فرید: چنانچه میدانید سازمان چند مرحله اعزام و انتقال افراد خود را به کمپ ترانزیت انجام داد. یعنی بحث جابجایی از اشرف و سپس انتقال به کشور ثالث را پذیرفته است. سوال اینست سازمان چرا بعد از سرفصل خلع سلاح در فروردین سال 1382 نتوانست یا نخواست همین بحث را بلافاصله اجرایی کند؟
سعید: اگر به اواخر سال 81 و زمان حمله امریکا به عراق رجوع کنیم براحتی درمی یابیم که رهبران سازمان از مرحله عقد توافقنامه با نیروهای ایالات متحده دریافتند که دیگر ماندن در عراق برد سیاسی برایشان ندارد. ولی این فرض را هم درنظر گرفتند که اگر به فرض بحث موازی کاری با امریکا را در پیش بگیرند مسلما با تصرف عراق توسط امریکا این بار تضاد امریکا با ایران تشدید شده و احتمال حمله فراهم آید. ضمن اینکه اگر مجاهدین همان زمان مبادرت به اینکار می کردند با منافع سیاسی مرتبط با خود مواجه می شدند. به همگان می فهماندند که ما نیرویی مستقل هستیم و دیگر ظرف مبارزه را در عراق نمی یابیم و این اثبات شعارهای ضدامپریالیستی سازمان نیز می توانست باشد.
فرید: من نظری دیگر نیز دارم و آن اینکه اولا سازمان فکر میکرد بجای چاره اندیشی برای خروج از عراق میتواند بمرور زمان با بحث کار سیاسی و اطلاعاتی موازی با امریکا علیرغم بازداشت خانگی , اعتماد سازی کرده تا بتواند جایگاهی در امتداد سر شاخ شدن احتمالی غرب با ایران بدست آورد. ادعا کند برخلاف ادعای دشمنان خودمان ما با خواست شما اسلحه هایمان را تحویل دادیم رفتار مناسب با نظامیان شما داشتیم و…… ضمن اینکه سازمان به لحاظ اجبار در ادامه مسیر یکطرفه خود ناچار بود استراتژی مسلحانه را نفی ننماید و لذا اینگونه به زعم خود می خواست با عبور از یک برهه زمانی کوتاه دوباره ضمن حفظ پادگان اشرف با همان محتوای فرقه ای ؛ اسلحه و سلاح را هم بدست آورد و با معوض نمودن اربابش دوباره همان مسیر جیره خوار بودن و ماندن را ادامه دهد. برای مثال اگر سازمان برای همیشه همانند ارتش جمهوری خواهان ایرلند و یا اتا در اسپانیا میخواست بیانیه سیاسی بدهد و برای همیشه اعلام کند دیگر حرکت های مسلحانه را انجام نخواهد داد و به یک جنبش سیاسی تبدیل شده است آنگاه با گذشته فرقه ای خود روبرو میشد که چرا تاکنون خانواده مظهر فساد معرفی شده و یا طلاق در بین اعضا اجباری بوده است چرا کمیته مرکزی سازمان نفی شده و به رهبری عقیدتی بدون اعمال اصل سانترالیسم دمکراتیک تبدیل شده است. چرا عضو سازمان تابحال حق نداشته به اینترنت , دیدار با اعضای خانواده و تردد به شهر و دیدار با دیگران و خواندن نشریات اجتماعی و سیاسی متنوع دسترسی داشته باشد. بعبارتی مرگ و زندگی سیاسی سازمان با تبدیل شدن به یک جنبش سیاسی رقم می خورد و ارتزاق منافع فرقه ای نیز ایجاب میکرد برای هر سوء استفاده از اعضا و سرنوشت شان همان کالبد حفظ شود.البته این راهم می دانست با انتقال بلادرنگ به غرب با سیل طعنه های سیاسی اپوزوسیون خارجه نشین و بی آبرویی بابت اقدامات 25 ساله اش در درون تشکیلات علیه اعضا با سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار مواجه می شد. از سویی دیگر نیز سازمان فکر نمیکرد بالاخره امریکا روی وجهه سیاسی خود روزی مجبور شود برای خروج کامل خود از عراق پای امضای تعهدی بنشیند و به آن عمل کند. ماندگاری امریکاییان را بیشتر از اینها براورد می کرد و امید داشت براساس همکاری های جاسوسی ذیقیمت خود بیشتر از اینها دل تصمیم سازان امریکایی را بدست آورد.
سعید: اگر به سال 83 و تعیین تکلیف وضعیت استاتوی حقوقی سازمان برگردیم سازمان قبل از فرار اعضا از تشکیلات بسوی کمپ جداشدگان میبایست خود به اینکار یعنی ایجاد امکان آزادنه جدایی اعضای داوطلب مبادرت می نمود و اینکار درکنار اقدام اجرایی سازمان برای تخلیه و سپس جابجایی و اعزام به کشوری ثالث انجام می گرفت. سازمان با ریزش خیلی کم نیروهای خود مواجه میشد یعنی الان که سازمان بالاجبار و با پیام و توپ و تشر هیلاری کلینتون و مسئولین عراقی اشرف را تخلیه می کند و با سرافکندگی در انتظار تحقق فروش خود به یک صاحبخانه جدید میباشد و درزمان اخراج نیز با اجرای دستگیری تعدادی از فرماندهان خود توسط پلیس اینتر پل عراق مواجه خواهد شد می توانست با اعلام رسانه ای و انصراف از مشی مسلحانه همان روند مورد اشاره را عینیت بخشد ولی قبول می کنم که بقول شما با تناقض اقدامات قبلی و سخیفانه و ضدبشری خود یعنی پاسخگو بودن در قبال انجام و الزام نشست های مغزشویی "عملیات جاری و غسل هفتگی و طلاق " و اصرار برحفظ وجهه فرقه ای سازمان ودیگر اقدامات تروریستی خود در قبال سربازان و مرزبانان ایرانی مواجه می گردید و این هم یعنی به محاکمه کشاندن خود بود که مطلقا دست یافتنی نبود.