این کار دست من و شما نیست بلکه طبیعت این طور خلق شده تا درسی شود برای من و شما، وقتی که سازمان مجاهدین از عملیات فروغ جاویدان بر می گردد. دیگر سازمان مجاهدین قبلی نیست اگر چه رجوی رهبر معنوی این فرقه همه را برای نابودی به عملیات برده بود و اگر این طور نبود در عرض یک هفته در یک کلام برای عملیات حاضر نمی شد. پس رجوی برای ریختن اشک به کشته شدگان این تصمیم را گرفت تا در استراتژی خودش اعلام کند این مطلب این را می رساند که من در عراق استقلال کامل دارم و در زمان آتش بس هم از طریق مرز به ایران حمله کردم. به هر حال رجوی است دیگر کدام عملش درست بود که این یکی باشد و به او اشکال بگیریم.
تا آن زمان درب اشرف برای نفرات لااقل خروج داشت از آن تاریخ به بعد در بسته می شود اما ورود آزاد بود به قول یکی از نفرات یک زمان به سازمان وارد شدن یک کار دشوار و سختی بود اما خارج شدن مثل آب خوردن بود ولی بعد از فروغ جاویدان برعکس شده است درآن مقطع لایه ای مقدمه اولیه انقلاب درونی را به نام تنگه و توحید راه انداختند و یکسری را بالا و پایین کردند بقیه فکر کنند ایدئولوژی سازمان یک ایدئولوژی است که انسانها را پالایش می دهد و نمی گذارد از درون خورد شود به همین خاطر یکسری راه افتادند که اگر در تنگه وابسته به زن و بچه نبودم الان در تهران بودم اما یکسری در جنگ, با این حرفها بود که رجوی آنها را توسط همسرش و خانم های هیئت اجرای آن موقع فرقه در عرض چند ماه با درست کردن پاپوش به هر کدام به زنان یک جور و به مردان یک جور دیگر تا بتوانند همه را در دست های خودشان اسیر کنند و به همه چیز در کمپ نظارت داشته باشند. در آن زمان شرایط طوری شد که با حمله صدام به کویت رجوی خواسته های خود را عملی کرد و با نام حقوق و احترام به فرزندان رزمندگان و اینکه باید آنها در مکان امن باشند و آنها بچه های سازمان هستند نه رزمندگان، جداسازی شروع شد که فرزندان سازمان چطور در خارجه و در نزد هواداران بزرگ شده و خیلی ها آن را می دانند. بعد از مدتی دوم اوت رسید که قرار شد آمریکا به عراق حمله کند آن زمان بوش پدر نمی خواست صدام سرنگون شود بلکه می خواست به او یک گوش مالی بدهد و وضعیت عراق طوری شد که فقط حکومت بغداد وجود داشت و رجوی دید موقعیت خوبی است که از صاحبخانه امتیاز بگیرد شروع به قتل عام کردها کردند به طوری که مریم فرمان داد کرد را باید زیر تانک له کرد و برای آنها از گلوله استفاده نکنند چون ارزش ندارند. همان خانم حقوق بشری که در فرانسه همیشه برای شکنجه شده ها اشک می ریزد اما یادش رفته که فرمان له کردن کردها را او صادر کرد. مریم بعضی اوقات به دلیل عشق بازی و هوس بازی اش خیلی چیزها را از یاد می برد این هم علت دارد یک لایه از ذهنش که مربوط به هوس بازی وعشق بازی استفاده بیش از حد از آن لایه باعث شده لایه دیگر مثل حافظه از کار بیفتید. به هر حال رجوی برای اثبات خودش با بیان این مطلب که صدام اگر من نبودم , ازطرف شمال بغداد را گرفته بودند شروع به خوش رقصی برای صدام کرد واین عمل را به خاطر آینده خودش و وجودش در عراق انجام داد چون خودش هم می دانست که بین ایران و عراق هرگز جنگ نخواهد شد و ماندنش در عراق به ضرر خودش می شود و نیروها کم کم جدا می شوند و یک روز چشم باز می کند وفقط یک قرارگاه خالی را نظاره می کند به همین خاطر مقدمه های آینده را با بی آبرویی سیاسی بر پا کرد و بعد