تحمیل اعتصاب غذا به نیروهای تحت سیطره اشرف یک واقعیت است آنچه وجود دارد و هم اکنون در اسارتگاه اشرف خودنمائی می کند اما حقیقی نیست. شاید این عبارت در دیدگاه ما در نگاهی سطحی تحریک آمیز و نابخردانه جلوه کند نظیر مفهوم مخالف آن که با گزافه گوئی بیشتر بیان شده است که " آنچه واقعیت دارد، خردمندانه است ". بدین ترتیب شیوه ی تفکر رهبری عقیدتی مجاهدین این عقیده و دیدگاه را به صورت فرمول کوتاه و بر انگیزاننده ای تبیین کرده است، این است منطق مبتنی بر لاپوشانی واقعیت ها. اعتصاب غذا در ادبیات سیاسی رفتاری ست از سر ناگزیری برای دستیابی به خواسته ها و مطالباتی منطقی و معقول. در حالی که سران مجاهدین اعتصاب غذا را با انگیزه ی دخالت دوباره امریکا جهت حمایت از افراد مستقر در اشرف و برقراری چتر امنیتی و حفاظتی ارتش امریکا به نیروهای فریب خورده و بی اطلاع از تحولات و معادلات منطقه ای و بین المللی کنونی تحمیل کرده اند.
دارودسته ی رجوی با این خواسته و مطالبه ی غیر منطقی و نامعقول در واقع به ورطه ی پارادوکس شگفت انگیزی می افتند. آنان فراموش کرده اند در دوران حکومت فاشیستی و ضد بشری صدام وقتی اعضای فرقه ی تبهکار القاعده در 11 سپتامبر با کوبیدن هواپیماها به دوقلوی های تجارت جهانی باعث مرگ و میر هزاران نفر شهروند بیگناه امریکایی و غیر امریکایی شدند.
مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو در قرارگاه باقرزاده در نشست عمومی جشن بر پا کردند و به رقص و پایکوبی پرداختند و رهبری عقیدتی مجاهدین با ژست پیروزمندانه ای اعلام کرد: " این اسلام ارتجاعی ست که با امریکا این چنین می کند وای به روزی که اسلام انقلابی به میان آید و مشت پولادین خود را نشان دهد. " مسعود رجوی در آن نشست عمومی سعی داشت تحرکات خشونت بار اسامه بن لادن را با ترکیب کردن نوع و روش تروریستی مجاهدین یکسان و جمعبندی مورد نظر خویش را برای افراد حاضر در نشست طرح کند. او در یازده سپتامبر در نشست باقرزاده گفت: " اگر همین نفرات شجاع اسامه بن لادن که تشکیلاتی نیستند و فقط قادرند حرکت نظامی بکنند اگر در تشکیلات ما وارد می شدند، چقدر می توانستند کار انجام دهند و کارشان چقدر جهت دار می شد. " در واقع مسعود رجوی معتقد بود تحرکات تروریستی را می بایست با تشکیلات منسجم تروریستی به شیوه مجاهدین رهبری کرد آنوقت بسیاری از اهداف دست یافتنی خواهد شد. تاملی ژرف در ذهن زشت و بیمار رهبری عقیدتی مجاهدین که برای رسیدن به قدرت جز به ترور و کشتار شهروندان بی گناه نمی اندیشد، پرسش هایی را در رابطه با انگیزه ی اعتصاب غذای کادرهای تشکیلاتی اسارتگاه اشرف در ذهن بر می انگیزاند، حال چگونه است رهبران مجاهدین که در روز یازده سپتامبر به خاطر کشتار شهروندان امریکایی به جشن و پایکوبی پرداختند هم اینک دست یاری به سوی مقامات امریکای دراز کرده و عجز و لابه می کنند. نیم نگاهی به این دو رویداد متناقض و متضاد به ما یادآوری می کند تحمیل اعتصاب غذا به نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف جز فریب و شانتاژ نیست و عملی بیهوده و وپوچ است. اخیرا گزارش مهم انستیتوی تحقیقات دفاعی ملی آمریکا (RAND) به انگیزه های جاسوسی رهبران مجاهدین برای درخواست حمایت مقامات امریکایی اشاره و تاکید می کند. جمعبندی گزارش تصریح دارد " اصولاً برقراری چتر امنیتی پس از اشغال عراق از جانب آمریکا بر سر مجاهدین نه به خاطر قواعد و قوانین بین المللی بلکه به خاطر وعده های مجاهدین برای همکاری علیه ایران، دادن اطلاعات درباره ایران و همکاری مشترک با نظامیان آمریکایی در طول مرز ایران بوده است، واقعیتی که مجاهدین در طول 6 سال گذشته، در سایه سکوت پنتاگون، به ارائه وارونه آن مشغول بوده و بر این اساس حتی از دولت عراق طلب کار هم شده اند! " آنچه که مسلم و مشخص است مقامات سیاسی، نظامی و امنیتی دولت امریکا تصمیم قاطع گرفته اند تا بیش از این از مهره و برگ مجاهدین در بده و بستان های سیاسی و امنیتی دیگر استفاده نکنند چرا که تاریخ مصرف آنان به پایان رسیده است. پس قربانی کردن نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف به طرق و شیوه های گوناگون، همانند سپر انسانی قرار دادنشان و یا تحمیل اعتصاب غذای طولانی به آنان امری نامعقول و نوعی خودکشی بیمارگونه ست. البته در این میان سران و رهبران مجاهدین کمترین هزینه ای را طبق معمول نمی پردازند چرا که خود در شهرهای اروپایی با امکانات خاص و ممتازی که از آن بهره می برند به پرپاگاندا و غوغاسالاری بیهوده سرگرمند و اما افراد بی گناه و فریب خورده ی مستقر در قرارگاه اشرف می بایست تاوان استراتژی بی منطق و کور رهبری عقیدتی مجاهدین را بپردازند.
آرش رضایی