گزارشی از گردهمایی جمعی از بازگشته های استان مازندران به مناسبت سالروز بازگشت جمعی از اسرای فرقه رجوی به میهن آقای نوروز توکلی که بعد از 17 سال اسارت در مناسبات اشرف از چنگال رجوی رها شده و به میهن بازگشته است از وحشت مسئولین فرقه از ملاقات خانواده ها در سال 82 با عزیزانشان در اشرف اظهار داشت:
– با آمدن دومین گروه از خانواده ها به اشرف تعداد افراد مسئله دار خیلی بالا رفت و مثلا از 10 نفر در هر یگان در دور اول ملاقات به 30 الی 40 نفر در ملاقات دوم رسید. مسئولین سازمان با قطع نمودن رابطه افراد با خانواده ها و از طرف دیگر با ایجاد رعب و وحشت سعی داشتند که هر گونه انگیزه و عاطفه را در افراد بکشند و فرد را در اشرف نگه دارند ولی با آمدن خانواده ها و برقراری ارتباط و صحبت ها، ذهن افراد اندکی باز شد و همین هم باعث زیاد شدن افراد مسئله دار در اشرف شد که البته سازمان در دور سوم دیگر مجبور شد جلوی ورود خانواده ها به اشرف را بگیرد که این نیز باعث مسئله داری تعداد دیگری از افراد شد که خودم نیز از این دست افراد بودم.
آقای توکلی که خود سالها در اسارت ذهنی و فیزیکی مناسبات فرقه ای اشرف بود در تکمیل صحبت هایش در رابطه با روش های نگهداری افراد در قرارگاه بیان داشت:
– مسئولین با فریب این که امسال می رویم و فردا می رویم ایران و… افراد را سرگرم میکردند، آنان تصوری برای افراد ایجاد می کردند که بیرون از سیاج (سیم خاردار) قرارگاه دنیای گرگ هاست و اگر خارج شوید بلافاصله بلعیده می شوید. آنان همه مناسبات اجتماعی بیرون از اشرف را مناسبات کثیف و ضد اخلاقی و استثماری و ضدبشری می دانند
البته رجوی از این شگرد برای نگه داشتن و اسارت زنان نیز بیشتر استفاده می کرد و آنان را از دنیای بیرون می ترساند.
آقای عبدالله افغان در ادامه صحبت های آقای توکلی عنوان کردند:
– سازمان از هر شگردی برای نگه داشتن افراد در اشرف استفاده می کرد مثلا من که یک برادرم در سال 67 کشته شد درون سازمان تا ابراز انتقاد و مخالفت می کردم برای خاموش کردن من می گفتند تو که از خانواده سازمان و برادر شهید هستی نباید انتقاد کنی و مسئله دار بشوی ولی هنگامی که بحث رده می شد می گفتند برادر شهیدت به تو ربطی ندارد.
به دنبال سخنان و اظهارت تعدادی از بازگشته ها آقای ایرج صالحی از اعضای قدیمی سازمان که چند سالی است به داخل کشور بازگشته است بیان داشت:
– علاوه بر آنچه بچه ها گفتند، فضایی که در اشرف از داخل ایران می ساختند چیزی عین سال 60 و 61 بود. آنها می گفتند به محض این که کسی به داخل ایران برود او را اعدام می کنند.
رجوی از هر اهرمی استفاده می کرد که بتواند افراد و اعضای خود را در اشرف نگه دارد شدید ترین نقطه ای که او فشار و ارعاب را گسترش داد بحث طعمه بود، من خودم اصلا قصد آمدن به ایران را نداشتم و با این که از سازمان جدا شده بودم و نزد آمریکایی ها رفته بودم بخاطر فضای ایجاد شده در ذهنم می خواستم به خارج بروم ولی تحت تاثیر صحبت های خانواده فضایم تغییر کرد و تصمیم به بازگشت به ایران را گرفتم. جالب اینکه بعد از بیست سال برای اولین بار در کمپ آمریکایی ها برنامه های تلویزیون را می دیدم. در داخل تشکیلات فقط تلویزیون مدار بسته داشتیم که تنها موقع صرف غذا اخبار و یا برنامه های دست چین شده را پخش می کردند.
آقای دوست محمد فرحی از دیگر رها شدگان از چنگال رجوی از اشرف در رابطه با برخوردهای مسئولین فرقه با خودش چنین اظهار داشت:
– وقتی گفتم می خواهم بروم دنبال زندگی ابتدا به من گفتند اگر بروی در ایران تو را میکشند و با هزار ترفند سعی داشتند که مرا نگه دارند آنقدر به من فشار آوردند که در یک مقطع تعادل روحی و روانی ام را از دست دادم و حتی با یک وضعیت نامناسب از اتاق خارج شدم.
در چنین وضعیتی سازمان به جای درمانم مرا به خروجی برده و ایزوله کرد و بعد از شش ماه مرا در شهر رمادی عراق به امان خدا رها کردند و حتی یک دینار هم به من ندادند تا شکم خود را سیر کنم و همین طور بدون هیچ مدرکی وسط شهر رهایم کردند و رفتند. بعد از یک هفته که با هزار مشکل امورات جاریم را می گذارندم و شکمم را پر می کردم، سربازان عراقی مرا بازداشت کردند و به زندان استخبارات بردند.
او در حالی که از یادآوری خاطرات گذشته بسیار رنج می برد ادامه داد:
در آنجا عراقی ها مرا خیلی زدند و می گفتند تو جاسوس ایران هستی و برای جاسوسی به عراق آمدی، یکسال زندان استخبارات بودم که تازه صلیب اسمم را به عنوان اسیر ثبت کرد در حالی که من از هواداران داخل سازمان بودم که توسط عمویم که از هواداران سابق این سازمان بود به پاکستان اعزام و از آنجا به بغداد فرستاده شدم تا بعنوان عضو و رزمنده ارتش رجوی برای صدام کار کنم. بعد از آن 2 ماه در زندان شهر خانقین عراق بودم که در مرز خسروی رها شدم. در آنجا نیروهای مرزی ایران مرا پیدا کرده و در ابتدا فکر می کردند که جاسوس عراق هستم ولی بعد از یک هفته که متوجه قضیه شدند مرا به خانواده ام تحویل دادند تا به درمانم بپردازند.
آقای برادران از دیگر حاضرین در این نشست که خود سالها اسیر فرقه رجوی در اشرف بود در رابطه با چگونگی برخورد سازمان با افرادی که خواهان جدایی بودند گفت:
– وقتی گفتم می خواهم از نزد شما بروم برایم نشست های زیادی گذاشتند آنها فهمیده بودند که قصد آمدن به داخل کشور را دارم و سعی کردند که مرا مرعوب برخوردهای نظام جمهوری اسلامی کنند. آنها می گفتند به دلیل فرار از میدان جنگ و تحویل سلاح به عراقی ها، به عنوان خائن تو را در ایران اعدام می کنند به همین دلیل ترسیدم و مدتی کوتاه آمدم اما بعد از مدتی که دیدم نمی توانم مناسبات جهنمی آنها را تحمل کنم باز هم اعلام کردم که می خواهم بروم که این بار در نشست ها مرا می زدند.
در یکی از این نشست ها یکی از زنان مسئول کتابی را به سویم پرتاب کرد که به سینه ام خورد و در نهایت بعد از اینکه از ماندنم در اشرف ناامید شدند مرا به خروجی بردند و 5 ماه در زندان نگه داشتند. در طول این 5 ماه نیز دو بار برایم نشست گذاشتند تا مرا متقاعد به باز گشت به مناسبات بکنند که من عنوان کردم می خواهم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدهم و آنها اعلام کردن زن گرفتن در مناسبات حرام است و بالاخره بعد از 5 ماه با مقداری دینار عراقی مرا به زندان ابوغریب صدام تحویل دادند.
او در ادامه توضیحات خود اظهار داشت روزی که مرا به زندان ابوغریب تحویل دادند گفتند که هر روزی خواستی برگردی به بچه های عراقی بگو تا به ما اطلاع دهند یعنی در آخرین مرحله هم می خواستند مرا بترسانند که از زندان ابوغریب بیرون رفتنی نیستی و تنها راه و امید سازمان است.
آقای سید مسعود دریاباری از دیگر اعضای بازگشته از اشرف که سالها در شاخه نظامی ارتش فرقه فعال بوده در تایید سخنان سایر دوستان ادامه داد:
– در چند سالی که در آنجا بودم از بریدن و جدا شدن بچه ها تاثیر گرفتم و روزی به فرمانده ام گفتم که می خواهم بروم خارج کشور که آن روز مرا کتک زدند (آخر سال 71 بود) و بعدا هم چندین نشست برایم گذاشتند تا مرا وادار به بازگشت به مناسبات کنند.
آنها تلاش داشتند با نشان دادن عکس و مصاحبه و فیلم از شکنجه در ایران افراد را در تشکیلات بترسانند مسئولین فرقه حتی در برنامه های روزانه توسط ویدئوهای مدار بسته سعی داشتند که فضای وحشت از داخل ایران منتقل کنند.
آنها ابتدا تلاش داشتند تا از نفرات تعهد بگیرند که به ایران باز نگردند البته تبلیغات سازمان روی من هم تاثیر داشت که همیشه وحشت داشتم که چطوری به ایران بازگردم ولی در رمادیه فضایم عوض شد و در آنجا اکراد از بازگشت افراد مجاهدین به ایران سخن می گفتند.
با این همه فکر می کردم با توجه به سابقه حضورم در شاخه نظامی اگر به ایران باز گردم حداقل چند سالی محکوم به زندانم و زندانی خواهم شد. بالاخره تصمیم به آمدن به ایران را گرفتم و به صورت قاچاق از طریق مرز کلار وارد ایران شدم و خودم را به پایگاه مرزی ایران معرفی کردم ولی بر این باور بودم که مرا اعدام می کنند که حتی به افسران پایگاه هم همین را عنوان کردم که آنها به گفته هایم می خندید.
نشست اعضای بازگشته که در فضای بسیار صمیمی برگزار شده بود بعد از تنفسی چند دقیقه ای ادامه یافت و مسئول نشست این سوال را مطرح کرد که چرا شما علی رقم تبلیغات گسترده که هر کدامتان به گوشه هایی از آن پرداختید، حاضر شدید که به ایران بازگردید؟ و آیا وقتی به ایران بازگشتید با آن فضایی که سازمان در تبلیغاتش می گفت مواجه شده اید یا خیر؟ اگر جواب تان منفی است پس با چه چیزی مواجه شده اید؟
در پاسخ سئوال آقای هادی شبانی اظهار نمودند:
– وقتی از سازمان جدا شدم و به کمپ آمریکا ئیها رفتم، بعد از نزدیک به 20 سال موفق شدم با خانواده ام تماس برقرار کنم و با آنها صحبت کنم، با توجه به سابقه 20 ساله کار در تشکیلات فرقه رجوی و با توجه به شانتاژ و تبلیغاتی که سازمان از فضای داخل ایران منتقل کرده بود از آمدن به داخل ایران هراس داشتم و قصد داشتم تا به خارج بروم اما وقتی در همان اولین تماس تلفنی که با برادرم داشتم بخشی از ذهنیاتم در رابطه با ایران فرو ریخت و تصمیم گرفتم به ایران برگردم و هر اتفاقی هم که می خواهد بیفتد پذیرفتم.
حقیقت قضیه این است که بدلیل ذهنیات مانده از قبل می گفتم که مبادا بخاطر پروسه طولانی ام در سازمان برخورد بدی با بنده شود، اما وقتی برگشتم ایران با هیچ مشکلی مواجه نشده و به محل سکونتم رفتم و تازه متوجه شدم که همه شانتاژ و جو سازی سازمان از فضای داخل کشور فقط برای ایجاد رعب و وحشت در اعضا و افراد بوده است تا فکر بازگشت به ایران را نکنند.
امروز که پنجمین سال بازگشت من به داخل کشور است بسیار خوشحالم که توانستم بعد از 20 سال اسارت در فرقه رجوی این ذهنیتم را بشکنم و با تصمیم قاطع به داخل کشور برگردم و به کار و زندگی عادی بپردازم.
به دنبال سخنان آقای شبانی یکی دیگر از دوستان بازگشته آقای حسینعلی علیزاده ادامه داد:
– با اینکه از سازمان جدا شده بودم ولی کماکان در این ذهنیت بودم که ممکن است در ایران مرا اعدام کنند اما بعد از ورودم به ایران برخوردهایی با من شد که کاملا ذهنیتم شکست، مسئولین امور به ما گفته بودند چند روزی مهمان ما هستید و بعد می روید به سراغ زندگی تان، بعد از آمدن به ایران مدتی با پدرم کار کشاورزی می کردم و بعد از مدتی ازدواج کردم که فعلا صاحب یک فرزندم و تاکسی خریدم و مشغول کار و زندگی ام در شهر محل سکونتم یعنی آمل هستم و از ارث پدری زمینی به من رسید و آنرا تبدیل به باغ کردم و خدا را شکر می کنم که یک زندگی معمولی دارم و خوشحالتر از اینکه توانستم خودم را از دنیای جهنمی رجوی آزاد کنم و به کشورم ایران باز گردم و از خدا می خواهم که روزی سایر اعضای اسیر سازمان نیز به این حقیقت پی ببرند و با جسارت بتوانند خودشان را از جهنم رجوی در عراق خارج کنند.
آقای عبدالله افغان نیز در رابطه با چگونگی شکسته شدن ذهنیتش و تصمیم خود برای آمدن به داخل کشور چنین توضیح داد:
– سرنگونی صدام و آمدن آمریکائیها در قرارگاه و جدا شدنم از سازمان و رفتن به کمپ آمریکائیها و دسترسی به تلویزیون و اخبار و هم چنین هم صحبتی با افراد و نفرات جدید الورودی که به تازگی از داخل به اشرف آمده و بعد از شناخت فرقه از سازمان جدا شده بودند و اطلاعات جامع و به روزی از ایران داشتند، باعث شد تا اندک اندک ذهنیات من از فضای داخل کشور فرو بریزد، البته یکی از عواملی که باعث شد من تصمیم قاطع تری برای بازگشت بگیرم ملاقات با خانواده ام بود.
در ایران هم مسئولین مربوطه از بدو ورود بدون هیچ برخوردی، عالی ترین پذیرایی را از ما کردند، آنها حتی از ما و وسایل همراه مان بازرسی به عمل نیاوردند در حالی که هنگام خروج از سازمان همه چیز را از ما پس گرفتند و ما را دست خالی به کمپ آمریکائیها فرستادند، مسئولین فرقه حتی عکس های و نوشت افزار ما را هم گرفتند.
مسئولین فرقه تا آخرین مرحله تبلیغات می کردند که اگر بروید ایران، انجام مصاحبه تلویزیونی و ازدواج در آنجا اجباری است. در حالیکه با بازگشتم به ایران همه آن چیزی که رجوی عکس آن را تبلیغ می کرد را مشاهده کردم و در حال حاضر مشغول کار و زندگی هستم.
اینک در سالروز بازگشتم به وطن، خوشحالم که بعد از سالها توانستم خودم از نحوست رجوئیها در اشرف برهانم و امیدوارم که بقیه دوستانم نیز بتواند به نقطه ای برسند که قاطعانه دست رد بر سینه رجوی زده و خود را از جهنم رجوی خلاص کنند.
آقای توکلی در رابطه با چگونگی شکستن طلسم ذهنی خود نیز اظهار نمود:
– من هم مثل سایر دوستان ذهنیت خاصی داشتم و فکر می کردم که اگر به داخل برگردم در معرض شکنجه و اعدام قرار می گیرم ولی بعد از ورود به کمپ آمریکائیها با رفتن بعضی از بچه ها به داخل کمی از ذهنیتم ریخت اما هنوز می ترسیدم و به همین دلیل به ترکیه رفته بودم تا اینکه برادرم به ترکیه آمد و فضای کاملتری از داخل کشور را به من داد و ضمانت هر مشکلی را برایم نمود تا اینکه باورم شد و به داخل ایران بازگشتم، بعد از ورود به ایران و پس از مدتی ترسم کاملا ریخت و نه تنها با ما برخوردی نشد بلکه به من کمک هم می کنند تا مشکلات جاریم را حل کنم. به شکر خدا ازدواج کردم و در حال حاضر در شرکتی مشغول کار هستم و گواهی نامه گرفتم و خودرویی برای خود دست و پا کردم و امیدوارم همه دوستان اسیرم از جهنم رجوی در اشرف رها شوند و مابقی عمر خود را با خوشی سپری کنند ما هم به عنوان همدردشان تلاش خواهیم کرد تا آنها از بند رجوی رهایی یابند
آقای برادران نیز که مدتی به عنوان مهمان رجوی!!! در زندان ابوغریب صدام بود و در سال 82 به همراه تعدادی دیگر از اسرا تحویل ایران شد اظهار نمود:
– بنده نیز همانند سایر دوستان ترس زیادی از ورود به ایران داشتم و با توجه به فرارم از جبهه جنگ و گروگان گیری و تحویل سلاح به عراقی ها، منتظر محاکمه و محکومیت به اعدام بودم، در حالی که بعد از بازگشتم بخشودگی کامل گرفتم و آزاد شدم و با تلاش و کار صاحب خانه ای شدم و ازدواج کردم و فعلا صاحب دو فرزندم و علاوه بر کار کشاورزی به شغل آزاد نیز مشغولم و خدا را شکر گزارم که مرا از جهنم رجوی و صدام نجات داد تا به میهنم بازگردم، از خدا می خواهم که بقیه اسرای اشرف را از دست رجوی نجات بدهد.
آقای دریاباری در ادامه صحبت های آقای برادران بیان داشت:
– همانطوری که قبلا گفتم در رمادیه عراق از طریق اکراد متوجه شدم تعدادی از اعضای بازگشته به ایران بازگشتند من هم تصمیم به بازگشت گرفتم و از طریق مرز وارد ایران شدم ولی با توجه به سابقه حضورم در ارتش رجوی کماکان ترس داشتم که مبادا مرا محاکمه و زندانی و شکنجه کنند. ولی بعد از ورودم به داخل کشور، بر عکس تبلیغات و دورغگوهایی رجوی کاری با من نداشتند و آزاد شدم و به دنبال کار رفتم و ازدواج کردم و 3 فرزند دارم و اخیرا با همت و تلاش یک دستگاه ساختمان در شهر آمل برای خانواده ام ساختم.
از خدای قادر و توانا می خواهم که سایر دوستان ما را که سالها عمر خود را همانند همه ما در تشکیلات فرقه ای رجوی تلف کردند به راه راست هدایت کند و تصمیم درست و قاطع برای رهایی خود ار زندان رجوی بگیرند تا بتوانند باقی مانده عمر را با سر فرازی و عزت زندگی کنند.
در پایان مسئول نشست طی صحبت های کوتاه به جمع بندی این نشست پرداخت و اظهار داشت همانطوری که مطلع هستید و خودتان به گوشه هایی از تبلیغات دروغین و کذب مسئولین فرقه رجوی در اشرف اشاره کردید، رجوی ها سالهاست با همین شگرد و ترفند مانع خروج افراد از قرارگاه اشرف شده است.
مسئولین فرقه بعد از ورود افراد به اشرف سعی دارند آنها را بایکوت کرده و با سانسور خبری از دنیای خارج بی خبر سازند تا بتوانند اندیشه و افکار فرقه ای خود را در اذهان افراد تازه وارد جایگزین نمایند. آنان با شگردها و حقه های مختلف سعی در تسخیر اذهان افراد در تشکیلات را دارند و سپس با قطع کردن ارتباط افراد با ملاء خانواده گی شان و خراب نمودن پل پشت سرشان، امکان هر گونه بازگشت از افراد را بگیرند.
ترساندن افراد و بزرگ نمایی از عواقب خروج فرد از تشکیلات و بویژه مراجعت به داخل کشور از شیوه های چند ده ساله رجوی است تا مبادا با افشاگری بازگشته ها گنداب بیشتری از او و مناسبات فرقه ایش به بیرون درز کند.
در سنوات اخیر و با جدا شدن و رفتن شمار قابل توجهی از مسئولین و اعضا فرقه از اشرف به خارج یا داخل ایران دست رجوی ها رو شده است و به همین دلیل امروز از ترس فرار و جدایی افرادش، مانع ملاقات خانواده ها در داخل یا خارج قرارگاه می شود.
رجوی بدلیل بن بست ایدئولوژیک اش با هر ترفند و دروغ تلاش دارد تا آخرین نقطه ایدئولوژی فرقه ایش که همان قرارگاه اشرف است را نگه دارد، به همین دلیل است که هم چون غریق به هر ترفند و دروغی متوسل می شود تا اشرف را از سقوط و خالی شدن حفظ کند اما به عنوان افرادی که سالها عمر خود را در مناسبات فرقه ای رجوی سپری نمودید باید بدانید که شما شاهدان و اسناد زنده ای هستید که می توانید در هر مکان و زمان با افشای هر چه بیشتر ایدئولوژی رجوی خبیث چون خاری در چشم او عمل نمایید.