از عملیات در داخل تشکیلات بگیر و ببند شروع شد وقتی که به آن روزها بر می گردم و گذشته خود را مرور می کنم به خاطر سکوت خودم در مقابل کارهای مسعود و مریم , خودم را نفرین می کنم که انسان مگر برای نگه داشتن ارزشها زنده نیست پس چرا آن موقع در مقابل فاجعه انسانی بی تفاوت ماندم و یا سرفصل های دیگر که امروز گوشه آن را یک زن شجاع و شیر دل افشا گری می کند. باید درود فرستاد که چقدر در درون خود مبارزه کرده و همه چیز را در زمان حضورش در تشکیلات قبول کرد تا یک روز بتواند همه آن ستم ها و شکنجه ها و استثمار جنسی به نام آزادی زن را برملا کند. اگر این جمله نبود هرگز خودم را نمی بخشیدم چون با بلی گفتن در مقابل انقلاب طلاق که دامی از سوی رجوی برای به بند کشیدن انسانها بود گرفتار می شدی به همین خاطر اول از همه تعهد می گرفتند که اگر یک روز خواستی بروی باید سازمان تصمیم بگیرد که چطور تو را اخراج کند یعنی اینکه اختیارت دست خودت نیست و داخل قرارگاه زندانهایی بر پا شد. زندان جمعی و انفرادی , شکنجه گاه و شکنجه گران از نفرات جدا کردند , کمیته مشترک زمان ساواک را در کمپ اشرف برپا کردند. از طرف دیگر برپایی انقلاب به نام انقلاب مریم و اینکه مثل او خودتان را افشا کنید.
بلی مثل مریم خودتان را افشا کنید , یک سری نفرات احساساتی شروع کردند شعاردادند که انرژی در من آزاد شد که الان می توانم دنیا را نابود کنم , یکی روی مین می رفت , دیگری می ترکید و بعضی ها هم از کارهای نفرات داخل سالن خنده شان گرفته بود چون مسعود می گفت زنهای شما را می خواهم که پا جای پای مریم بگذارند برای رسیدن به قله آزادی و رهایی زن مجاهد خلق , چون نیروی سرکوب شده در تاریخ بودند و آنها با احترام و صلوات به خواسته اوتن می دادند. آقای رجوی خوب لقمه ای گرفته بود ولی نفرات بدلیل اینکه مشکلات خودشان در ذهنشان بود که فردا چطوراز اشرف خارج می شویم , راه بسته شد و رجوی هم خط خودش را درلایه های پایین که زن نداشتند پیش برد و از لایه پایین بر علیه لایه بالا هم استفاده کرد. که دیدید نفرات چه گفتند , شما مجاهد هستید و در جنسیت غرق نشده اید ولی آنها در جنسیت غرق شده اند باید نجات داد و چطور رجوی انسانها را نجات می دهد خدا عالم است.
برای سرکوب نفرات در سال 73 درب ضد اطلاعات باز شد و یک سری که انقلاب مریم را قبول نداشتند و حتی ازدواج 64 را هم قبول نداشتند و حرف داشتند چون سازمان و بخصوص رهبر معنوی فرقه جوابی برای آنها نداشت توسط شکنجه گران آنها را شکنجه کرد و از هر کدام اعتراف گرفت اعترافی که در آینده بتواند با آن نفر را در تشکیلات سرکوب کند. اگر زندانی بود می گفت تو باعث شدی 10 نفر اعدام شوند واگر زندانی سیاسی نبود می گفتند در داخل تشکیلات با فلان خواهر می خواستی رابطه نامشروع بزنی و همیشه دنبال او اینور و آنور شده اید و اینطور سرکوب ها شروع شد و به همین جا هم ختم نشد. رجوی که دید 700 نفر شکنجه شدند و صدای کسی هم درنیامد واز ترس کسی هم نتوانست از فرقه جدا شود به جز چند نفر که خود کشی و سربه نیست شده اند بقیه با اعتراف سنگین به تشکیلات آمده از آن روز رجوی دید که بلی می شود کاری کرد شروع به زیر سلطه گرفتن تمام زنهای موجود در کمپ اشرف را مرحله، مرحله انجام داد. از هرکدام از زنهای موجود در کمپ مسئله جنسی داشته باشد و آنها را هم در تشکیلات اسیر خود کنند تا از آن گروه هم کسی جدا نشود.
رجوی آنقدر به صاحبخانه اعتماد داشت و می کرد که حتی ناراضی های داخل تشکیلات را به زندان ابوغریب می دادند و آنجا هم توسط شکنجه گران صدام شکنجه می شدند تا مجدداً به اشرف بیاید. وقتی آزمایش کرد و دید تئوری درستی است دیگر کسی جلودار رجوی نبود به همین خاطر استثمار جنسی و فساد اخلاقی در نقطه رهبری به اوج خود رسید.
مریم تشنه لب با دوروبری هایش مثل نسرین(مهوش سپهری) , شهرزاد , سوسن, فهیمه , افسانه ,…. دیگر برای رجوی طعمه درست می کردند و خودشان هم هرکدام یک حیوانی را در کنار خود داشتند و با آن سرگرم بودند.نسرین(مهوش سپهری) یک گربه داشت و همیشه با او بازی می کرد , فهیمه اروانی یک سگ داشت , شهرزاد هم گربه مریم بود وبا شهرزاد بازی می کردند.سوسن با اسباب بازی بازی می کرد و هرکدام برای خود یک چیزی داشتند و قرارگاه هر کدام فرق داشت. قرارگاه بدیع زادگان مخصوص مسعود و مریم بود و 3 نفر دیگر , نسرین و فهیمه و شهرزاد , باقرزاده و جاهای دیگر…. بلی رجوی خودش را سرگرم حل مسائل جنسی اش کرد و طلاق و ازدواج 3زن بس نبود رو به دیگران آورد و رده بالای فرقه را در یک فساد اخلاقی دچار کرد و اگر هم وارد این مسائل نمی شدند مثل علی زرکش و… سر به نیست می شدند. بعضی ها هم به خاطر حفظ خود دهن به سخن باز نکردند , تشکیلات بسته بدون ورود وخروج مثل اینکه برده را خریده وتصمیم با صاحب برده است نه با برده به همین خاطر هنوز که،هنوز است یک سری از افراد قدرت تصمیم گیری ندارند چون آنقدر مغزشویی شده اند و این مطلب به آنها القا شده است که رهبری برای شما فدا شده و قیمت داده است چرا که اگر بیرون از تشکیلات بودید الان زنده نبودید. با این چیزها نفرات را در کمپ نگه داشت به همین خاطر است که برای ملاقات نفرات با خانواده اش اجازه نمی دهد این را مسعود ومریم خوب می داند که اگراجازه حضور خانواده ها در اشرف وملاقات آنها با فرزندان را بدهند یعنی درب اشرف باز شده گند کارش تمام دنیا را بر می دارد به همین خاطر سران فرقه در شرایط خروج نیروهای آمریکایی از عراق یک مرتبه شایعه کردند که مسعود فوت کرده است تا اینطور بتواند جلو این دریچه های فساد اخلاقی درون تشکیلات را که توسط رهبران فرقه برپاشده بود بگیرند و با مرگ مسعود تشکیلات را تا مرحله کنونی سرپا نگه دارند. اما خوب شایعه کرده بودند که مسعود مرده است چون بعضی وقتها مرگ خیلی بهتر از این است که عمل انجام داده ای را به خودش بازگو کنند. و ایدئولوژی که نه سر دارد و نه ته آینده اش مثل آبی است که در یکجا مانده باشد یا یک روز خشک می شود و یا اگر ساکت بماند بوی گندش دنیا را می گیرد. تشکیلات رجوی که بعد از انقلاب 64 آن طلاق و ازدواج را انجام داد که هر کدام بحث دیگری دارد نشان داد که سران فرقه از همان نقطه با نام آزادی زن فساد اخلاقی را طی کردند که در کمپ اشرف به اوج خود رسیده است.
این است شعارهای توخالی رجوی که بالای سن خرج می کرد و یکسری هم فکر می کردند رجوی دنبال آزادی زن مجاهد خلق می باشد و برای آزادی زن قدم می گذارد نه به قول دختر بنی صدر که در کتابخانه یکی از یگانها که هنوز تصفیه نشده بود خواندم که از زبان او نوشته بودند که گفته مسعود یک فرد هوسباز است به همین خاطر من جدا شده ام. اما واقعیت ها به مرور زمان برملا می شود و تشکیلاتی به اصطلاح آهنی با رهبری فاسد و افرادی فرومایه و ملیجک صفت که چشم بر روی همه حقایق بستند، از درون متلاشی می شود. سعید