استمداد از اعضای جداشده فرقه مجاهدین

دو و نیم دهه پیش وقتی مسعود رجوی خبر از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین داد، کمتر کسی گمان می کرد، این انقلاب به مقدمه ای برای بروز بزرگترین تنش های درونی و چالش های بیرونی سازمان مجاهدین خلق تبدیل شود. اگر چه ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو به عنوان سرآغاز و مکانیزم این انقلاب در نوع خود باعث شگفتی و تعجب گردید، اما این ازدواج در مقایسه با دستاوردهای انقلاب ایدئولوژیک در واقع اهمیت خودش را کاملا از دست داد و تحت الشعاع بازخوردهای بعدی انقلاب ایدئولوژیک قرار گرفت. اما تا بیرونی شدن تاثیرات این انقلاب و بازخوردهای آن برای دنیای آزاد و افشای آنچه در مناسبات درونی مجاهدین نطفه بسته و روزبروز تشدید و تعمیق می یافت، زمان نسبتا زیادی نیاز بود. بخش عمده این زمان الزاما باید صرف بسط و تعمیق بندهای انقلاب و در نهایت ماده شدن مبانی انقلاب ایدئولوژیک رجوی گردد. در واقع فیل انقلاب ایدئولوژیک رجوی تا ترکیدن و پراکندن محتوای خود و تا نشان دادن چشم اندازهای اش برای درون و بیرون مجاهدین بیش از هر چیز به زمان نیاز داشت. در واقع از میان همه ادعاها و حرف های رجوی درباره انقلاب ایدئولوژیک او، اگر بتوان یک سخن راست و صادقانه پیدا کرد، این است که رجوی تاکید کرده بود؛

" اگر حالا نمی توانید بفهمید، صبر کنید. نمی دانم، یک سال یا پنج سال یا ده سال دیگر خواهید فهمید"

در واقع زمانی که رجوی برای فهم انقلاب ایدئولوژیک اش وعده داده بود نه یک تعارف خشک و خالی که مبتنی بر یک تحلیل و آینده نگری نسبت به پیامدهای انقلابی است که فقط خودش می داند چه دستاوردهایی به همراه خواهد داشت. کما اینکه اکنون نیز با گذشت بیش از دو و نیم دهه از این اتفاق هنوز ابعاد و زوایای بسیاری از آن برای دنیای آزاد نه تنها ناشناخته که اساسا قابل فهم هم نیست. تنها پس از جداشدن شماری از اعضای سازمان در طی سال های گذشته، شمه ای از فجایع و مصائب انقلاب ایدئولوژیک رجوی به بیرون منتقل شده است. و جالب اینکه به مرور این فجایع ابعاد شگفت انگیز و پیچیده ای به خود گرفته تا جایی که شاید باور آن برای کسانی که در دنیای آزاد زندگی می کنند، تا حد زیادی غیر ممکن باشد.

در این میان اظهارات خانم نسرین ابراهیمی مبنی بر خارج کردن رحم زنان و همچنین ازدواج های جمعی رجوی با زنان اعضای شورای رهبری و در ادامه موضوع تخلیه اطلاعاتی اعضای مسئله دار در زمان ناهوشیاری بعد از عمل جراحی، ضرورت هر چه بیشتر بازخوانی مناسبات درونی مجاهدین را مورد تاکید قرار می دهد. شاید به دلیل حضور مستمر این عزیزان (جداشدگان از سازمان) در تشکیلات و ملکه شدن چنین مناسباتی قبح و ناهنجار بودن بسیاری از آنها از بین رفته باشد. کما اینکه در پاره ای موارد احساس می شود این عزیزان در بیان و بازگو کردن آنچه متحمل شد ه اند، به نوعی امساک می کنند. مشکل شاید در این باشد که این عزیزان هنوز نتوانسته اند شکاف و فاصله زندگی در مناسبات فرقه ای را با زندگی در مناسبات آزاد به خوبی مرزبندی و تفکیک کنند. واقعیت این است که مناسبات فرقه ای برای اعضای فرقه ها به همان اندازه طبیعی، هنجار و معمولی است که برای افراد بیرون فرقه غیرطبیعی، ناهنجار و غیر متعارف. بنابراین به نظر می رسد کلیت مناسبات فرقه ای ولو به تعبیری ساده ترین و معمولی ترین آنها وقتی قرار باشد با نورم های دنیای آزاد مقایسه شود، آن وقت خواهیم دید حتی بدیهی ترین رفتارها و کنش ها نیز تابع مکانیزم ها و محرک های خاصی است که بیش از اینکه به اراده و خواست افراد معطوف باشد، به یک ضرورت بیرونی و یا محرک فرقه ای بسته است.

اینکه آیا این عزیزان تا چه اندازه موفق شده اند به کنه چنین مناسباتی پی ببرند، به خیلی فاکتورها بستگی دارد. به اینکه تا چه میزان به این باور رسیده اند، که در یک مناسبات فرقه ای اساسا علت هر کنشی را باید در بیرون از فردیت آدم ها جستجو کرد. اینکه آنها ممکن است ظاهرا دست به انجام کارهایی حتی باب میل خود بزنند، اما پیشتر این محرک ها هستند که او را به انجام کاری سوق و تحریک می کنند. شاید باور این حقیقت برای افرادی که تجربه زندگی فرقه ای را پشت سر گذاشته اند، دشوار باشد. اتفاقا دکتر سینگر درباره نوعیت و مکانیزم این کنش ها می نویسد:

"وقتی شما در فعالیت های مشترک با افراد هم عرض در یک محیط وارد می شوید که متوجه نیستید به صورت مصنوعی ساخته شده است، شما درک نمی کنید که واکنش های شما تحمیلی است، و وقتی شما تشویق می شوید که به زبان بیاورید که "حقا ایدئولوژی را فهمیده اید و تغییر کرده اید" و البته ظاهرا به این کار مجبور نشده اید، این فعل و انفعالات با هم عرض های خودتان شما را به این نتیجه گیری هدایت می کند که شما دارای اعتقاداتی متکی بر اعمال خودتان هستید. به عبارت دیگر، شما تصور خواهید کرد که شما خودتان به انتخاب آن ایده ها و رفتارها رسیده اید." کتاب فرقه ها در میان ما، بخش سه مرحله شاین.

این فرایندها متاسفانه اثبات شده و اعمال شده است. وقتی این محرک ها را در کتاب های آکادمیک دنبال می کنیم، متوجه می شویم که زندگی درون فرقه ای واقعا و عمیقا تا چه اندازه غیر مترقبه و غافلگیرکننده و در نهایت برای آدم های بیرون فرقه ها می تواند شگفت انگیز و البته خوفناک باشد. چنین ضرورت هایی ایجاب می کند، اعضای جداشده از فرقه ها نسبت به کوچک ترین و کمترین اتفاقات درون مناسباتی در زمان حضورشان در فرقه بی تفاوت و با عدم جدیت برخورد نکنند. چه بسا آنچه به زعم جداشدگان بی اهمیت، ساده، تکراری و حتی ملال آور تعبیر و تلقی شود، در بیرون از ذهن او و در دنیای آزاد می تواند به منزله یک شوک عمل کند. جداشدگان باید بدانند هر چه به نظر آنها غیر ضروری، تکراری و عادی جلوه می کند، برای افراد بیرون از فرقه و فرقه ها ایجاد تعجب و کنجکاوی می کند. به همین دلایل ساده است که از جداشدگان می خواهیم اجازه بدهند، قضاوت درباره اظهارات آنها بعهده مخاطبان شان باشد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا