گروگان گیری
سازمان با استفاده از نقطه ضعف افراد،آنها را به عملیات می فرستاد از جمله (آرام) آرام یکی از بچه ها بود که همراه با خانواده اش پیوسته بود از بدو ورود به سازمان از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد و حدودأ یک ماه با او جنگ و دعوا می کردند تا نهایتأ به خواست کثیف سازمان تن داد و همسرش را طلاق داد، زن و بچه او را به عنوان گروگان گرفتند و او را برای انجام عملیات به تهران فرستادند، پس از انجام مأموریت به قرارگاه بازگشت و از آنها قول گرفته بود که بچه اش را بفرستند پیش مادر بزرگش به ایران، بهانه می آوردند که پیک ما درگیر شده و مسیر سوخته، و باید صبر کنید تا راه حلی برای این مسئله پیدا کنیم،بعد از مدتی به او خبر دادند که او را فرستادیم و این کار با موفقیت انجام شده،اما حدودأ یک ماه بعد آرام با مسئولین سازمان درگیر شد که اعلام جدایی می کرد. در مقابل از نقاط ضعف او سوء استفاده می کردند و او را وادار می کردند تا به خواست آنها تن بدهد ولی آرام مصرانه نمی خواست در سازمان بماند، دوباره بچه اش را آوردند و او را سرد کردند و وانمود کردند که پیک دوباره او را برگردانده و خانواده ات بچه ات تحویل نگرفتند،اساسأ دروغ محض بود که بچه در قرارگاه نگهداری میشد با استفاده از این ترفند آرام دوباره به عملیات داخله فرستاده شد که در یک درگیری کشته شد و این یک نمونه از دروغ های سازمان که خود آرام برایم تعریف کرد.
نشست های طعمه
سازمان به دلیل اینکه پایه اش روی دروغ بنا شده همواره نسبت به افراد پیرامون و حتی کادرهای رده بالای خود بی اعتماد است.از این رو یک سری فیلترها جهت ایجاد ترس و رعب و وحشت در بین اعضای درون سازمان قرار میدادند تا افراد به فکر زندگی و جامعه عادی نیفتد و با برقراری نشست ها برای افراد، کلیه افراد موظف بودند در قبال فرد سوژه موضع خصمانه داشته باشند، یادم می آید یکی از افراد به نام صادق میرزایی بچه خرم آباد بود بدلیل این که اعلام جدایی کرده بود سه روز لاینقطع سر پا بود و حدودأ دویست و پنجاه نفر او را سرکوب می کردند و این وضعیت برای کلیه افراد که در آن نشست بودند باید حتمأ موضع می گرفتند و صادق را سرکوب می کردند، در ضمن دو دستگاه دوربین که روی سن نصب کرده بودند مستمرأ فیلمبرداری می کردند تا از صادق اعتراف بگیرند که مزدور وزارت اطلاعات است، که او را در سایت و رسانه های کثیف خود نمایش دهند و او را لوث کنند، به عنوان مهره سوخته تا در اینده بر علیه سازمان موضع گیری نکند، سازمان که این گونه نسبت به افراد خود عمل می کند چطور می تواند آزادی و دمکراسی هدف او باشد.
موج سواری سازمان
زمانی که در زندان ابوغریب بودیم شرایط زندان بسیار بد بود و حتی نان خالی اغلب اوقات گیر نمی آمد حتی یک روز سازمان که مدعی خلق است نیامد سری به بچه ها بزند که در زندان بودند و اغلب بچه ها به هوای پیوستن به سازمان آمده بودند ولی در گزینش سازمان رد شده، آنها را به زندان فرستاده بودند، ولی هنگام تبادل اسرا سازمان برای اینکه از بچه های اسیر جذب تشکیلات خودش بکند تبلیغات زیادی کرده بود،عده ای که شرایط اسارتگاه ها برایشان طاقت فرسا بود به سازمان پیوستند و بعد از آن آمدند سراغ زندان ابوغریب و شروع به عضوگیری کردند و از نقطه ضعف بچه ها که نه ملاقات داشتند و نه پولی برای امرار معاش. نهایتأ پس از رفتن به قرارگاه سازمان من خودم به یاد سوره یوسف افتادم که یکی از ایات آن این بود"ربی السجن احب اللیجب مما یدعونی الیه " که شرایط زندان ترجیح می دادم نه ذلت و خواری در سازمان ننگین مجاهدین،چون من متأهل نبودم ابتدای ورودم به سازمان از من خواستند زنم را طلاق بدهم،گفتم من زن ندارم،گفتند بلی ذهنت را طلاق بده، تو نباید فکر زن بکنی من خیلی بهم ریختم گفتم شما از رژیم ایران بدتر هستید،آنها تا جرمی مرتکب نشوید دستگیر و به اعتراف وادارت نمی کنند،اما تشکیلات این سازمان هر روز اعتراف و هر روز افراد را دادگاهی می کنند.
پولشویی
سازمان همواره عوام فریبی می کند و از احساسات صادقانه و پاک مردم عادی سوء استفاده می کند. به عنوان فاکت مشخص که اغلب کم و بیش می دانند لازم بود یادآوری کنم در سال 1378 یک انجمن خیریه انگلیسی بنام ایران اید که سازمان از طریق وکالت از مردم ایران طرف حساب آنها بود،اخاذی می کردند در قبال تشکیل پرونده های واهی به نام خانواده های شهدا و اسرا و کودکان بی سرپرست پول های کلانی دریافت می کردند و صرف اعمال تروریستی و به اصطلاح ارتش ازادیبخش می کردند وقتی این رسوایی بالا آوردند آقایان حمید مشیری و نقی ارانی از المان به عراق آمدند و در آن زمان من مشغول کار برق بودم که مسئولم آمد و گفت بیا کارت دارند و به من یک خودنویس پر از جوهر نامریی دادند و گفتند بنویس که اینجانب مبلغ یکصد میلیون تومان از سازمان دریافت نمودم و به عنوان پیک سازمان به استان بوشهربردم و بین خانواده های شهدا و اسرا و کودکان بی سرپرست پخش کردم و همچنین این نوشتن در یک دفتر ثبت هم نوشتم این یک نمونه که خودم آنرا به عینه دیدم و لمس کردم که چگونه این سازمان عوام فریبی می کند.