تناقضات درونی در فرقه رجوی

خانم شعله شادرام، عضو سابق فرقه مجاهدین: ازدواج کردم، صاحب فرزند شدم و به ایران آمدم تا مخالفت خود را با دستگاه فرقه ای مجاهدین، عینی کنم.

خانم شعله شادرام عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق که در حال حاضر در کشور سوئد اقامت دارند طی سفری به ایران برای دیدار با خانواده، مراجعه و گفتگویی هم با انجمن نجات داشتند. در زیر خلاصه ای از گفته های ایشان در ملاقات با مسئولین انجمن نجات در تهران آورده میشود:

  شعله شادرام متولد 1345 در لاهیجان در استان گیلان هستم. در سال 1364 از ایران برای وصل شدن به سازمان به ترکیه رفتم و سپس به عراق فرستاده شدم. در ایران هوادار مجاهدین بودم. 17 سال داشتم که از ایران فرار کردم. وقتی به عراق و قرارگاه اشرف وارد شدم به تدریج به حرفهای سازمان شک کردم و دیگر نمیتوانستم به آن ها اعتماد کنم. در ایران به شدت هوادار سازمان بودم ولی وقتی در رابطه نزدیک تری قرار گرفتم احساس کردم که آنها چهره دیگری دارند که اصلا شباهتی با آنچه که می گفتند ؛ ندارند.

ازدواج تشکیلاتی در قرارگاه اشرف و کشته شدن همسر اول من در حمله به ایران 

بحث طلاق و ازدواج مریم را قبول نداشتم  به اصول) ولی آنقدر اختناق در فضای داخل تشکیلات حاکم بود که جرأت ابراز عقیده نداشتیم. جدا شدن را به حدی تابو و مترادف با بالاترین خیانت ممکن کرده بودند که کسی جرأت نداشت به آن فکر کند.  هرگز موضع مسئولیت قبول نکردم و از این بابت مدام ملامت میشدم. حاضر بودم در بدترین شرایط حتی گرسنگی بکشم ولی امکانی برای خروج از سازمان داشته باشم. میخواستم بروم و دیگر پشت سرم را نگاه نکنم. 

در سال 1369 در قرارگاه اشرف از سازمان مجاهدین خلق اعلام جدایی کردم که همانموقع مرا به زندان سازمان در شهر دبس در شمال عراق بردند. بعد از یکسال مرا به اردوگاه پناهندگان در شهر رمادی فرستادند که شرایط سخت و طاقت فرسایی داشت که البته نسبت به شرایط و مناسبات درون سازمان بهتر بود. یک بار از اردوگاه فرار کردم و تصمیم داشتم که به کشور اردن بروم ولی پلیس اردن مرا دستگیر کرد و به عراق تحویل داد. این قضیه مطبوعاتی شد و لذا سازمان مجبور گردید مرا به خارج از کشور بفرستد.   ابتدا به بغداد انتقال داده شدم و بعد در سال 1370 به ترکیه فرستادند که خودم را به کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان معرفی کردم. بعد از دو سال و نیم اقامت در اردوگاه پناهندگان در ترکیه در کشور سوئد پذیرفته شدم و به آنجا رفتم. در سوئد ازدواج  و صاحب سه فرزند هستم.

به محض ورود به سوئد مسئولین سازمان مدام به سراغم می آمدند و از من میخواستند که در خیابان برای سازمان پول جمع کنم. من خیلی محکم جلویشان ایستادم تا بالاخره دست از سرم برداشتند. مدتها در طی اقامتم در سوئد کابوس می دیدیم و احساس میکردم که هنوز در سازمان اسیر هستم. از این که به آن شکل فریب خورده و عمر خود را برای یک فرقه تلف کرده بودم از خودم تعجب میکردم. شبها خواب قرارگاه اشرف را میدیدم و در خواب فریاد میکشیدم. چندین سال در سوئد سپری شد تا حالت عادی پیدا کردم  .

در سوئد یک گروه بود که به افرادی که به جنگ رفته بودند و ناراحتی روحی پیدا کرده بودند کمک میکردند. این افراد به جداشدگان سازمان نیز به لحاظ روانی کمک میکردند تا به جامعه باز گردند. آنها متخصصینی برای بازسازی آسیب دیدگان

بعد از مدتی با خانواده ام در ایران که مدت مدیدی بود از من بی اطلاع بودند ارتباط برقرار کردم  تا بتوانم برای دیدار با آن ها به همراه شوهر سوئدی  و سه فرزندم به ایران بروم. ازدواج کردم، صاحب فرزند شدم و به ایران آمدم تا مخالفت خود را با دستگاه فرقه ای مجاهدین، عینی کنم. در حال حاضر هیچ نگرانی به غیر از فکر کردن به سرنوشت کسانی که هنوز در قرارگاه اشرف اسیر هستند و آنها را می شناسم ندارم.

کار انجمن نجات که برای آزاد سازی و  وصل نمودن اسرای دربند فرقه رجوی ها  با خانواده هایشان در ایران تلاش میکند را ستایش میکنم و امیدوام که هر چه زودتر تمامی اسرای در قرارگاه اشرف و اورسورواز نیز به آغوش خانواده و جامعه بازگردند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا