در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران سازمان مجاهدین خلق که در پی سهم خواهی از انقلاب بود، برای کسب قدرت ترفندهای زیادی را به کار بست. از زد و بندهای حزبی و گروهی گرفته تا اقدامات خرابکارانه و تروریستی.
در این راستا آنها بعد از مدتی با بنی صدر هم پیمان شدند. این اتحاد برای بنیصدر که در درون حاکمیت تشکیلات منسجمی نداشت، مفید بود. برای مجاهدین خلق نیز بنیصدر ابزاری بود که راه را برای پیشبرد اهداف و اغراض آنان هموار میکرد. رجوی و بنی صدر در کنار هم توطئه های زیادی را ترتیب دادند، اما در نهایت راه به جایی نبردند و مجبور به فرار از کشور شدند و به فرانسه رفتند و در این کشور فعالیتهای سیاسی و تروریستی خود را ادامه دادند.
بعد از اینکه فرانسه مجاهدین خلق را پس زد، مقر این سازمان از فرانسه به عراق منتقل شد و صدام حسین سازمان مجاهدین خلق را پذیرفت و سازمان مجاهدین در پادگان اشرف جای گرفت. این زمانی بود که صدام به تشویق غرب به ایران حمله نظامی کرد و ایران در جنگ تحمیلی با عراق بود. صدام حسین خود را سردار قادسیه معرفی کرده بود و بر این باور بود که در کمترین زمان ایران را به تصرف در خواهد آورد. کسب سریع قدرت، نقطه مشترک صدام و رجوی بود و همانطور که همه می دانیم در عملیات مرصاد رجوی در پی رسیدن به تهران در سه روز بود. صدام هم در زمانی به ایران حمله کرد که هنوز، مسائل و آشفتگی های مربوط به تغییر حکومت حل نشده بود و انقلابی که تازه پیروز شده بود هنوز به انسجام کامل نرسیده بود. صدام هم با خام خیالی گمان می کرد فرصت خوبیست تا سه روزه تهران را فتح کند.
صدام حسین سازمان مجاهدین خلق را در کشورش پذیرفت تا برای پیشبرد اهداف خودش که همانا شکست ایران در جنگ بود از این سازمان استفاده کند.وجود اهداف مشترک رجوی و صدام که دشمنی با ایران بود باعث نزدیکی این دو به هم شد و صدام کاملا سازمان مجاهدین خلق و رجوی را در خدمت خود گرفته بود و از آن استفاده می کرد.
صدام کمکهای مالی زیادی به سازمان مجاهدین خلق می کرد که در حقیقت کمک به خودش بود. میلیونها دلاری که از پول نفت عراق به حساب سازمان مجاهدین خلق ریخته می شد باعث می شد که رجوی هم به صاحبخانه اش ادای دین کند. سازمان مجاهدین خلق در بسیاری از عملیات ها، دوش به دوش نیروهای بعثی بر علیه سربازان وطن جنگید. این همکاری ها هم در حوزه اطلاعتی و هم عملیاتی بود. مجاهدین خلق سلاح های صدام را در دست می گرفتند و به خلق ایران شلیک می کردند.
افرادی از سازمان مجاهدین خلق که در عملیات جنگی شرکت می کردند علاوه بر آموزشهای نظامی تحت مغزشویی برای ترور و کشتن افراد بی گناه قرار گرفته بودند بنابر این در هنگام عملیات برایشان فرق نمی کرد که در مقابل آنان چه کسی قرار گرفته است .
استراتژی خشونت طلبانه مسعود رجوی باعث شد که تعداد زیادی قربانی شوند استراتژی صدام هم خشونت طلبانه بود صدام از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بود و از قربانی کردن هیچکس ابایی نداشت حتی اعضای خانواده خودش و در جهت قدرت طلبی و برتری جویی هر عملی انجام می داد که یکی دیگر از نقاط مشترک صدام و رجوی بود.
برای حمله و عملیات بر علیه ایران، صدام و مجاهدین خلق مشوق یکدیگر بودند. سازمان مجاهدین خلق که پیاده نظام صدام بود در هشت سال جنگ تحمیلی همان زمانی که ایران درحال دفاع از خودش بود علاوه بر کمک به صدام در مرزها ،در داخل کشور با ترور و ارعاب مردم، فضای داخل کشور را ملتهب می کرد و بدین وسیله به دشمن کشورش کمک می کرد و این اعمال به نفع صدام بود.
رجوی از جنگ استفاده ابزاری می کرد از جنگ نان می خورد و جنگ برای رجوی منفعت داشت و دوست نداشت جنگ تمام شود .با اتمام جنگ و نیز با اتمام سلطه صدام بر عراق وقتی رجوی مجبور شد خاک عراق را ترک کند ادامه فعالیتهای تروریستی اش بر علیه ملت ایران در آلبانی ادامه می دهد و هر روز بیش از پیش مورد نفرت نه تنها ملت ایران که هر انسان آزاده ای قرار می گیرد.
همکاری با دشمن متجاوز به میهن هیچ کجای دنیا قابل قبول نیست و در همه جای جهان خیانت محسوب می شود و سزای خیانت به میهن همانا در به دری و آوارگی است.