم، جرم سازمان یافته به قلم مایکل لیمن و گری پاتر
2- سخنرانی شولتس با عنوان تروریسم مدرن در جهان. کتاب تروریسم. تاریخ جامعه شناسی، گفتمان، حقوق. تدوین و جمع آوری از علیرضا طیب. انتشارات نی. ص 69.
3- کتاب تروریسم، مقاله تروریسم، جرم سازمان یافته به قلم مایکل لیمن و گری پاتر. ص 205