انقلاب ایدئولوژیک، شروع طلاق ها و ممنوع شدن ازدواج در مجاهدین خلق – قسمت دوم

بندهای الف و ب

در قسمت قبل گفتم که رجوی در سال 68 مریم قجر را به عنوان مسئول اول مجاهدین خلق معرفی کرد و خودش را رهبر عقیدتی خواند. در ادامه نشست های انقلاب طلاق شروع شد که شاخص عبور اعضا از آن و تایید شدن انقلاب شان، اقدام به طلاق، چه به صورت عملی برای متاهلین و چه به صورت ذهنی برای مجردها بود. در این قسمت به بند های الف و ب انقلاب طلاق و اینکه چگونه با گذشت تنها چند ماه مشکلات نیروها حتی در بالاترین سطح تشکیلاتی بروز کرد می پردازم.

در نشست ها رجوی می خواست در اذهان اعضا این را بنشاند که مریم “حلقه وصل” به رهبری (رجوی) است و لازمه رسیدن به مسعود، وصل شدن به مریم است. گفته می شد مریم تنها فردی است که رجوی را درک می کند و با او یگانه شده است. بقیه مجاهدین توان و لیاقت درک مسعود و رسیدن به او را ندارند و باید پا را در جای پای مریم بگذارند. به این ترتیب نه تنها غیر قابل دسترس بودن رجوی تئوریزه شد بلکه جایگاه مریم بالاتر و بالاتر رفت و شاخص اصلی برای ارتقاء تشکیلاتی هر عضو مجاهدین پذیرش جایگاه مریم بود. در نشست های مختلف، افراد تحولات درونی خود را به “مریم” مربوط می کردند و هر کس بر “خودسپاری به مریم” بیشتر تاکید می کرد، “عنصر ایدئولوژیک تر” محسوب می شد.

افراد متاهلی که به اصطلاح انقلاب می کردند می بایست شخصاً درخواست طلاق داده و حلقه های خود را برای مریم رجوی می فرستادند تا ثابت کنند که قصد ادامه دادن راه او را دارند و تا زمان سرنگونی دنبال همسرشان نیستند. افراد مجرد هم باید می پذیرفتند تا بعد از سرنگونی حتی در ذهن شان هم دنبال این نباشند که با کسی ازدواج بکنند. به کسانی که از این مرحله عبور می کردند رده های جدید ابلاغ می شد.

در ماه های اولیه که همه لایه های تشکیلات سازمان وارد این بحث نشده بودند، وقتی افراد متاهلی که همسران شان در رده ای قرار داشتند که هنوز وارد بحث نشده بود و به صورت انفرادی درخواست طلاق کرده و به خانه خود نمی رفتند، همسران شان دچار تناقض می شدند و موضوع را از تشکیلات پیگیری می کردند. در نتیجه رجوی برای کنترل اوضاع دستور داد تا حلقه های این افراد که تعدادشان زیاد نبود را برگردانده و به آنها گفته شد تا زمان عبور همسران شان از بحث طلاق، طبق روال قبلی در آخر هفته نزد همسرشان بروند. بعداً به مرور و با وارد شدن این زنان به بحث، این موضوع نیز منتفی شد.

رجوی در ابتدا که بحث انقلاب طلاق را آورده بود، برای آن که با مقاومت جدی مواجه نشود می گفت: “هر کس مختار است که در این بحث شرکت کند. اگر کسی مایل نیست می تواند در این بحث ها شرکت نکند و طلاق نگیرد.” اما بعد از مدتی که جا پای خود را محکم کرد، همه چیز را عوض و اعلام کرد: “هیچ کس نمی تواند بدون طلاق و انقلاب در سازمان باشد. همه باید طلاق بدهند و وارد انقلاب بشوند. هر کس که بگوید می تواند بدون انقلابِ طلاق به مبارزه ادامه بدهد ضد انقلاب است. اگر این کار می شد، پس چرا ما وارد انقلاب شدیم؟”. او می گفت: “مقاومت مقابل طلاق تقویت کردن جبهه رژیم است.”! به همین دلیل هر کسی که طلاق نداده بود و به اصطلاح تشکیلات “انقلاب نمی کرد” با زخم زبان و نگاه های تند مسئولین مواجه می شد.

با گذشت چند ماه مشکلات افراد سر باز نمود و خیلی ها مسئله دار شدند. به خصوص افراد متأهل مشکلات زیادی داشتند. از آنجا که رجوی خودش خوب می دانست آنچه که گفته کشک و بی محتواست و خبری از رهایی و شعارهایی از این دست نیست، به جای حل مسئله این افراد، آن ها را از رده شان پایین می کشیدند و حتی در رده زیر عضو به کار می گرفتند. چندین نفر که عضو هیئت اجرایی (بالاترین سطح تشکیلاتی آن زمان) یا معاون هیئت اجرایی بودند در آن پروسه خلع مسئولیت شدند. برخی را به آشپزخانه و برخی را هم به درختکاری و کارهای ساده می فرستادند. در اثر طلاق فشار سنگینی روی افراد متاهل بود که به چند مورد اشاره می کنم.

یکبار در مسیر رفتن به سمت سالن غذاخوری که چند صد متر می شد، با یکی از مسئولین به نام مجید عالمیان همراه شدم. وی مستمراً جملاتی با مضمون آه و فعان و اعتراض به خداوند برای آن که چنین موضوعی در مسیرش قرار گرفته بود و مجبور شده از همسرش جدا شود را بیان می کرد. این در حالی بود که گفتن چنین مسائلی از سوی مسئولین در نزد تحت مسئول و افراد پایین تر عادی نبود و حکایت از فشار سنگینی داشت که بر روی او بود. مورد دیگر مربوط به فرمانده گردان ما به نام حسن غلامپور بود (وی درحمله به قرارگاه اشرف در سال 92 کشته شد). مدتی بعد از این که حلقه را از دستش در آورده بود برای کاری به اتاقش رفتم که دیدم بسیار آشفته است و علت را پرسیدم. وی گفت خداوند بخاطر اشتباهات من و اینکه تمام عیار در مسیر رهبری (رجوی) نبودم می خواست مرا تنبیه کند. دیشب شنیدم که همسر سابقم با ماشین تصادف کرده و آسیب دیده است و بسیار نگران او هستم. در واقع او هنوز قلباً همسرش را دوست داشت و اخبار او را دنبال می کرد، در حالی بر اساس بحث انقلاب نباید این کار را انجام می داد. این نمونه ها نشان می داد که افراد متاهل تا چه حد تحت فشار بودند.

رجوی برای آن که بحثِ من در آوردی و تفسیر به رای های خود از قرآن تحت عنوان “انقلاب ایدئولوژیک” را علمی جلوه دهد و برای آنکه راه را برای آینده و ادامه سوء استفاده از این ترفند در هر زمان که نیاز داشت باز بگذارد، این مرحله از بحث انقلاب ایدئولوژیک یعنی مرحله طلاق را “بند الف” نامید. در بند الف افراد می بایست همسران شان، چه واقعی و چه ذهنی را طلاق بدهند. بند بعدی “بند ب” بود. در این بند افرادی که همسران شان را طلاق داده بودند می بایست برای آن که دوباره به همسرشان رجوع نکنند، همسر خود را در حریم رهبر عقیدتی (رجوی) ببینند. او حتی با وقاحت به مردان می گفت: “برای اینکه بتوانید از همسرتان کنده شوید، باید آنها را در حریم من دیده و به من امضای معاصی بدهید و تصور کنید من با همسران شما مشغول معاصی هستم”. بعدها مریم رجوی عبارت “امضای معاصی” را با “امضای رهایی” عوض کرد. مریم رجوی به زنان می گفت برای آن که به شوهران خود بازگشت نداشته باشند می بایست خود را در حریم و متعلق به رجوی به عنوان رهبر عقیدتی ببینند.

رجوی با این هدف که تا حد امکان مسیر زنان و مردان متاهل برای اینکه دوباره به هم فکر کنند را ببندد (چرا که می دانست این فکر کردن ها در نهایت ممکن است به جدایی آنان بیانجامد) درباره بازگشت به همسر سابق می گفت: “بازگشت به همسر سابق مثل خوردن استفراغ خشک شده است”. او و مریم آنچنان فضایی درست کرده بودند که بازگشت و رجعت به همسر سابق برای اعضای سازمان یک گناه و معصیت بزرگ دینی و یک خیانت نابخشودنی در حق رهبر عقیدتی مجاهدین محسوب می شد. رجوی به افرادی که خواهان بازگشت بودند حتی اگر در بالاترین سطوح مسئولین سازمان کار می کردند دیگر مسئولیت نمی داد.

رجوی اینگونه نشان می داد که با فروتنی و برای نجات اعضا حاضر به بیان “امضای معاصی” شده تا اعضا از حائلی که آنها را به سمت دلبستگی های دنیوی برده و از مبارزه دور کرده بود کنده شوند. اما سال ها بعد با افشاگری های انجام شده توسط زنان جداشده از مجاهدین خلق درباره جلسات موسوم به “رقص رهایی” و اینکه رجوی در آن جلسات زنان را به صورت جمعی به عقد خود در می آورد، مشخص گردید که رجوی دنبال هوسرانی های خود بود و هدفش از بیان “امضای معاصی” نه حرفی ذهنی برای نجات اعضا بلکه جملاتی نشأت گرفته از درون مایه پلیدش و هدفمند برای اقدامی عملی در جهت رسیدن به امیال شیطانی خودش بود.

ادامه دارد…

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا