در سازمان های فرقه ای ساختار تشکیلاتی بگونه ایست که تمامی تضادها و تمامی مسائل باید بترتیبی حل و فصل شود که منافع تام و تمام رهبر در نظر گرفته شده باشد. زیرا رهبران فرقه افرادی خود انتصابی و زورگو هستند که ادعا دارند بدلیل اینکه انسانهایی بسیارخاص و دارای رسالتی تاریخی میباشند لذا بایستی همیشه و در هر حال تمامی توجهات بآنها باشد.در سازمان مجاهدین همانند گروه های فرقه ای مسعود رجوی رهبر خودساخته این گروه ادعا داشت که ماموریت هدایت این نسل به او سپرده شده است. او میگفت: حنیف نژاد که بنیانگذار این سازمان بوده در زندانهای شاه به بچه ها گفته است که همه ما رفتنی هستیم یعنی توسط رژیم شاه اعدام میشویم. فقط مسعود میماند که او مسولیت و رسالتی تاریخی بدوش خواهد داشت. او ادامه دهنده را انبیاء خواهد بود و…… و پرواضح است این حرفها دروغهای خود ساخته رجوی برای تحمیل و تثبیت خود بعنوان رهبر در راس سازمان بوده است.
رجوی این بزرگ رمال قرن از خود آنچنان بتی ساخته بود که در اذهان کادرها و نیروها شک باو بمانند شک به خدا و ائمه مینمود. در این راستا و در طول زمان برای هر چه بیشتر جا انداختن خود در این موضع لاجرم میبایست که از دروغها و ترفندها جدید و بروزتری استفاده مینمود. یکی از این ترفندها همین انقلاب درونی کذایی بود که چند بند آنرا توضیح داده بودم. بندی که در این قسمت بدان خواهیم پرداخت بند (ه) که همان مخفف همردیفی است.
در قسمت قبلی بصورت خلاصه اشاره شد که از سالیان قبل شخص رجوی بخوبی میدانست که با توجه به شرایط منطقه نه دیگر امکان عملیات نظامی گسترده از داخل خاک عراق وجود دارد و نه دیگر سرنگونی بصورتی که در ذهنش تصور کرده محقق خواهد شد.لذا دستگاه کار را بگونه ای تغییر داد که بتواند در صورتیکه عراق مورد حمله نظامی امریکا و متحدانش قرار گرفت سازمان را به 2 بخش تقسیم کند.بخش اصلی که نیروهای نور چشمی و درجه یک بودند را بهمراه مریم به خارج بفرستد تا از هرگونه آسیبی در امان باشند و بخش دوم که بدنه سازمان بودند را هم در عراق باقی بگذارد تا بقول خودش با شهید شدن و فدیه هرچه بیشتر سازمان را در عرصه جهانی مطرح کنند. انجام اینکار نیازمند بسترسازی بود. برای اینکه صدای نیروها هم خیلی بالا نیآید بایستی تعدادی از باصطلاح مسئولین هم در عراق باقی میماندند. لذا بندی را بوجود آورد بنام بند همردیفی. یعنی اینکه یکی از مسئولین زن سازمان بعنوان همردیف مسئول اول که تا آن زمان خود مریم بود معرفی شد. این همردیف هم از این بابت معرفی شد که امکان ترک عراق از طرف مریم باشد. یعنی اینکه مریم همردیف خود را در عراق دارد و نیازی به بودن خود او نیست! و بعد از آن هم بسرعت زنانی که در پست های مختلف مشغول بکار بودند ارتقاء درجه گرفتند و بعنوان عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین معرفی شدند.یعنی زنانی که نه سابقه زیادی در کار تشکیلاتی داشتند و نه حقیقتا صلاحیت بودن در این مدار از مسئولیت را داشتند یک شبه عضو شورای رهبری سازمان شدند.آن زمان من علم امروزم را نداشتم که بفهمم این آقای رجوی چه کلکی در سر دارد. ایشان میخواست شرایطی را محیا کند که در صورت ناامن شدن و وخیم شدن اوضاع عراق نیروها و دوستان اصلی خودش را به فرانسه بفرستد و مابقی کادرها و اساسا بدنه سازمان را هم در عراق نگه دارد.و این را هم مسئولین مستمر در نشستها به بچه ها میگفتند که بالاترین فداکاری را باز رهبری کرد که بیش از 90 درصد شورای رهبری را در عراق نگه داشت.حالا این شورای رهبری یک شبه همان زنانی بودند که تا چند روز پیش مشغول انجام کارهای ساده و روزمره بودند که با دریافت یک پست سوری باز مورد سوءاستفاده آقای رجوی قرار گرفته بودند.
آری با بوجود آوردن بند همردیفی یکی را بعنوان همردیف مسئول اول معرفی کردند و صدها تن از زنان را هم بعنوان اعضاء شورای رهبری. تمام اینکارها و تمام این مانورها هم از این بابت بود که خودشان را از صحنه خطر بدور کنند. دوباره با خرج کردن از جان عزیزان مردم و دوباره با جلو انداختن فرزندان مردم ایران و به کشتن دادن آنها سعی بر حفظ خود داشتند.
اکنون که به کارنامه سراسر خیانت و دروغ رجوی نگاه میکنیم بخوبی اینرا میبینیم که ایشان چیزی جز تباهی و سیاهی در چنته ندارد و در طول سالیان سال که زمام امور را در سازمان مجاهدین بدست گرفته " همواره بدنبال رسیدن به قدرت بوده است. وقتی شخصی جنبه و صلاحیت نشستن در موضع مسئولیتی را ندارد بمانند رجوی خود را گم کرده و از مسیر درست خارج میشود. خصوصا ایشان که فردیتی عجیب داشت.بطرز شگفت انگیزی عاشق خودش بود و همه چیز و همه کس را فقط برای خودش میخواست. او از تمام هوش و خلاقیت خود در سازمان برای رسیدن به اهداف شخصی خود استفاده میکرد. حاضر بود برای بقاء خود حتی عزیزترین کسانش را هم قربانی کند.از همسر اولش گرفته تا تک تک کسانی که سالیان سال برای او در بیابانهای عراق تحمل فشار وسختی کرده بودند. او به نیروهایش قبولانده بود که شما اگر در سازمان نمی بودید اکنون یا کارتون خواب و معتاد بودید یا در فقر و تنگدستی روزگار میگذراندید.
اکنون که باختصار وضعیت تشکیلاتی و ایدئولوژیکی درونی سازمان مجاهدین را در چند قسمت شرح دادم، هرچند برای پرداختن کامل نیاز به وقت بسیار است، قضاوت را بعهده شما خواننده گرامی میگذارم که آیا سازمان مجاهدین بنا به ادعای خودشان سازمانی انقلابی هستند یا فرقه ای؟ باقری