یازدهم سپتامبر واقعه ای تلخ و دلخراش است که تروریسم مذهبی که عملکرد فرقه ای دارد به وحشیانه ترین شکل خود را نشان داد.هرچند رخ دادن چنین اتفاقاتی برای هر دولتی خصوصا امریکا که ادعای دمکراسی دارد جای تامل و بازنگری در سیاستهای آن کشور را دارد اما چنین عملیاتهای تروریستی با هر توجیهی محکوم و غیر قابل دفاع است! بخوبی بیاد داریم که در آنزمان تمامی دولتها و سازمانها این عملیات را محکوم کردند بجز سازمان مجاهدین خلق ایران که موضعگیری بیرونی اش با آنچه واقعیت درونی اش بود بسیار فرق داشت! در آنزمان ما در قرارگاه باقرزاده برای یکسری نشستهای باصطلاح انقلاب جمع بودیم. وقتی این خبر رسید که هواپیماهای مسافربری به برج های دوقلو اصابت کرده اند مسئولین سازمان و خصوصا شخص رجوی و مریم سر از پا نمیشناختند و نشستهای خسته و مشمئز کننده دیگ به جشن و پای کوبی تبدیل شد. رجوی میگفت: دیدید امپریالیسم امریکا ببر کاغذی بود. چرا همیشه ماه رمضان باشد؟ یکبار هم شعبان باشد برای ما! او در تحلیلهایش که با آب و تاب بیان میکرد میگفت: که ورق از روی صاحب خانه ما یعنی عراق برگشت! الان افغانستان روی میز قدرتهای جهانی قرار گرفته است و دیگر کسی به صاحبخانه ما و خود ما کاری ندارد! فیلمهای اصابت هواپیماهای تحت کنترل القاعده را که به برج های دوقلو اصابت میکرد را ده ها بار در سالن عمومی پخش کردند و مسئولین بالای سازمان با شور و فطور عجیبی به کف و سوت زدن و پایکوبی میپرداختند و از همه بچه ها هم میخواستند که در این پای کوبی شرکت کنند! درآنزمان شاید بدلیل اینکه ما در مرکز این فرقه قرار داشتیم به عمق خشونت طلبی و بی رحمی فرقه خطرناک رجوی پی نبرده بودیم. ولی اکنون که سالیان گذشته و با علمی که امروز به کارکردهای فرقه و خصوصا فرقه مذهبی پیدا کرده ام به آن روزها نگاه میکنم حقیقتا چیزی جز خشونت طلبی کور و بی محتوا، ستیزه جویی و لذت بردن از کشتار مردم عادی را نمیتوان یافت که البته این از انسانهایی که رجوی تربیت کرده بود دور از انتظار نیست! یادم میاید در همان زمانهایی هم که واحد های عملیاتی مجاهدین جهت انجام عملیاتهای تروریستی به داخل خاک ایران اعزام میشدند و گاها خمپاره های آنها به میان مردم عادی اصابت میکرد و باعث مجروح شدن یا حتی از بین رفتن مردم غیر نظامی و بی دفاع میشد مسئولین مجاهدین با بی اهمیت جلوه دادن این اتفاقات تلاش میکردند این موضوع را در بین نیروها خیلی معمول و بدیهی جلوه دهند! گویی ذره ای از آسیب مردم عادی حتی ناراحت نشده اند که این دقیقا ازعمق ایدئولوژی ضد مردمی و ضد انسانی آنها نشات میگرفته است! اکنون که به مواضع بیرونی مجاهدین در هماهنگی با مقامات دولت امریکا نگاه میکنیم چیزی جز دروغ و ریا کاری مسئولین و خصوصا رهبران این فرقه را نمیتوان دید! البته رهبران مجاهدین به دلیل توهمات ذهنی و ناتوانی در تحلیل و دیدن درست چرایی ماندن در لیست تروریستی وزارت امور خارجه امریکا و علیرغم تمامی فشارها، برنامه ریزی ها و تبلیغات و هزینه های بسیار زیاد و البته هیاهو برای خارج شدن از لیست تروریستی دولت امریکا به جمعبندی مشخصی نرسند و یا به تحلیل های صد من یک غاز پناه ببرند اما آنچه که بخوبی نمایان است سیاستمداران تصمیم گیرنده امریکایی به آنچه که در مناسبات حاکم بر فرقه ی مجاهدین میگذرد اشراف کامل دارند و به خوبی میدانند که در فکر بیمار رهبران فرقه رجوی چه میگذرد. شاید رهبری مجاهدین در این افکار کودکانه خود بسر برد که همچنان در نوک پیکان تکامل اجتماعی قرار دارد و بیش از همه دراین دنیا سرش میشود و دیگران به خصوص سیاستمداران امریکایی را ساده و نادان فرض کند اما بی شک او خود یک ابله واقعی است! مراد