تحول رجوی از رهبری کاریزما تا کیش شخصیتی

ویژگی مشترک همه رهبران فرقه ها کاریزماتیک بودن آنهاست که به خودی خود بد نیست اما هنگامی که از کاریزمای رهبر به عنوان ابزار استثمار اعضا استفاده می شود، پدیده ای خطرناک است. به عنوان مثال تسلیم بی چون و چرا و تعصب گونه اعضا به رهبر و فرامین وی از نتایج آن است. برای رسیدن به چنین پدیده ای، رهبریت کاریزماتیک باید با تکنیک های کنترل ذهن آمیخته شود چرا که اعضا به طور خود به خودی تسلیم مطلق به امر رهبر نمی شوند. بنابراین رهبر کاریزما در فرقه از این ابزار قدرتمند به همراه روش های شستشوی مغزی استفاده می کند. این آمیزه به وقف کامل اعضا نسبت به فرقه و اهداف آن می انجامد. اعضای شستشوی مغزی شده همواره حاضر به پیش بردن مقاصد فرقه هستند. مسعود رجوی پس از آزادی تلاش کرد که کمبود قابلیت هایش را با نمایاندن خود به عنوان رهبری کاریزما جبران کند زیرا علی رغم انتظاراتش، او نتوانسته بود هیچ سمت قدرتمندی در جمهوری اسلامی به دست بیاورد.در سال های آغازین پایه گزاری سازمان مجاهدین خلق، مسعود رجوی به اندازه بسیاری از اعضای با سابقه سازمان و پایه گزاران آن مجرب نبود، اما پس از انقلاب اسلامی او توانست رهبری سازمان را به عهده بگیرد علی رغم آن که قابلیت های لازم برای یک رهبر را نداشت زیرا او در میان اندک افرادی بود که توسط ساواک اعدام نشد و اسنادی مبنی بر همکاری وی با ساواک به هنگام بازجویی ها وجود دارد. بنابراین پس از آزادی او تلاش کرد که کمبود قابلیت هایش را با نمایاندن خود به عنوان رهبری کاریزما جبران کند زیرا علی رغم انتظاراتش، او نتوانسته بود هیچ سمت قدرتمندی در جمهوری اسلامی به دست بیاورد. از آنجائی که وی سخنران خوبی بود، شروع کرد به برگزاری نشست ها، انتشار مقالات، شرکت در مصاحبه ها تا خود را به سطح شخصیتی کاریزما ارتقا دهد و البته تا حدی در این راه موفق بود و موفقیت وی در واقع از شخصیت جاه طلب و خودستای او سرچشمه می گرفت. وی با انتقاد از رقبای خود در درون سازمان، اقدام به حذف آن ها کرد. در سال 1360، هنگامی که از ایران به فرانسه گریخت، او به بخشی از اهداف اولیه اش رسیده بود: پذیرفته شدن به عنوان رهبری کاریزما از سوی هوادارانش. در فرانسه، با تأسیس شورای به اصطلاح ملی مقاومت که او و گروهش عناصر غالب آن بودند، جاه طلبی هایش را دنبال کرد. در سال 1366، پس از استقرار سازمان در عراق، بیشتر راه برای پایه گزاری یک کیش شخصیتی هموار شده بود. صاحب خانه آن ها، صدام حسین، کمپ اشرف، قرارگاهی منزوی در خاک عراق را به آن ها پیش کش کــرد تا رجوی همه شیوه های فرقه گونی که لازم دارد تا فرقه شخصیتی خود را بنیاد کند، به اجرا در بیاورد. در طول جنگ ایران ـ عراق، به دلیل همکاری رجوی با دشمن مهاجم، صدام حسین، مجاهدین حمایت اندکی که در میان هموطنان ایرانی خویش در ایران داشت و حتی هوادارانش در سراسر دنیا را از دست داد. اکنون رجوی، مجبور بود ترفند دیگری به کار ببندد تا کیش شخصیت خود را حفظ کند و آن انقلاب ایدئولوژیک و ازدواج ایدئولوژیک با مریم قجر عضدانلو بود. این انقلاب در آغاز از سوی رده بالاترین اعضای گروه که توسط خود شخص رجوی شستشوی مغزی شده بودند، پذیرفته شد. این اعضا فداکاری کامل خود به رجوی را به طور پرشوری نشان دادند. بنابراین، افراد دیگری که هنوز شک داشتند که با انقلاب ایدئولوژیک موافقت کنند توسط مسئولان رده بالای خود متقاعد و گاهی مجبور به پذیرش می شدند. از آن پس، رجوی فعالیت های خود محورانه خویش را در محیطی مناسب تر ادامه داد. قدرت عمومی افراد عضو، به سطح حداقلی رسید و فضا برای « خود بزرگ پنداری » رجوی آماده شد. مزدا پارسی Elevation of Rajavi from charismatic leadership to cult of personality

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا