سالیانی که در سازمان بودم هروقت اوضاع و احوال تشکیلاتی یا سیاسی و یا داخلی و…. رو به وخامت میگذاشت و تحلیلهای قبلی مسعود رجوی مبنی بر پیروزی قریب الوقوع نقش بر آب میشد؛ هروقت بهم ریختگی و تشنج ناشی از بی آیندگی به رزمندگان به اجبار مانده در اشرف سرایت میکرد؛هر وقت احساس بیهودگی و واماندگی یا به قول سازمان حس "واو" شدن به سراغ رزمندگان می امد و خلاصه هروقت اوضاع بر وقف مراد نبود ؛ مسعود رجوی نشست میگذاشت و با ترسیم چند تابلو و اشکال هندسی نشان میداد که اتفاقا بر خلاف آنچه که فکر میکنیم همه چیز حاکی از پیروزی است و علاوه بر این حتی اگر چنان هم باشد که فکر میکنیم بازهم پیروزی در انتهای مسیر دیده میشود و این پیچیدگی در مسیر است که مانع از دیده شدن نور در انتهای آن شده است. ما هم برای ختم به خیر شدن قائله و خلاص شدن از دیدن تکرار نشست و گزارش نویسی و بحث ؛میپذیرفتیم و میرفتیم سرکارمان. حالا هم فکر میکنم زمان یکی از آن نشست ها رسیده باشدهر چند که مسعود رجوی غایب است ؛اما اگر میبود حتما تابلو وِلِدایش را برمیداشت و همۀ اشرف نشین ها را بخط میکرد و برایشان اوضاع را همانگونه که باید میدیدند تشریح میکرد , اگر چنین میشد حتما اینبار اشرف نشین ها هم راضی بودند چرا که هم میتوانستند دوستانشان را در قسمتهای دیگر ملاقات کنند و هم اینکه هرچه باشد نشستن وگوش دادن به حرفهای تکراری مسعود رجوی بهتر است ازرفتن و ایستادن جلوی لودر و خودروهای عراقی ها…. اگر مسعود رجوی بود دستش برای شروع نشست پر بود و میتوانست با هیاهو و تحریک اشرف نشین ها؛ آنها را چندین و چند بار وادار به دست زدن وکف و سوت و تشویق کند؛ دست زدن بخاطر منع تعقیب دستگاه قضایی پلیس فرانسه و احتمال بیرون آمدن از لیست تروریستی و حمایت سناتورهای آمریکایی و مقاومت در مقابل نیروهای عراقی. بعد هم تفسیر قرآن احتمالا از سوره مریم داستان نوح و کشتی اش را میخواند و ربط میداد به کشتی ایی که در اشرف در حال ساخته شدن است و مثلا میگفت همه نوح را مسخره میکردند که چرا در بیابان کشتی میسازد و حالا هم همه مجاهدین را مسخره میکنند که این چه مبارزه ای است در بیابانهای عراق و ……و آقای رجوی ,اگر میبود در این نشست بعد از تفسیرقرآن و گرم شدن چانه اش ؛ قلم را برمیداشت و مینوشت که امروز بیشتر از هر زمانی سازمان به پیروزی نزدیک تر است. او میگفت که بزودی از لیست تروریستی خارج میشوند. نه اینکه آنها ترور را کنار گذاشته باشند بلکه تعریف لیست عوض شده است و حالا آمریکا هم مثل اروپا فهمیده که تروریستهایی که به دردش میخورند نباید در لیست باشند؛به همین دلیل هم ممکن است که آمریکا با یک معذرت خواهی سلاحهایی را که از آنها گرفته به آنها برگرداند البته به روزشده آن سلاح ها و کارآمدتر از آن قبلی ها واینجا مسعود رجوی میگوید ما بیش از بیست هزار قطعه سلاح و بیست هزار تن مهمات به آمریکایی ها تحویل دادیم و آنها همه را منهدم کردند حالا همانقدر را که سندش را هم داریم از سلاح های خودشان به ما بدهند او اضافه میکند که ما این سلاح ها را طبق توافق در مقابل حفاظت به آنها داده ایم حالا اگر نمیخواهند به ما سلاح بدهند عیبی ندارد ما را حفاظت کنند که به راحت به ایران برویم و خواهر مریم را به کاخ ریاست جمهوری برسانیم.