خیلی به این نکته فکر کرده ام. تمامی اینها از آنجا شروع شد که ما خودمان نبودیم و سعی میکردیم آنچه که دیگری یعنی رهبری سازمان می خواهد باشیم. سال 66 بود که نشستی موسوم به نشست های سه روزه برگزار می شد آن روزها هنوز رجوی خدا!!!؟؟ نشده بود و در آن نشست می شد او را " تو" خطاب کرد. در آن نشست تشکیلاتی ایدئولوژیک یک خواهری بلند شد و حرف دلش را زد و گفت برادر، من شما و خواهر را می بینم به یاد شاه و شه بانو می افتم و چرا شما او را برده اید بالا روی سن کنار خودتان نشانده اید!؟ این حرف در دل تمام ما بود اما جرات گفتن آنرا نداشتیم! رجوی واقعا آچمز شده بود و فقط خندید و گفت خوب همردیف مسئول اول است می خواهی او را کجا بنشانم؟ اما کسی به آن خواهر اعتراضی نکرد چون حرف همه بود! و خواهر دیگری گفت که بعد از اشرف و موسی من فکر نمیکردم که تو! اینطور کنی! تازه من فهمیدم این بندگان خدا که مدتی است در سازمان هستند این حرفها سر دلشان ایستاده و دارند حالا بعد از 6 سال به روی رجوی میآورند! و چون این اولین نشستی بود که علاوه بر سخنرانی افراد بطن و درون سازمان می توانستند حرفهایشان را بزنند جالب بود این ها نه آن هواداران خارج از کشور بودند که فقط دست بزنند و تائید کننده باشند بلکه بقول خودشان افراد عملیاتی سازمان بودند که مدتها برای سازمان در بد ترین شرایط آب و هوایی در کردستان و مناطق مرزی و داخل عملیات کرده بودند و حالا سر رجوی حرف داشتند رجوی میدید اگر نشست را ادامه بدهد و نشست دو طرفه بشود به ضرر او شود پس صلاح را در این دید که نشست را تعطیل کند! و شد همان نشست سه روزه. بعدا گفتند که دیدید سازمان چقدر دمکراتیک است؟ هر کس میتواند حرفش را بزند. اما نمی دانستند حالا عملیات است و کار به کسی ندارند اما بعد ها دمار از روزگار مخالفین در خواهند آورد. پس ا ز عملیات ارتش به اصطلاح آزادی و دوران سنگری و مروارید شروع شد و به اسم انقلاب درونی و ایدئولوژیکی! مجاهدین حمله به مخالفین با عنوان اینکه هر اعتراض و ندای مخالفی علیه رهبری و کارهایش مخالف انقلاب نوین!! مردم ایران است به قلع و قمع مخالفین پرداختند تا آنجا که در زندانهای رجوی در سال 73 چندین تن کشته شدند. ما تازه در آنجا فهمیدیم که رمز پیشرفت مسئولین عالی رتبه سازمان اعم از مهدی ابریشم چی (شریف) و بقیه مجاهدین!! در دو رو بودن است یعنی آنجا که مخالف هستی باید تا بن استخوان کارهای خراب رهبری را تائید کنی وقتی کردی حالا مجاهدی!! بسیار عجیب، اما واقعی است آنها که درون سازمان این را یاد می گیرند و دلقک! می شوند تازه به آنها می گویند مجاهد پر و پا قرص و رمز ماندگاری آنها در سازمان همین است! یعنی مهوش سپهری (نسرین) و بقیه شورای رهبری که از کثیف ترین افراد سازمان هستند و دست تا آرنج در خون افراد بیگناه سازمان دارند خودشان متناقض ترین آدمها نسبت به نقض حقوق آدمها در خود سازمان هستند چون ن دیکترند بهتر می فهمند بیشتر می بینند اما تا آخرش آنرا تائید میکنند!! شریف – شوهر قبلی مریم زنش را داد اما نه تنها اعتراضی نکرد بلکه تائید هم کرد در حالی که هر انسان سالمی نسبت به این افتضاح موضع می گیرد و چون تائید کرد اینگونه هم به زن دیگری رسید و هم در سازمان خودش را تثبیت کرد لازم به ذکر است که وی یکی از لمپن ترین و بد دهن ترین و شرور ترین و کثیف ترین افراد سازمان به لحاظ اخلاقی و اجتماعی است! حالا ببینید مریم رجوی چه جانوری است؟؟!
پس رمز پیشرفت در سازمان دو رویی است. مثلا حسین مدنی یکی از مسئولین سیاسی سازمان مصداق همین موضوع است. بیژن تهرانی همینطور. عباس داوری که بالاتر از همه است و مهدی برایی یا واقف که دیگر از بس چاپلوسی می کنند حال هر آدمی را بهم میزند یا محمد علی توحیدی و….واقعا انسان نماهایی هستند که در میان انسانها رها شده اند تازه سازمان از افرادش میخواهد که این افراد را پایینی ها سرمشق خود قرار دهند و حل شدگی در سازمان را از اینها بیاموزند! یعنی به طور عام اگر نمی خواهی باید بگویی میخواهم اگر نمی توانی باید بگویی میتوانم اگر قبول نداری باید بگویی قبول دارم! و همینطور الی آخر… یادم میآید که در سری نشست های انقلاب می گفتند که بروید فاکتهای تقابلتان را بیاورید ما رفتیم و دیدیم روی هر حرفی که سازمان میزند حرف داریم بعد برای خودمان مشخص گردید! که اوضاع از چه قرار است به خودمان به اشراف رسیدیم تازه فهمیدیم که داریم تبدیل به موجودی دو رو میشویم یعنی همان که سازمان میخواست! با افراد مختلفی به بحث و گفتگو می نشستیم و میدیدیم آنها هم همین مشکل را دارند. چرا؟ چون اگر میگفتند قبول نداریم و اصرار می کردند باید پیه عواقب تشکیلاتی و زندان و سرکوب و یا در زمان صدام ابوغریب و یا نشست های چند هزار نفره فحش کاری و کتک کاری را به خود می مالیدند! پس در اینجا افراد به صورتی مصلحت گرایانه این دو رویی را می پذیرفتند چرا می گوییم 90 درصد افراد داخل سازمان رجوی را قبول ندارند به این دلیل است. اما بدین ترتیب زندگی را سر می کنند اگر راهی باز شود که به بیرون بروند حتما این کار را می کنند پس تشکیلات پوشالی سازمان فرقه ای رجوی روی دو رویی بنا شده است.
یعنی هر چه بیشتر به عمق سازمان می روید این موضوع عمیق تر است حالا ببینید خود رجوی چگونه است! و چگونه اسلام و مارکسیست را با هم قاطی کرده تا به هیچکدام از آنها پایبند نباشد و فرسنگها هم از دین و هم از بی دینی فاصله گرفته است تا با مذهب خود ساخته اش به کجا برود.! برای همین است که این بنیاد در اساس به خواسته هایش نمی رسد و برای رسیدن به آن بسیار گریه میکند!
حالا می توانید بفهمید که افراد اسیر در اشرف چه رنجی می برند و چگونه به شو های نمایشی آمده و وارونه گویی می کنند! با آنکه پدر و مادر و خواهر و برادرشان را صمیمانه دوست دارند اما آنان را انکار می کنند!؟
فرزین