رجوی از آغاز همکاری با صدام و استقرار نیروهایش در عراق، بعلت خیانت آشکار به مردم ایران و حتی خیانت به اعتماد نیروهای خودش که برخی صادقانه بخاطر ادعاهای آزادی خواهی و ضد امپریالیستی به تشکیلات مجاهدین پیوسته بودند همواره با مخالفت هایی در داخل تشکیلات مواجه بود . حتی تعدادی از فرماندهان بالای تشکیلات با این روش مبارزه رجوی که با دشمن ایران همدست باشد، مخالف بودند .
لذا زمزمه مخالفت و ناسازگاری کادرها از دیرباز مسبوق به سابقه بود و در سیر تحولات و حوادث این چند دهه که سازمان مجاهدین در عراق بوده ریزش ها و تسویه حسابها حتی با برخی کادر های بالا موید این ادعا میباشد .
جدایی معنا دار سعید شاهسوندی، تسویه و مرگ مشکوک علی زرکش در عملیات موسوم به فروغ جاویدان، تسویه و مرگ مشکوک مهدی افتخاری ( فرمانده فتح الله)، مرگ مشکوک محمود قائمشهر و تعدادی دیگر از مسئولین و فرماندهانی که به عناوین مختلف ناپدید شدند و تعدادی نیز مانند پرویز احمدی و ترابی و زنانی مانند نسرین احمدی و صدیقه رجبیان که یا زیرشکنجه کشته شدند و یا بطرز مشکوکی مرگشان اعلام شد . همه و همه اینها سندی آشکار از مخالفت های شدید اعضا با رهبری مسعود و مریم رجوی میباشد و البته از همان اوایل نیز زنگ خطر برای رجوی به صدا در آمد ، و به همین دلیل از سال 69 به بعد و بخصوص بعد از عملیات موسوم به فروغ جاویدان مسعود رجوی موج مخالفت ها و نارضایتی ها را دریافت نمود. لذا از آنجائیکه این سازمان ظرفیت و توان اجرای دمکراسی و آزادی های تشکیلاتی را نداشت راهی جز سرکوب و اهرم کنترل در پیش روی خود ندید .
طلاق اجباری، بندهای الف و ب و جیم و …. نشست های دیگ و عملیات جاری و طعمه نیز دقیقا به همین دلیل و با هدف کنترل نیرو و اعمال خفقان در تشکیلات به اجرا در آمدند .
با وجود این همه اهرم کنترل و جاسوسی در داخل تشکیلات، گماشتن مامور مخفی و حرکات پلیسی و اهرم های کنترل ذهن اما هیچ گاه موفق به کنترل صد درصدی نشد و در خلال این سالها بخصوص از زمان سقوط صدام تا کنون همواره ریزش ها بطور چشمگیری ادامه داشته است .
غیبت کبری و زندگی مخفی رجوی، ممنوع الورود و ممنوع الخروجی مریم از آلبانی و فرانسه نیز اکنون مزید بر علت شده است و به جرات میتوان گفت هیچ انگیزه ای برای نیروها و هیچ امیدی به آینده برایشان باقی نمانده است .
تعهدات نوبه ای و سالیانه هم افاقه ننمود و این موج مخالفت ها و ریزش های نیرو، اعتراضات و نومیدی ، یاس و دل مردگی در داخل تشکیلات به معضل جدی سازمان مجاهدین خلق تبدیل شده است. سازمان مجاهدین در خلال بیش از 25 سال است که همه ترفند ها و روش های خفقان و سرکوب را در درون تشکیلات هرکدام چندین بار بکار گرفته و تجربه نموده است، اما نیروها دیگر با هیچ روشی نه تجدید انگیزه میکنند ، نه شارژ مجدد میشوند ، نه به انقلاب پوچ و پوشالی مریم دخیل می بندند و تنها در اوج یاس و دلمردگی در این مرداب متعفن غوطه میخورند.
برگزاری دادگاه سران سازمان مجاهدین در ایران سرفصل جدیدی را بوجود آورده است که البته خود سران سازمان بیش از هرکس آنرا جدی گرفته اند. اگر چه در رسانه ها و اعلانات خود آن را به تمسخر و استهزا میگیرند اما برای ما جداشدگان که با ادبیات و فرهنگ سازمان آشنایی کامل داریم بخوبی پیداست که حسابی آنرا جدی گرفته اند و ترس سراپای وجودشان را فرا گرفته است .
لذا در واپسین دوره های حیات خود بسر میبرند و هیچ اهرم و روشی دیگر برای کنترل نیرو کارساز نیست .
از همین رو به همه نیروهای مستعد فرار و جدایی توصیه میکنم یاس و نا امیدی را کنار گذاشته و برای آینده خود تصمیم بگیرید ، هرچقدر زمان برای ادامه حیات باقی مانده باشد گذران آن در دنیای آزاد بسیار ارزشمند و مفید است. بیش از این عمر خود را تباه نکنید. تورهای اختناق رجوی را پاره کنید و مانند سایر دوستانتان خود را از چنگال تشکیلات رها سازید و طعم خوش آزادی را تجربه کنید . هیچ آینده روشنی در انتظار رجوی و تشکیلات ضد انسانی او نیست. آنچه روشن تر و زیباتراست زندگی آزاد در دنیای آزاد در کنار خانواده است .
تجربه سایر دوستان جداشده شما که در سایت انجمن نجات به تصویر کشیده شده است بسیار شیرین و لذت بخش است، پس خود را از آن محروم نکنید . ما جداشدگان از هیچ کوشش و کمکی برای رهایی شما دریغ نمیکنیم .منتظرتان هستیم.
علی مرادی