تهدید به مرگ از زندانهای اشرف تا دنیای آزاد اروپا

چرا که این آرزوی همیشۀ مریم قجر عضدانلو با انقلابش بود تا ما را به صفر به هیچ و هیچ چیز و هیچ کس تنزل بدهد. صفر به این خاطر که ما را از گذشته از خاطراتمان از دوستانمان از بستگانمان و از کسانی که عاشقشان بودیم گسستند. صفر به این خاطر که هویتمان را فردیتمان را دوست داشتنهایمان را تنفرهایمان را پر نسیبهایمان و باورهایمان را از دست داده ایم. صفر به این خاطر که احساس می کنیم هیچ چیز نمی دانیم و همه آن چیز را که یک وقتی می دانستیم نیز با علامت سئوال بزرگی روبرو است و باز هم صفر به این خاطر که از همه آن چه که داشتیم فیزیکی و روانی اکنون چیزی بر جا نمانده جوانی و سلامتی مان را از دست نهاده ایم و همه چیز را بایستی دقیقاً از صفر آغاز کنیم دوباره متولد شویم اما بدون استفاده از کمکهایی که در اختیار نوزادان قرار می گیرد. افرادی مانند من خودشان را نفی کردند همۀ پل های گذشته و ارتباطات آیندۀشان را سوزاندند و به زندگی شکسته خود با تقلا برای نگاه داشتن آن چه برایشان باقی مانده بود خاتمه دادند.

قسم خوردم هر که با من چون کند من آن کنم

آنکه در تنگی دلم را خون کند من آن کنم

هر چه بینم تحمل بایدم یا سادگی

لیک با صبر و متانت ناشود من آن کنم

بی پناهان را بگیرم دست تا روز پسین

هر که را گردنکش باشد طریقی من آن کنم

دل نوازی را اگر پیشه کند هر دلبری

همچو آن فرهاد و کوه و پستون من آن کنم

هر شب از انشای دیروزم بیابم نکته ای

سست عهدیها فراوان دیده ام من آن کنم

زنده ام با این امید گردون اگر مهلت دهد

آنچه تا این لحظه با من کرده اند من آن کنم

این شعر را تقدیم میکنم به مریم قجر عضدانلو که حکم اعدام من را در زندان های سازمان صادر کرد با مسعود رجوی.

این شعر را تقدیم میکنم به آقای مهدی ابریشم چی شکنجه گران که 2 بار من را در سازمان اعدام مصنوعی کرد.

این شعر را تقدیم میکنم به مژگان پارسایی که قبل از آمدن به کمپ تیف من را تهدید به مرگ کرد که اگر افشاگری کنم کشته خواهم شد.

این شعر را تقدیم میکنم به محمد علی جابرزاده برای دادگاهی در باقرزاده با 200 مسئول بالای سازمان که چه شکنجه ای کردند آن روز، این شعر را تقدیم می کنم به نفرات سازمان که من را در اروپا تهدید به مرگ و سکوت می کنند.

من جنایتهای سازمان را با پوست و استخوان لمس کردم و اگر سکوت کنم خیانتی است به 3000 اسیر در زنجیر فرقه رجوی در اشرف.

هیهات، هیهات، هیهات

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا