تحویل کمپ مجاهدین به دولت عراق، احساسات بشر دوستانه برخی هموطنان را بر انگیخته است. سعی نویسندگان در ابراز درک مسئولیت، دلسوزی برای این جریان، بیان همدردی برای هموطنانی که در شرف مواجه شدن با یک فاجعه انسانی قرار گرفته اند و استفاده از این فرصت برای وارد کردن انتقاد هائی به آن ها بوده است.
سعی بر آن دارم که در این مختصر به ابعاد اصلی این مطلب بپردازم تا تفاوت بین درک واقعیت و احساسات بشر دوستانه نویسندگان این مقالات روشنتر شود.
در حال حاضر در عراق حکومتی حاکمیت دارد که مورد تائید سازمان ملل متحد، کشورهای عضو آن و سازمانهای حامی حقوق بشر در جهان است. نظارت بر حقوق شهروندان از مسئولیت های آن دولت است. هر فرد خارجی هم که در آن کشور به صورت مهاجر و یا پناهنده ساکن باشد زیر پوشش قوانین و مقررات آن دولت قرار میگیرد. یکی از ملزمات پناهندگی هم رعایت قوانین شهروندی صاحبخانه است. سازمان های حامی حقوق بشر هم نظارت میکنند که آن قوانین به خوبی شامل حال هر پناهنده بشود و استثنائی در کار نباشد.
حال 3500 ایرانی با لباسهای یکدست نظامی و روابط و ضوابط گروهی در کمپ واگذاری از طرف صدام حسین حاکم معدوم شده عراق گرد آمده اند. حصاری به دور کمپ خود کشیده و آن را شهر اشرف مینامند. این افراد و این شهر در هیچ مرجع قانونی این کشور ثبت نبوده اند. آن ها مسلح و دارای توپ و تانک بودند. بعد از اشغال این کشور این گروه خلع سلاح و اعضای آن توسط ارتش آمریکا سر شماری و دارای کارت شناسائی گردیده اند. آن ها اکنون خود را پناهنده مینامند و این در صورتی است که تمایل به قبول حق حاکمیت دولت عراق را هم ندارند. از مخالفین حکومت به خصوص طرفداران رژیم سابق دعوت به گردهم آئی در کمپ خود نموده و آن ها را به مخالفت با دولت مردان آن دیار تحریک کرده و میکنند. اکنون که آمریکا کمپ را تحویل عراقی ها داده است ابراز میکنند که حاکمان عراق تحت تاثیر دولت ایران آن ها را در فاجعه ای از بین خواهند برد.
به نظر میآید که هیچ آدم عاقل و معتقد به دموکراسی نمیتواند مخالف تحویل این کمپ به دولت حاکم بر عراق باشد. بالطبع لازم است که افراد بطور انفرادی و به دور از الزامات تشکیلاتی شناسائی شده و در صورتی که هر فرد متقاضی پناهندگی میباشد به درخواستش رسیدگی و در غیر این صورت به کمک صلیب سرخ از عراق بیرون برود.
اما وقوع فاجعه انسانی توسط حکومت ایران با همدستی عراق در حد پیش بینی و احتمالات است، قضاوت قبل از وقوع میباشد و پایه و اساس قانونی ندارد. در این صورت وظیفه سازمان های مدافعه حقوق بشر است تا پیشگیری های لازم در این زمینه را بنمایند. در عین حال نفوذ و تاثیر حکومت اسلامی به هیچوجه بیش از دولت و ارتش آمریکا در عراق نمیباشد. واضح است که دولت عراق بیش از آنکه تابع ایران باشد فرمانبر آمریکا است. لذا هر تصمیمی که در رابطه با سرنوشت مجاهدین گرفته شده و خواهد شد از ناحیه آمریکا بوده و خواهد بود
و آن چه به فاجعه انسانی بر میگردد این است که از سال ها پیش خود مجاهدین این فاجعه را شروع کرده و به آن دامن زده و میزنند. از جمله به موارد زیرین اشاره مینمایم:
– فرمان شروع مبارزه مسلحانه مسعود رجوی در سی ام خرداد سال شصت.
– انتقال سازمان به عراق تحت حاکمیت صدام و حملات غافلگیرانه به سربازان ایرانی در تحت حمایت ارتش بعث.
– یورش به داخل ایران تحت نام فروغ جاویدان بدون در نظر گرفتن منطق تبادل قوا که آن هم بعد از توافق صلح بین عراق و ایران اتفاق افتاد. این حمله غیر مسئولانه منجر به کشتن دادن و مجروح کردن هزاران مجاهد و غیر مجاهد شده است.
– مشارکت با ارتش تحت فرمان صدام حسین در سرکوب انتفاضه اکراد و شیعه ها در سال 1990 میلادی.
– محبوس کردن و تحت روابط فرقه ای قرار دادن اعضاء به مدت بیست و دو سال در کمپ اشرف و بستن راه ارتباطی آن ها با جهان خارج.
– زندانی و شکنجه روحی و جسمی دادن افراد متقاضی جدا شدن از روابط فرقه ای.
– تحویل ناراضیان به صدام حسین و حبس در زندان ابوغریب عراق.
اکنون تلاش برای اخذ کمک از سازمان های مسئول و حامی حقوق بشر از قبیل صلیب سرخ و عفو بین المل برای این افراد خوب است، اما از آنجا که مجاهدین بطور پیچیده ای افکار و اذهان را از درک واقعیات منحرف میکنند توجه به چند نکته کلیدی در رابطه با عملکردشان ضروری است:
1- مجاهدین تلاش میکنند که تحت الحفاظه آمریکا و در عراق باقی بمانند زیرا که هنوز هم به شروع جنگ بین این کشور و ایران امید بسته اند و میخواهند مورد استفاده قرار بگیرند.
2- مجاهدین سعی نمودند تا مدت بیست و دوسال اعضای خود را در یک قلعه محبوس نگهدارند. آن ها بیرون آمدن از عراق و ورود این افراد به جهان آزاد را بزرگترین تهدید برای متلاشی شدن تشکل فرقه ای خودمیدانند.
3- مجاهدین در تظاهرات هائی که درجلوی کاخ سفید و ژنو سازماندهی کردند هوادارانشان را به عنوان خانواده اعضاء محبوس در کمپ اشرف در عراق معرفی نمودند. واقعیت این است که خانواده های واقعی اعضای مجاهدین ماندن فرزندانشان در اشرف و تحت روابط فرقه ای مجاهدین را تهدید اصلی برای سلامت آنها میدانسته و میدانند. این خانواده ها بیش از دو دهه است که باآنها تماس ندارند و برقراری هر نوع ارتباط از طرف مجاهدین ممنوع بوده است.
4- سران مجاهدین میخواهند تحت کنترل آمریکا بمانند تا جوابگوی انجام اشتباهات و خلافکاری های خود نباشند.
قابل توجه است که مسعود رجوی پس از اشغال عراق مخفی گردیده و سران و مسئولین اصلی این سازمان همراه با مریم رجوی به فرانسه و دیگر کشورهای اروپائی گریخته اند. آن چه در عراق باقی مانده است عمدتا بدنه این سازمان است. همانطور که فرصت خروج از عراق برای اعضاء رده بالای مجاهدین نتیجه داشته برای دیگر افراد هم در سال های گذشته امکان پذیر بوده است اما سران مجاهدین به عمد از انجام آن سر باز زده اند.
فاجعه آن است که این سازمان موفق به متقائد کردن منابع تصمیم گیرنده جهت ماندن در زیر کنترل آمریکائیها در عراق بشود. آن وقت است که دیگر امیدی به نجات و بیرون آمدن آن افراد از کمپ اشرف نیست.
کمک به این افراد زمانی موثر است که آنها را ازعراق خارج نموده و تحت معالجه فرقه گرائی قرار بگیرند تا بتوانند در جامعه در کنار بستگانشان و دیگر انسان ها ادامه زندگی بدهند.