باز هم اشرف نشین ها طبق روال کف میزنند و سوت میکشند,ولی در دل نگرانند که وای بازهم سلاح و مهمات واینبار بجای سلاح روسی و عراقی آموزش سلاح آمریکایی و باز در حین کف و سوت میگویند که کاش آمریکا با سلاح و مهمات نفر هم بدهد. باور کنید برای آدمهایی با متوسط سن 45-50 سال سلاح و آموزش وجنگ کار سختی است؛حتی اگرقرار به نگاه کردن باشد. کار ساده جاسوسی و خبرچینی هم که به درد سه هزارو پانصدنفر آنهم در بیابان و پشت درهای بسته نمیخورد.گیتار وویلن و ارگ و جاز و ترانه هم اگر از ابزارهای سرنگونی و براندازی تلقی میشد که الان در تمام کشورهای آمریکا و اروپا و استرالیا یا لااقل در رقاصخانه های آنهاجامعه بی طبقه توحیدی برقرار شده بود.بگذریم در این نشست احتمالی مسعود رجوی از حمایت کشورهای جهان میگویدواز آنجا که میداند دروغ حناق نمیآورد از حمایت مردم ایران هم میگوید وبازهم سوت و کف و تشویق دست آخر هم به شکست دولت عراق در بیرون کردن آنها از اشرف اشاره میکند ومیگوید که برای متوقف کردن عراقی ها اگر صدبرابر این هم کشته میدادیم بازهم می ارزید البته این را بدون حساب و کتاب میگوید چون صدبرابر این ؛یعنی تعداد کشته ای تقریبا برابر با همه اشرف نشین ها منهای صد نفری که قرار است به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند.بعد هم لوزی اش را میکشد که به این قرار است. البته که کلی از کارها و تعمیق نشست میماند برای بعد از نشست که عبارت است از دیدن چندین و چند باره نوار نشست و نوشتن گزارش در باره آن البته گزارش تأییدی ؛ و بلند شدن و صحبت از تحول درونی بعد از فهمیدن بحث ها در نشستهای کوچک تر. و کمی هم سئوال میماند که کسی جرأت پرسیدنش را ندارد.مثلا اینکه حالا مگر عراق میگذارد که از مرزش به ایران حمله کنیم واگر هم بگذارد ما که قبلا اینکار را کرده ایم و به جایی نرسیده ایم ؛ اگر هم به خارج برویم ایرانیها و گروههای خارج کشوری که از ما نمیپرسند که توی لیست هستیم ویا تحت تعقیب یا نه بلکه میپرسند تا حالا کجا بوده اید و بعد هم میگویند بروید ته صف تا نوبتتان بشود.ومهمترین سئوال اینکه سازمان به چیزی علاقه دارد که همۀ آن بقیه از آن متنفرند و آنهم سلاح و مهمات و ترور و انفجار است و چطور میشود بقیه را به این چیزها متمایل کرد و باز این سئوال که:اینکه سازمان میگوید سلاح را دادیم در مقابل حفاظت و قرارداد هم با آمریکایی ها و باید از سازمان حفاظت کنند؛ تاریخش گذشته است؛ این قرارداد مربوط میشود به آن موقع که آمریکایی ها گفتند سلاحهایتان را بدهید ونماینده سازمان گفت اگر سلاح هایمان را بدهیم که مردم عراق با نفرتی که از سازمان دارند همه افراد را میکشند و آمریکایی ها هم گفتند که شما سلاحتان را بدهید ما از شما حفاظت میکنیم. حالا که کنترل دست خود عراقی هاست تکلیف چیست؟