مختصات فرقه رجوی 25 سال بعد از عملیات خیانت جاویدان

با پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، تمامی محاسبات رجوی در رابطه با جنگ ایران و عراق به هم ریخت. با این اقدام زمینه مزدوری رجوی برای صدام در جبهه های جنگ در حال بسته شدن بود و این امر بر همگان ثابت میکرد که رجوی و ارتش باصطلاح آزادیبخشش مزدور صدام و زائده جنگ می باشند. اما رجوی که هیچگاه توان و ظریفت پذیرش اشتباه را نداشت و از سوی دیگر در شیادی ید طولایی دارد به بهانه اینکه می خواست نشان دهد زائده جنگ نیست، در یک اقدام جنون آمیز تحت عنوان باصطلاح « فروغ جاویدان » دست به حمله به شهرهای مرزی ایران زد. او هدف این تهاجم را تصرف تهران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی اعلام کرده بود!! اما نتیجه آن، شکست بسیار سنگین در «مرصاد » و تار و مار شدن بخش اعظمی از نیروهای او بود (بیش از دو هزار کشته و تعداد بیشتری مجروح).

رجوی در توجیه این شکست سنگین و کمرشکن، مدعی بود که این تهاجم بیمه نامه ارتش باصطلاح آزادیبخش اوست!! اما گذشت زمان نشان داد که او یک مجنون جنگ طلب بود، ضمن آنکه دیگر از آن ارتش هیچ نمانده است.
در این مطلب می خواهیم به بررسی وضعیت این ارتش بعد از عملیات مرصاد بپردازیم و ببینیم که نقطه مختصات ارتش باصطلاح آزادیبخش، فرقه اش و خود وی کجاست؟ و نتیجه بیمه نامه اش چه شد؟
بعد از آتش بس، رجوی منتطر شروع مجدد جنگ بود. او با این بهانه برای قفل کردن نیروهای سازمان که به شدت مساله دار شده و کار ارتش را تمام شده می دیدند، شروع به تغییر ساختار ارتش خود از پیاده به زرهی نمود و در این راستا تمام آموزش ها و امکانات و ادوات لازم را از ارتش صدام دریافت کرد. در ادامه نیز برای نگه داشتن نیروها، آنها را با مانورهای مختلف سرگرم می کرد. اما در واقعیت نیروهای او قادر به انجام هیچ اقدام نظامی نبودند.
در همین راستا رجوی از همان ابتدا برای جلوگیری از ریزش نیروها، بحثی بنام انقلاب ایدئولوژیک یا همان انقلاب طلاق را شروع کرد که آغازی بود بر فرقه ای شدن مناسبات آنها در عراق. در این مسیر او بدلیل اینکه تحلیل هایش درباره احتمال وقوع جنگ بین ایران و عراق همواره غلط از آب در می آمد و از سویی، نیروها مسئله دار شده و خواهان جدایی بودند، با یک ترفند دیگر اعلام نمود که باید ارتش او زرهی شود!! و نزدیک به دو سال کلیه نیروها را در شرایط آموزش نگه داشت. در این مقطع با دستور صدام، ارتش عراق تمام امکانات آموزشی، ادوات، زمین مانور و… مورد نیاز فرقه را در اختیار آنان می گذاشت. اما حمله صدام به کویت نشان داد که موجود محتضری بنام ارتش آزادیبخش دیگر امکان ادامه حیات ندارد و راه نفس آن که در اوهام رجوی همانا آغاز مجدد جنگ عراق با ایران بود، کاملا بسته شد.
بعد از این بن بست، رجوی که راه فرقه ای کردن سازمانش را شروع کرده بود، این کار را گسترش داد چرا که او بخوبی می دانست این بن بست به ریزش کامل نیروهایش راه خواهد برد، بنابراین او با شیوه های مغزشویی و نشست های تفتیش عقاید شروع به پر کردن وقت افراد نمود. هم زمان با قفل کردن نیروها، وی برای پر کردن خلاء در بیرون و اعلام اینکه هنوز حیاتش به ممات تبدیل نشده و دارد نفس می کشد!! با کمک صدام، اقدام به انجام چند فقره عملیات در داخل خاک ایران نمود. این عملیات ها اساسا شامل خمپاره زنی کور و بمب گذاری بر روی لوله های نفتی بود.
با این کار، هم بخشی از نیروهای خود را درگیر کرده و آنها را سر کار می گذاشت و هم اینکه بقیه نیروها را به بهانه اینکه در حال انجام عملیات است، مجبور به سکوت می کرد و هم در بیرون اینگونه جلوه می داد که هنوز امکان انجام عملیات را دارد.
این خیمه شب بازی ها تا زمان حمله دوم آمریکا به عراق ادامه داشت. در آن مقطع با سقوط صدام، رجوی به گفته خودش مجبور به پوشیدن دامن و تسلیم به نیروهای آمریکایی برای ادامه حیات شد. آمریکایی ها بعد از تسلیم شدن نیروهای رجوی، آنها را خلع سلاح کرده و پس از مدتی نیز تمامی این سلاح ها را نابود کردند. به این ترتیب ته مانده ارتش ادعایی رجوی نیز نابود و پرونده آن برای همیشه بسته شد. اما چون تنها راه نگه داشتن نیروهای وارفته و بی روحیه و گرفتار شده در عراق برای رجوی این بود که آنها را به عملیات سرنگونی دلخوش کند، آنها را وادار می کرد تا با انواع وسایل موسیقی و لباس های رنگارنگ، رژه رفته و به این دلخوش باشند که هنوز ارتش هستند!! رجوی در این مقطع به نیروهایش می گفت که بزودی آمریکایی ها سلاح های ما را به ما پس خواهند داد!! بنابراین شما باید آمادگی خود را حفظ کنید و از آنجا که دیگر سلاحی در کار نبود، دستور داده بود تا نیروها با بازی های کامپیوتری دست به انجام مانور های عملیاتی بزنند!!
در این مرحله تنها دست آویز باقیمانده برای رجوی، مکانی به نام « اشرف » بود. وی با سوء استفاده از حضور نیروها در آنجا می خواست اینگونه وانمود کند که ارتش آزادیبخشش هنوز پا برجاست!! او در اوهام خود ادعا می کرد که « اشرف کانون استراتژیک نبرد است »!!، « اشرف شیشه عمر جمهوری اسلامی است »!!، « اشرف بایستد جهانی خواهد ایستاد »!!! و…
اما دیری نپایید که اشرف را هم از رجوی گرفتند و نیروهایش را از آنجا اخراج کردند و معلوم شد تمام ادعاهای او مبنی بر اینکه « کوه ها بجنبند اشرف نخواهد جنبید، حرف مفتی بیش نبود ». و نه تنها نیروهایش را از اشرف بیرون کردند بلکه در جال بیرون کردن آنها از عراق هستند.
بنابراین دیگر ارتش باصطلاح آزادیبخشی وجود ندارد که ما بخواهیم مختصات آنرا برای شما ترسیم کنیم! ضمن آنکه مختصات رجوی هم بدلیل اینکه بیش از ده سال است از ترس به نقطه نامعلومی فرار کرده، در دست ما نیست.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا