در طول تاریخ دیکتاتورها و ستمگران زیادی بودند که جنایتی را مرتکب شدند که انجام آن آنقدر شنیع بوده که از خاطره تاریخ پاک شدنی نیست و لعن و نفرین همیشگی را برای آنان در پی داشته است. اما شاید کمتر ستمگری بوده که اعضای خانواده ای را در برابر هم قرار داده باشد و عضوی از خانواده را با شقاوت و سنگدلی وادار به رودرروی با والدین یا عزیزان خود نماید.
اما رجوی مرز تازه ای از جنایت و شقاوت را در نوردید و در اقدامی ننگین اعضای اسیر فرقه را وادار کرد تا در مقابل پدران و مادران شان که با دلی شکسته و چشمانی اشکبار بعد از سالیان به امید دیدار جگر گوشه هایشان به اسارتگاه اشرف مراجعه کردند را مورد بدترین دشنام ها و هتاکی ها قرار داده و نمک بر زخم کهنه این قربانیان جنایت رجوی بپاشند.
اعضایی که سال ها در حصارهای فیزیکی و ذهنی رجوی آنچنان اسیر شده اند که حتی توان مخالفت با چنین خواسته های رذیلانه ای را نداشته و ناچار به انجام فرامین «رئیس بزرگ» می باشند و جاهلانه با فریاد شعار«ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما» رو در روی خانواده بایستند.
ما اعضای جدا شده که در درون فرقه مخوف رجوی بودیم بارها و بارها از وی یا مریم و یا یار لمپن و بد دهان او مهوش سپهری شنیدیم که باید خانواده را مورد لعن و نفرین و تمسخر قرار داده و قطع کردن ارتباط با خانواده ها را بعنوان یک ارزش تبلیغ می کردند.
از مریم شنیده بودیم که می گفت «عاطفه یک چیز کثیف بورژوایی است که باید آنرا قطع کرد و شما فقط باید نسبت به مسعود عاطفه داشته باشید»
از شخص رجوی شنیده بودیم که می گفت «خانواده کانون فساد است» یا می گفت «همسران باید همدیگر را سه طلاقه کنند».
از ملیجک دربار رجوی یعنی مهدی ابریشمچی شنیده بودیم که می گفت «وقتی ما حکومت را گرفتیم برای اینکه انقلاب ایدئولوژیک جا بیافتد (منظور جدایی همسران از هم) خیابان ها را تقسیم بندی کرده و یک طرف پیاده رو برای زنان و یک طرف آن برای مردان خواهد بود »
و بسیاری جملات دیگر که برای کوتاه شدن کلام از آنها در می گذریم.
اما باور کنید ما هم تصور نمی کردیم که چاه جنایات رجوی اینقدر عمیق باشد که فرزندی را وادار کند تا رو در روی پدر و مادر پیر و دل شکسته خود که بعد از سالیان تنها به امید چند دقیقه دیدار حضوری با عزیز خود راهی دیاری دیگر شده اند بیاستد و آنها را با بدترین اهانت ها بیازارد.
آیا این جنایت علیه بشریت نیست؟
آیا این نقض اولیه ترین حقوق بشر نیست؟
آیا این توهین به مقدسات نیست؟
آیا این دشمنی با آزادی نیست؟
آیا این دیکتاتوری نیست؟
و بسیاری دیگر از این آیا ها
شاید برای شما هم این سوال پیش بیاید که چطور افرادی که سال ها به دور از خانواده خود بوده اند این چنین با سنگدلی علیه والدین و عزیزان خود شعار داده و آنها را حتی با اشاره تهدید به قتل بکنند؟
پاسخ به این سوال را باید در مکانیزم فرقه ای حاکم بر تشکیلات رجوی جستجو کرد که آنچنان کنترلی بر افراد دارد که آنان کاملا از خود سلب اختیار کرده و بطور مطلق همچون ابزاری بی اراده تحت کنترل رهبران فرقه قرار می گیرند.
بی تردید این افراد چه قبل از انجام این عمل شنیع و چه در حین انجام و چه بعد از آن دچار تناقضات سنگینی شده و می شوند اما سیستم های کنترلی حاکم بر فرقه به گونه ای است که آنها جرات بیان این تناقضات و عدم انجام فرامین را ندارند. با این مکانیزم است که رجوی هر نوع جنایتی را مرتکب می شود و حتی این افراد را وادار میکند تا دست به خودسوزی بزنند.
بنابراین تنها راه برای اینکه این فرهنگ جنایت کارانه ترویج نشده و این اعمال شنیع، همچنان قبیح بمانند و تنها راهی که بتوان افراد اسیر فرقه را به خود باز گرداند، گل گرفتن درب چنین فرقه ای و قرار دادن افراد اسیر آن در محیطی آزاد و بدور از کنترل فرقه ای است.
به امید آن روز
ایرج صالحی