دستگیری چند تن از عوامل سازمان مجاهدین خلق در ایران و به اتهام اقدام به بمب گذاری در معابر عمومی به قصد کشتار و ایجاد رعب و وحشت و ناامنی بار دیگر موضوع و موضوعیت انکارناپذیر سازمان را به عنوان یک جریان ماهیتاً تروریستی مورد تاکید قرار داد. آنچه مسلم اینکه فراخوان مسعود رجوی برای آنچه خود نام قیام عمومی بر روی آن گذاشته و تاکیدش از باب فرجه ای که از 20 خرداد تا سی خرداد برای آن تعیین نموده، فی النفسه و ماهیتاً دلالت های روشنی بر اجتناب ناپذیر بودن انجام اقدامات تروریستی با هر ابزار و وسیله ولو با عناوین مستعار و پوششی از جمله قیام و اعتراض منظور کرده است. پیشتر بر این مهم اشاره شده است که در حال حاضر بیشترین تمرکز رجوی بر جذب حداکثری و به هر قیمت و حتی با انواع فریب کاری و توجیهات آنگونه که در سلسله پیام های آموزشی برای داخل مد نظر گرفته از اهمیت حیاتی برخوردار است.
واقعیت این است که رجوی نمی خواهد از فرصت های پیش رو که بعضاً از سر ناآگاهی و بعضاً حب و بغض های مقطعی ایجاد شده به سادگی بگذرد و آنها را از دست بدهد. اما در این میان بعضی موانع از جمله تلاش سازمان برای بیرون آمدن از لیست های تروریستی و بخصوص لیست وزارت امورخارجه امریکا ولو بطور موقت دست سازمان را در انجام و بعهده گرفتن اقدامات تروریستی و نظامی و با مسئولیت محدود و نام و آرم بسته است. گو اینکه سازمان تا کنون از حمایت کلیه اقدامات مسلحانه و خشونت آمیز و تروریستی که توسط سایر جریان های مسلح از جمله پژاک و گروه عبدالمالک ریگی انجام گرفته ابایی نداشته و بر خلاف تصور خیلی ها قرص و محکم تحت عناوین مختلف از جمله حقوق بشر و مبارزات آزادی خواهانه و… از آنها حمایت و حتی در ارتباط بوده است، اما در عین حال هم نمی خواهد با واگذار کردن این عملیات به گروه هایی که یک به یک منهدم و دستگیر شده و می شوند، شانس خود را از غنائم فرضی حتی به قیمت مفتضح شدن و تشدید بی آبرویی در سطح جهان و حتی به قیمت از دست دادن فرصت خروج از لیست تروریستی وزارت امورخارجه امریکا یکسره از دست بدهد. برای رجوی بر اساس ادامه همان تحلیل های غلط از شرایط عینی و بعضاً فرصت طلبی های مسبوق به سابقه این فرض که همواره باید مترصد استفاده از فرصت ها و شرایط برای وارد کردن ضربه نهایی باشد، فرض پایدار و همیشگی است. برای رجوی در مقاطع اینچنینی تفاوت چندانی نمی کند که در چه مرحله و پروسه ای از متقاعد کردن غرب و امریکا به کنار گذاشتن مشی و استراتژی مسلحانه و تروریستی است. در واقع رجوی حساب اصلی و میز واقعی خود را بر روی امکانات و فرصت هایی بنا کرده که بتواند از کمترین فرصت پیش رو بیشترین انتفاع را ببرد. قیمت و بهای این فرصت طلبی هم برای او چندان اهمیت ندارد. دلیل اصلی اش این است که رجوی اینبار هم در ادامه تحلیل های متوهمانه، تصور می کند باید تمام تخم مرغ های اش را برای نهایت بهره برداری و انتفاع از شرایط موجود در یک سبد بگذارد. از این منظر رویکرد رجوی به انجام اقدامات مسلحانه ولو به قصد ایجاد جرقه و محرک از اهمیت فوق العاده استراتژیک برخوردار است. برای رجوی بسیار مهم است که با هر قیمت و هزینه ممکن ده روز پیشگویانه خود را با خون و خونریزی و به هر قیمت به پایان برساند. چه در غیر اینصورت باز باید در انتظار یک افتضاح و مضحکه سیاسی دیگر در نزد اپوزیسیون خارج کشور باشد. دلالت های تئوریکی و پراتیکی برای اثبات چنین ادعایی را می توان در سلسله مقالات بیژن نیابتی تحت عنوان این جنبش جنبش سرخ من نیست و یا اعتلای جنبش سرخ در ایران و.. جستجو کرد. در این مقالات بعضاً استراتژی و خطوط اجرایی سرخ کردن شرایط داخلی با ریزترین دستور العمل های انقلابی!!! مورد تاکید قرار گرفته است. نیابتی در مقاله اعتلای جنبش سرخ درباره ضرورت این رویکرد و غیر مستقیم خطاب به رجوی می نویسد: "سه ماه پیش گفتم که مهم نیست درخیابان مردم چه رنگی باشند، ولی مهم است که شعارها حتما سرخ باشند. امروز می گویم که حالا دیگر می توان گامی جلوتر هم گذاشت و گفت شعارها هم الزاما می توانند سرخ نباشند، ولی آنچه که باید حتما سرخ باشد عمل سرخ است." تاکید روی واژه ها از جانب نیابتی است. در همین راستا و در بخش دیگری از مقاله کاربردی خود در موضوع سرقت تعمدی رهبری شرایط می نویسد:
"سرخ ها جنبش سبز را یک بهانه و فرصت می دانند. از این رو می کوشند برای آن خط مشی و اهداف و حتی رهبری دیگری تعریف کنند."
و در نهایت با جمع بندی ماهیت و سمت گیری های سیاسی در داخل و چگونگی تغییر مسیر آن به سمت مورد نظر تاکید دارد:
"مهم این نیست که مردم در صحنه مچ بند سبز بر دست و روبان سبز بر پیشانی داشته باشند. مهم این است که شعارهایشان سرخ باشد و یا بشود.از قضا شعار سرخ با پرچم سبز، بسا کارسازتر از شعار سرخ با پرچم سرخ در شرایط کنونی است." با احتساب این نشانه ها و دلالت ها داوری و پیش بینی در مورد نقش سازمان در آنچه به سرخ کردن ماهیت اتفاقات داخلی تاکید دارد، چندان دشوار نخواهد بود. در این رابطه باز نشانه های دیگری می تواند بر اجتناب ناپذیر بودن اقدامات تروریستی سازمان دلالت داشته باشد که به انها اشاره می کنیم.
رجوی از ماه ها پیش تمام توش و توان رسانه ای و تبلیغاتی و… خود را معطوف به مصادره کردن تمام عیار ماه خرداد و به منزله یک مقطع زمانی کاملا استراتژیک نموده بود. او می دانست که اوضاع داخلی و به هر صورت بر اساس تمایلات و خواست او پیش نخواهد رفت. دلیل این امر هم بیش از همه برای خود رجوی محرز و روشن بود. از سوی دیگر به این حقیقت هم واقف بود که اوضاع داخلی و با هر میزان و کیفیتی نه تنها برای او و در شکل حداقلی سودی در بر نخواهد داشت که در ابعاد ماکزیممی او را دفع خواهد کرد. دلیل این امر را می توان در موضع گیری خشم آلود رجوی در قبال تصمیم انصراف از برگزاری راهپیمایی در روز 22 خرداد بوضوح احساس کرد. در واقع رجوی آنگونه که نیابتی پیش گویی و پیش بینی کرده بود قرار بود از بستر چنین اتفاقی شعارهای سرخ و عمل سرخ را با پوش سبزها به کف خیابان بیاورد و به اصطلاح خود رهبری را هپل هپو کند. اما آنچه در واقعیت امر اتفاق افتاد در واقع رجوی را بور و ضرورت اقدام به ایجاد جو رعب و وحشت و ترور را مضاعف کرد. این واکنش در عین حال که ظاهراً برای رجوی یک پوئن منفی و از جانب دوستان فرضی اروپایی و امریکایی اش محسوب می شود، اما با این هدف دنبال شده که با فرض تأثیر و نقش حداقلی در اوضاع داخلی، بیشترین انتفاع و بهره برداری ممکن از شرایط پیش رو را خواهد برد. و در این راستا ترجیح می دهد از موضع حمایت حداقلی و یا حتی وانمود کردن به این پشتیبانی حداقلی، خود را در کانون بحران های فرضی تثبیت کند.
به زعم رجوی اهمیت موضوع در این است که اگر بتواند غرب و امریکا را نسبت به حمایت حداقلی از خود متقاعد کند، بر اساس فرمول تروریست خوب و تروریست بد، غرب نیز توأمان نسبت به بیرون آوردن نام سازمان از لیست های تروریستی و همچنین به رسمیت شناختن سازمان به عنوان آلترناتیو تجدید نظر خواهد کرد. اگر چه این تحلیل ها عمدتاً ناشی از توهم نهادینه شده در رجوی است، اما مسئله اینجا است که اگر رجوی به این حداقل توهم ها هم سرگرم نباشد، از اساس، هم موضوعیت و موجودیت خود را برای بدنه مستأصل تشکیلاتی خود و هم تتمه امیدش به جلب حمایت غرب و امریکا را یکسره از دست خواهد داد. با چنین وضعیتی انجام اقدامات مسلحانه و بصورتی که عوامل دستگیر شده سازمان اعتراف کرده اند، هم امری کاملاً پذیرفتنی و هم کاملاً قابل پیش بینی بود. در واقع از زمانی که رجوی تمام تخم مرغ های خود را در سبد منتهی به سی خرداد به منزله نمادی از تروریسم سازمان یافته می گذارد، پیش بینی هر اتفاقی مرتبط با این نماد از جمله آنچه قرار بود در سطح شهر تهران رخ بدهد، ساده ترین کار ممکن است.