وضعیت درب قرارگاه اشرف و سرنوشت قربانیان فرقه رجوی ؛
درب ورودی قرارگاه اشرف که مجسمه 2 شیر نیز در طرفین آن به چشم می خورد، دربی بود که وقتی از آن وارد می شدید، دیگر سالها طول می کشید که بتوان از آن درب خارج شد.
" مریم " می گفت: بر سردر این قرارگاه نوشته شده است "فدا و صداقت "! اما تنها چیزی که وجود نداشت این دو بود. یکبار مسعود می گفت: اشرف خروجی ندارد، و" مشت آهنین" در انتظار کسانی است که قصد خیانت و جداشدن از ما را داشته باشند، سالها مسعود رجوی عربده می کشید و همه را تهدید می کرد، خیلی ها را زندان و شکنجه کرد و حتی می کشت، اما امروز این درب دیگر در اختیار سازمان نیست و سازمان به پایین تراز این درب عقب رانده شده است، همه جا گرد و خاک و کثیف است و پر از خاطرات سیاه و تاریک.
چند 10 متر آنطرف تر ماشین های آیفایی را می بینید که ورودی خیابان 100 را بسته اند و بهم جوش داده شدند، چند نفر از نفرات سازمان نیز در پشت نگهبانی اطراف آن و حتی بالای یکی از درختهای آنجا پست گذاشتند. و خود را با آق بانو وچفیه بشدت پوشانده اند. نفرات داخل بشدت ایزوله شدند و حق داشتن هیچ گونه ارتباطی با دنیای خارج به آنها داده نشده است.
افراد فوق العاده افسرده و در خود، دیده می شوند. هر از چند گاهی که صدای بلندگوهای دو طرف بعلت قطعی برق، خاموش می شد شروع می کردند به داد زدن و سنگ پرتاب کردن به خانواده ها، اصلاً نفرات داخلی به هر چیزی شبیه هستند، الا مبارزان راه آزادی، واقعیت اینست که اگر یک مسیر اصولی نباشد و اگر رهبری یک جنبش آدم دروغگو و فرصت طلبی باشد، نمی شود بیشتر از صحنه هایی را که گفتم انتظار داشت. نفراتی که قبلاً در اطراف اشرف روی برج های بلند فلزی نگهبانی می دادند، اغلب، الآن یا روی یک آیفا نگهبانی می دهند یا در چاله هایی که کندند، دو صندلی گذاشته و با صورتهای بسته توی گودال نشستند و فقط فحش داده و سنگ پرتاب می کنند. این است سرنوشت کسانی که می خواهند، سرنوشت خود را با رجوی گره بزنند!
واما وظیفه ما جداشدگان و خانواده ها، امروز این است که به کمک ونجات گرفتاران در این فرقه بشتابیم. اگر خوب مسیر طی شده توسط سازمان در چند ماه گذشته را بررسی کنیم، همه چیز حاکی از اینست که صحنه های اسفبار دیگری در چشم انداز است، و هر چه زودتر باید به کمک آنها شتافت. به امید آزادی بچه های گرفتار