"… مجاهدین در مقابل دریافت تسلیحات از رژیم صدام و با استفاده از حدود 232 مایل مربع از خاک عراق از رژیم صدام حمایت سیاسی می نمایند. مجاهدین با نادیده گرفتن تلفات وارده به ایران پس از تجاوز سال 1980 ارتش صدام و تهاجم 1990 او به کویت، کماکان حامیان وفادار صدام حسین باقی ماندند…
… ساختار تشکیلاتی مجاهدین در طول تاریخ حیات این گروه تغییر اندکی یافته است مهم آنکه، شیوه خودکامانه تصمیم گیری رهبری و رفتار پرستش گونه اعضای آن، دو نمونه بارز اداره و رهبری سازمان با یکدیگر ترکیب شده اند تا مجاهدین را از حمایت اکثر ایرانیان که بیم آن دارند تحت سیطره ی یک شیوه ی تمامیت خواهانه قرار گیرند، سلب کند…
مسعود رجوی رهبری سلطه جویانه خود را با ایجاد کیش شخصیتی که مقدمتا پیرامون او و مرحله بعد همسرش مریم رجوی دور می زند، تکمیل می کند… در اواسط سال 1987 سازمان مجاهدین همه صفات یک فرقه را دارا بود آن رهبری معظم خاص خود را داشت که به طور رسمی به او تحت عنوان رهبر اطلاق می شود و به طور غیر رسمی به او امام حاضر عنوان می دهند. مجاهدین سلسله مراتب خشکی را بوجود آورده اند که بر اساس آن دستورات صادر می گردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی در مجاهدین، اطاعت بی چون و چرای و بدون هر گونه سوالی می باشد… " بخشی از گزارش وندی آرشمن معاون وزیر در امور قانونگذاری به لی اچ همیلتون رئیس کمیته وقت روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا ـ تحت عنوان گزارشی در باره مجاهدینرهبر عقیدتی مجاهدین متاسفانه در بیش از دو دهه و بعد از سرنگونی رژیم صدام هنوز از درک و تحلیل منطقی و واقع بینانه مسائل و رویدادها عاجز و ناتوان است. او در سخنرانی 10 دیماه به وارونه نمایی واقعیت پرداخت.
وی، بن بست استراتژیک و شکست همه جانبه ی روش های خشونت طلبانه و ستیزه جویانه را پیروزی قلمداد کرد و همچنان از امید های واهی خویش حرف زد. بیش از دو دهه است که مسعود رجوی از انگاره ها و توهم ذهنی خویش سخن می گوید گویی در هر حال و تحت هر شرایطی " خود شیفتگی " او را رها نمی سازد. آیا خروج از اشرف که دیرزمانی به مثابه ظرف ایدئولوژیک و استراتژیک از آن یاد می شد زمینه ی تلاشی و گسست تشکیلات مجاهدین نیست؟ موضوعی که بیش از همه، رهبری مجاهدین بدان آگاه و واقف است اما با توسل به ترفند و غوغا سالاری و با تکیه بر تحلیل های غیر واقعی و ناراست به شکلی آگاهانه در پی خریدن فرصت است. او هنوز امیدوار است شاید سمت و سوی تحولات منطقه ای و بین المللی راه گریزی برای کشتی به گل نشسته اش باز کند.
در عبارتی صریح تر رهبر عقیدتی مجاهدین بنا به عادت همیشگی و دیرین خود مترصد شرایطی است که قدرت های بیگانه و ضد ایرانی به خصوص هژمونی حاکم بر امریکا همچون یک جاسوس و پادو، مجاهدین را به بازی بگیرند شاید وی در گمان و خیال خود چشم انداز بدست گیری قدرت را در ایران متصور شود. غافل از اینکه ملت بزرگ ایران به فرض در شرایط تهاجم دشمن به مرزهای سرزمین مقدسمان فرصت مزدوری و پادو شدن را از فرقه ی تروریستی و تبهکار مجاهدین سلب خواهند کرد. چرا که شرایط کاملا تغییر کرده است و مسعود رجوی در تصور کودکانه و حماقت محض بسر می برد. وضعیت و موقعیت کنونی با دهه 60 تفاوت های اساسی و بنیادین دارد. ملت ایران با کوله باری از تجربه ی سیاسی و اجتماعی در عرصه ی داخلی و خارجی منفذ ها و روزنه های خشونت ورزی، تبهکاری و تحرکات ستیزه جویانه را در حیطه ی تئوریک و عرصه ی عمل انسانی و اجتماعی برای همیشه بسته است. ساعت ها سخنرانی برای مسعود رجوی کسی که گذشته ای سراسر آویزان شدن از بدترین دشمنان ملت ایران را دارد در حقیقت پر کردن اوقات به شکلی بیهوده و زمان در گذر است. کاملا آشکار است رهبر عقیدتی مجاهدین با برداشت های ناروا و قرائت فاشیستی از دین و سیاست سعی در توجیه ساخت ذهنی و اندامواره ی فکری و ایدئولوژیک ضد دموکراتیک و فسیل شده ی خود دارد. او در سخنرانی خویش نابخردانه پدران و مادران پیر و درد کشیده و خانواده های کادرهای تشکیلاتی مجاهدین و تحت اسارت در اشرف را همچنان مزدور می نامد!! رهبر عقیدتی مجاهدین هنوز جرئت بیان ابراز و طرح یک واقعیت روشن و صریح را ندارد. اینکه خانواده هایی که مدت دو سال است در درب ورودی اشرف حضور دارند صرفا تقاضای یک ملاقات نیم ساعته با بستگان و عزیزانشان را دارند و سالهای طولانی ست رهبری مجاهدین امکان هر گونه ارتباط و تماس را بر خلاف موازین و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر از آنان سلب کرده است.
مسعود رجوی کلام الهی را بر زبان می آورد از فتح مبین سخن می گوید در حالی که در سخنرانی خود ناخودآگاه دست به اعتراف می زند و هراس و وحشت خود را از پیام مادران، پدران و خانواده های مشتاق و مهربان، بدینگونه لو می دهد
"… تعداد بلندگوهایی که 21 ماه است به طور شبانه روزی به تخریب مجاهدین و لجن پراکنی مشغول هستند به 300 عدد رسیده است… " آیا جای شگفتی نیست کسی که شعار کارزار و پیروزی بزرگ می دهد از پیام خانواده ها و انعکاس احساسات و عواطف انسانی سرشار آنها دچار هراس و کابوس گردد؟!! رهبری مجاهدین همچنان امید واهی به پشتیبانی هژمونی حاکم بر امریکا و نظام سرمایه داری جهانی دارد. او و پیروانش برای سالها در عراق پس از سرنگونی صدام علیرغم آرمان بنیانگذاران مجاهدین خلق که جوهره و شاخص آن مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا بود چکمه های سربازان امریکایی را پاک کردند و از افتخاراتشان این بود و است که سربازان امریکایی حفاظت آنان را بر عهده گیرند و از اینکه افراطی ترین جناح های میلیتاریست و طیف نئو محافظه کار امریکایی پس از اخذ صدها هزار دلار پول در حمایت از مجاهدین در جلسات و نشست های آنان شرکت کنند و به نفع آنان شعار بدهند شرم ندارند براستی پارادوکس در فلسفه ی سیاسی و تناقض اصول و مبانی تئوریک با حیطه ی عمل سیاسی و تشکیلاتی، منطقی ترین تعریف و توصیفی ست که می توان درباره ماهیت راستین دار و دسته ی رجوی بکار برد. در عین حال سیاستمداران امریکایی همچون چوب دو سر نجس به مجاهدین و رهبر عقیدتی آن می نگرند دلیل روشن آن نحوه ی بهره گیری زیرکانه از مجاهدین است. وقتی که تاریخ مصرف شان تمام می شود انگار دارودسته ی رجوی مثل جسد های متعفن و گندیده ای هستند، بود و نبودشان کمترین تاثیری در تصمیم گیریهای استراتژیک آنان ندارد. نیم نگاهی به موضع گیریهای مقامات امریکایی در سال های اخیر گویای واقعیت هایی مشخص و تکاندهنده است. هرگز مقامات امریکایی به رهبر عقیدتی مجاهدین اعتماد نخواهند کرد او را آلت فعلی حقیر بشمار می آورند دقیقا به ضعف شخصیت، حفره ها و کمبودهای روانی و ذهنی وی واقف هستند. مسعود رجوی در تصور کودکانه ای بسر می برد که وارد بازی بزرگان شده است بارها در مقالات متعدد بدین امر اشاره کردم اما گویا رهبر عقیدتی مجاهدین که سالهاست در مخفیگاه خود زندانی ست و جرئت بیرون آمدن از آن را ندارد، مایل نیست کمی به خود آید و حقارت تمام عیار خود را از سوی امریکائیها نظاره گر شود.
براستی کسی که براحتی و با پشت و پا گذاشتن شرف و اصول ایدئولوژیک و سیاسی خود با افتخار نقش یک جاسوس و مزدور را بازی می کند چه جایگاهی در نگاه اربابان خود دارد؟
این سوالی ست که بایستی مسعود رجوی به جای سخنرانی ها بیهوده و تحلیل های کودکانه شجاعانه بدان پاسخ گوید البته در سالن اجتماعات اشرف و در برابر چشمان و نگاه نیروهای اغفال شده و تحت اسارت که همچون یک قربانی بشمار می آیند. آیا وقت آن نرسیده است؟ آرش رضایی