زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم

در قسمت قبل به جشنی که به مناسبت آزادی مریم رجوی برگزار شد، اشاره کردم. مریم رجوی پیام داد: بزرگترین پیروزی را کسب کردیم. رجوی همیشه خودش را در نقطه پیروزی می دید ولی برای ما سئوال شده بود چرا همیشه شکست می خورد! نشست های جدید در مقرها استارت خورد. نشست های مضحک و بی محتوا! فقط می خواستند سر ما را گرم کنند.

دعوت کردن از آمریکاییها در مقرها ادامه داشت. عشایر روستاهای اطراف پادگان اشرف را هم دعوت می کردند. سازمان می خواست با دعوت عشایر به آمریکاییها بفهماند که عراقیها خواهان این هستند که ما در عراق بمانیم. اما تیرش به سنگ خورد.

با یکی از عشایر صحبت می کردم می گفت من از سیاست سر در نمی آورم! در رابطه با کشاورزی هر سئوالی داری بپرس. در ادامه گفت: دیروز مختار (کد خدا) روستای ما گفت فردا در معسکر اشرف دعوتیم، از ما پذیرایی می کنند و بعد از اتمام برنامه پولی به ما می دهند. او گفت تا می توانید افراد را از روستاها جمع کنید. من هم همین کار را کردم تا دینار بیشتری به من بدهند.

سازمان به عشایر هزینه می داد و برای تبلیغات آنها را به پادگان اشرف می کشاند. اما دعوت کردن عشایر ادامه دار نبود و سازمان وقتی دید از عشایر آبی برای او گرم نمی شود، دعوت کردن عشایر را متوقف کرد. ولی دعوت آمریکاییها به قوت خودش باقی بود.
به ما ابلاغ شد بعد از ظهر در سالن غذا خوری برنامه داریم. بعد از ظهر کارها تعطیل است. قبل از شروع برنامه مسئول مقر بلندگو را بدست گرفت و گفت برنامه ای که می خواهیم برای شما پخش کنیم پخش مستقیم است. همه منتظر پخش مستقیم برنامه بودیم. تلویزیونهای سالن را روشن کردند، بعد از آزادی مریم رجوی در فرانسه یک سری شخصیتهای از دور خارج شده فرانسوی به ملاقات او رفتند. مریم به آنها دست می داد، صحنه جالبی بود! سریع تمام تلویزیونهای سالن را قطع کردند و گفتند فعلا برنامه پخش نمی شود. بروید تا شام در اختیار خود باشید. این هم شد یک تناقض دیگر.

سران رجوی نمی توانستند به یک سری تناقضات جواب دهند. مثلا اینکه چرا تسلیم آمریکاییها شدیم؟ چرا مریم رجوی در فرانسه با شخصیتها دست داد؟ در آخرین نشست رجوی گفته بود اگر یکی از مقرهای ما از طرف ائتلاف موشک بخورد به سمت وطنمان حرکت می کنیم . چرا مریم رجوی در زمان جنگ دست ستاد فرماندهی خود را گرفت و به فرانسه رفت؟! اما سران فرقه جواب گو نبودند. در نشست ها مطرح می کردیم اما سران فرقه از تناقضات رد می شدند.

بعد از آزادی مریم در تمام مقرها مهمانی مفصلی برای آمریکاییها ترتیب دادند. از طرفی آمریکاییها دست از سر سازمان بر نمی داشتند. به ما ابلاغ کردند در سالن اجتماعات آمریکاییها با ما مصاحبه دارند. کل نفرات مقر به سالن اجتماعات مراجعه کردیم. یک سری از زنها به سالن اجتماعات برای مصاحبه آمده بودند. قبل از سرنگونی صدام در اشرف هیچ زنی حق نداشت تونیک کوتاه به تن کند همه زنها تونیک بلند به تن می کردند. اما حالا وضعیت فرق کرده بود. لباس نظامی کوتاه، با روسری های رنگارنگ. صحنه خنده داری بود!

آمریکاییها می خواستند از همه دی ان ای بگیرند. مصاحبه ای در کار نبود بعد از اتمام کار آمریکاییها ما به مقر بازگشتیم .در مقر محفل بیداد می کرد. سران رجوی جرات نداشتند به فردی بگویند چرا محفل می زنی. اگر با فرد برخورد می کردند اقدام به فرار می کرد و یا درخواست اعلام جدایی می داد. چند روز گذشت مجددا به ما ابلاغ کردند آمریکاییها می خواهند با ما مصاحبه کنند. این بار در سالن اجتماعات نبود و در کمپ تیف بود. رجوی و سرانش از تیف به شدت وحشت داشتند. قبل از رفتن به مصاحبه برای ما نشست توجیهی گذاشتند و به ما گفته شد اگر آمریکاییها به شما گفتند پیش ما بمانید در جواب بگویید من بچه سازمانم. من در سازمان آزادم. اگر بخواهم سازمان مرا به کشورهای اروپایی منتقل می کند. چرا در چادر بایستی زندگی کنم؟! از سازمان دفاع کنید و با دفاعیاتتان بزنید توی دهان آمریکاییها.

همه را سوار خودروهای آیفا کردند و به تیف بردند. بصورت دو سه نفره وارد چادر مصاحبه می شدیم و آمریکاییها یک سری سئوالات از همه می کردند. مثلا چند سال است در سازمان هستی؟ در ایران خانواده شما در زندان هستند یا اعدام شده اند؟ در سازمان آزادی دارید؟ رفتار رهبران سازمان با شما چگونه بوده و ……

بعد از اتمام کار آمریکاییها متوجه شدم سه نفر از مقر ما در تیف پناهنده شدند. همان شب در مقر نشست گذاشته شد و سه نفری که به آمریکاییها پناهنده شده بودند را مزدور و خائن خطاب کردند و طبق معمول یک سری کاسه داغ تر از آش پریدند پشت میکروفون و شروع کردند از خود انتقاد کردن.

در آشپزخانه مشغول کار بودم که مسئول آشپزخانه سراغم آمد و گفت فلان ساعت اتاق کار برادر حکمت ( حجت بنی عامری ) باش. با تو کار دارد. من هم سر ساعت رفتم. وارد اتاق شدم. بعد از سلام و احوال پرسی در ادامه گفت خبر داری یک سازماندهی جدیدی در راه است؟ گفتم خیر.

در ادامه گفت همه سازماندهی می شوند تا فضای همه به لحاظ تشکیلاتی عوض شود. تو را هم می خواهیم سازماندهی کنیم به مقر جدید. می روی با نفرات جدید آشنا می شوی و در کل فضایت عوض می شود. در مقر جدید مجاهد تمام عیار باش، به انقلاب خواهر مریم چنگ بزن. تا کی می خواهی عقب باشی؟ رُشد کن. مسئولیت پذیر باش. تا کی می خواهی در جا بزنی؟ بعد از صحبتهای حکمت از اتاق او بیرون آمدم و با خود در گیر بودم . با سازماندهی کردن نفرات می خواستند ریشه محفل را بسوزانند و کنترل بیشتری روی نفرات داشته باشند .

ادامه دارد…

فواد بصری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا