7- دادگاه های جمعی
از سال 76 به بعد با حضور مسعود و مریم دادگاههای جمعی شروع شد اکثراً مهوش سپهری این نشست ها را سر پرستی و اداره می کرد. نمایش مضحک و خیمه شب بازی به این شکل بود:
مسعود رجوی: مورد بعدی؟
مهوش سپهری (رو به مسعود رجوی): برادر، این حرامزاده سه نفر از بچه ها را داخل شهر قال گذاشت و در رفت که نیروهای عراقی او را دستگیر و تحویل ما دادند.
مریم رجوی (خطاب به جمع): شما چرا به این صورت ساکت نشسته اید اگر جای شما بودم این نابرادر را همینجا خفه می کردم!! ما این همه شهید داده ایم که الان به اینجا برسیم.
هیاهوی تعدادی داخل سالن و رفتن تملق گویان و چاپلوسان رهبر عقیدتی به پشت میکروفونها،
مریم (در حالی که از این همه تملق خنده اش گرفته است): بچه ها لطفاً نظم نشست را رعایت کنید.
شعار جمعی از مسئولین (در واقع پادوهای رهبر عقیدتی): خائن برو بیرون، خائن گم شو، اعدام، اعدام، اعدام!!!.
فضا کاملاً ساخته شده، وای به حال نفر بعدی. مهوش سپهری (رو به مسعود رجوی): برادر این نامرد بچه های دیگر را خراب کرده و حساب کردیم طبق گزارشات با 49 نفر محفل داشته و مناسبات را پاک به هم زده است.
عربده کشی جمعی و دوباره همان شعارها و دشنام های رکیک و مشمئز کننده…
شرایط کاملا آماده شده که مسعود تهدیدات خود را ادامه دهد. مسعود (با لبخند ملیح): بابا جان اصلاً نخواستیم چه کسی اینها را اینجا (قرارگاه اشرف) نگه داشته است. سازمان به یک تصفیه همه جانبه نیاز دارد. هر کس می خواهد از اشرف برود مشکلی نیست، برود. هر کس هم در اشرف می ماند، جانانه بماند. چاپلوسان رهبر عقیدتی حاضر در نشست: حاضر، حاضر، حاضر مریم: برای ما 72 نفر کافی است نمی خواهیم بیشتر باشیم شما را به خیر و ما را به سلامت.
یکی از بچه ها (خطاب به مسعود رجوی): برادر من می خواهم بروم. بیکباره چاپلوسان و کاسه لیسان رهبر عقیدتی با فریاد و دهان کف کرده هیاهو مـی کنند شلوغی جمع و هیاهو و همان شعارهای فاشیستی ودشنام های رکیک نثار فرد خواهان خروج ار قرارگاه اشرف می شود. مریم (خشمگین است زیرا اوضاع خراب شد و کسی جسورانه به خروج از اشرف تاکید می کند. مریم در لحظه ماهیت واقعی خود و شوهرش رو لو می دهد): منظور من ترویج بریدگی نبود در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته!!! مجدداً شعار چاپلوسان در نشست فضا را آلوده می کند.
در نشست های رهبری گویا مد شده بود اعضا وقتی می شنیدند که با رهبری نشست دارند چهار ستون فقرات می لرزید مبادا این بار نوبت خودشان باشد تا به زیر تیغ بروند چون سازمان هیچ واهمه ای برای بی حیثیت کردن و تخریب شخصیت اعضا و کادرهای تشکیلاتی خود نداشته و ندارد. 8- شکنجه فیزیکی
شکنجه ی کادرهای تشکیلاتی منتقد و معترض رهبر عقیدتی مجاهدین به خاطر آینده نگری سازمان معمولاً در خفا انجام می شد و از نظر مسئولین سازمان خوب نبود که در جمع کادرهای تشکیلاتی، افراد منتقد و خواهان خروج از اشرف تحت شکنجه قرار بگیرند. ولی بعضاً دیده می شد فردی به خاطر اعتراض به مسئولی توسط چند نفر در جمع افراد کتک بخورد. به عنوان نمونه سیاوش صیفی یا علی شکری (باقری) و نفراتی مثل نصرالله مجیدی از کادرهای با سابقه مجاهدین و ارتش به اصطلاح آزادیبخش که در قرارگاه باقرزاده و جلو سالن مورد ضرب و شتم قرار گرفت. البته باید اصل مطلب را از نفراتی که در دوران چک امنیتی بوده اند پرسید. چون ضرب و شتم افراد و کادرها از سوی مسئولین و فرماندهان سازمان تا حدی بود که شکستن دست و پا و سر منتقدین امری عادی تلقی می شد. اما نفراتی نیز بودند مثل پرویز احمدی که زیر شکنجه ی بازجویان وحشی مسعود رجوی جان دادند و مسئولین سازمان به دروغ گفتند: پرویز احمدی در عملیات داخل کشور شهید شده است!!!
من داخل سازمان دوستان و همرزمان زیادی داشتم و تا روزی که از اشرف خارج شدم شاهد بودم چگونه دوران چک امنیتی بر افراد و کادرهای تشکیلاتی شکنجه شده تاثیر مخرب و منفی گذاشته است، برخی از این دوستان سعدالله صیفی، یدالله مهدیان، علی شکری، فرامرز محمدی، سعید باقری دربندی، اکبر خسروی و… نام داشتند و من در فرصت مناسب شنیده های خود از این دوستان را که شدیدا شکنجه شدند، خواهم نوشت تا ماهیت وحشی رهیران سازمان مجاهدین برای همگان آشکار و روشن گردد.
ادامه دارد…
قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین و ارتش آزادیبخش
تنظیم از آرش رضایی