یازدهم سپتامبر، یکی از روزهایی ست که هرگز نمیتوانیم آنرا از یاد و خاطره مردم جهان پاک کنیم. این روز قطعا درتاریخ ثبت شده است و نسل های بعد از ما هم درباره این روز خیلی خواهند خواند وخواهند شنید! روز یازدهم سپتامبر سال دوهزارو یک٬ تمامی نفرات مجاهدین در قرارگاه باقرزاده جمع شده بودیم. یکسری نشستهای مشمئز کننده ای بنام نشستهای دیگ و طعمه براه افتاده بود و شب و روزمان را صرف این بحث های صد من یک غاز میکردیم. خود رجوی هم بود. اگر اشتباه نکنم حوالی ظهر بود که خبر پیچید که به برج های دو قلو درامریکا و ساختمان پنتاگون حمله شده است. کسی هنوز از کم و کیف این حملات اطلاعی نداشت. بلافاصله از طرف مسئولین دستور داده شد که همه برای رفتن به نشست رهبری جمع شوند. یگانها دسته دسته خودشان را به محل نشست میرساندند. مسئولین سازمان که پیدا بود از طرق مختلف امکان دسترسی به اخبار را داشتند قند در دلشان آب میشد و همه بهم تبریک میگفتند. مهدی ابریشم چی سر خوش وسر حال در سالن قدم میزد و به بچه ها میگفت: دیدید امپریالیست ببر کاغذی بود! دیدید که اینهمه لاف میزنند که ما قدرت برتر جهانیم و… حرف اضافه بود و…خلاصه همه منتظر بودیم تا مسعود بیاید و بگوید که جریان چیست و قضیه از چه قراراست؟ انتظار بسر آمد و مسعود و مریم سر کیف و خوشحال به بالای سن رفتند و مسعود بایک ژست خاصی شروع به صحبت کرد که پنداری او این عملیات ها را فرماندهی کرده و دیگرفاتح تهران شده است! فیلم های اصابت هواپیماها را به دفعات از تلوزیون های سالن پخش میکردند و مسئولین سازمان نیروها را تهییج میکردند که لحظه اصابت هواپیما ها، بچه ها دست و سوت بزنند.اسم محمد عطا که فرمانده عملیات بود بین بچه ها پیچیده بود. مسئولین سازمان به بچه ها میگفتند که هر یک از شما بایستی یک محمد عطا برای سازمان باشید! مسعود میگفت: دوران تغییر کرده است و دیگر ما تحت فشار نخواهیم بود.او میگفت تا امروز تمام اخبار بروی عراق کوک شده بود ولی باین اقدامی که بن لادن کرد٬ ازین پس ما شاهد خواهیم بود که فشار از روی عراق و به طریق اولا از روی مابرداشته خواهد شد. او میگفت: این همه سال رمضان بود٬اکنون دیگر ماه شعبان فرا رسید. منظورش این بود که این همه سال ماتحت فشار و تحریم و… بودیم از این پس کشور افغانستان روی میز میآید و دوران گشایش فرا خواهد رسید. مسعود با صدای بلند فریاد میزد که این اقدامات صرف نظر ازاین که از سوی چه گروهی صورت گرفته باشد٬جای بسا تبریک و خوشحالی دارد و پیامش برای ما ٬ پیام خارج شدن از فشار است. قدیمی ترهای سازمان میفهمیدند که هرگاه سازمان این گونه موضع میگرفت٬ بدنبالش فشارهای داخلی و تشکیلاتی بروی نیروها دو چندان میشد. برعکسش هم بود هرگاه سازمان بلحاظ بیرونی تحت فشار بیشتر قرار میگرفت٬ کمی فشار داخلی را کاهش میداد تا لااقل بچه ها ساز مخالف کمتر زنند و درگیری روزانه تشکیلاتی کمتر شود. در این رابطه سازمان هرگز این اقدام تروریستی که باعث کشته و مجروح شدن هزاران تن از مردم عادی امریکا شده بود را محکوم نکردند و در بحث های داخلی ازاین اقدام گروه تروریستی القائده و بن لادن هم حمایت کردند! اما با شگفتی بسیار بعد از کمتر از سه سال و با سرنگونی دولت صدام دیدیم که سازمان با چرخشی ناگهانی،این اقدام تروریستی را محکوم کرد و به امریکایی ها میگفتند که ما بسیار متاثر شدیم و با شما احساس همدردی داریم! در صورتیکه در نشستهای داخلی٬ این گونه عملیاتها را به عنوان الگوی عملیات برای خودشان مطرح میکردند و میگفتند که اگر شرایط اجازه داد ما هم بایستی این گونه به رژیم ضربه وارد کنیم! وبیاد دارم در همان روزها مهدی ابریشم چی بیش از همه خوشحالی میکرد و بقول بچه ها درپوست خود نمیگنجید. کسی که این روزها آنچنان پاچه خواری امریکایی ها را میکند که هرکس او را نشناسد این گونه میپندارد که ایشان متولد امریکا میباشد و از اول طرفدار دو آتشه امپریالیست بوده است!!
الف عباسی