خشونت در دو عرصه بیشتر نمایان است: خشونت فیزیکی و خشونت کلامی، خشونت رفتاری ست که توجیه اخلاقی و انسانی ندارد. رفتار خشونت آمیز غالبا حالت تهاجمی دارد و امنیت روانی و اجتماعی و عاطفی افراد و جامعه انسانی را هدف قرار می دهد. خشونت ریشه در مطلق انگاری دارد. مطلق انگاری برگرفته از زمینه های روانی و تاریخی و فرهنگی ست و انعکاس بحران و تنش های اجتماعی. مطلق انگاری در شرایط و روند طبیعی تکامل فردی و اجتماعی پدید نمی آید که پیامد و محصول فقدان سلامت روانی و ذهنی فرد و تنش ها و چالش های اجتماعی ست. قرائت فاشیستی و ستیزه جویانه از دین زائیده تفکر مطلق انگارانه است.
انسان ها در طی تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی آموخته اند که تفاوت ها و تضادها در حیطه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و … را از طریق شیوه های مسالمت آمیز و دموکراتیک طرح کنند. از مطلق انگاری پرهیز کرده و به تشتت آرا و بیان آزادانه افکار احترام بگذارند. این معنا یک روند طبیعی و تاریخی ست و تجربه ارزشمند انسان در دنیای مدرن.
در بررسی عملکرد و سیر تاریخی مجاهدین خلق بوضوح می توان خشونت عریان و تئوریزه شده را در دستگاه اعتقادی و تئوری سیاسی گروه مشاهده کرد. بنیانگذاران مجاهدین خلق علیرغم خلوص و صداقتی که در مبارزه برای دستیابی به آرمان ها و ایده آل های خود داشتند اما بشدت تحت تاثیر گفتمان خشونت و فضای اعتقادی و سیاسی حاکم بر احزاب و عناصر انقلابی در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بودند.
گفتمان خشونت پیامد اجتناب ناپذیر جذبه و فراگیری تفکر مارکسیستی مدل ارتدوکسی و استالینیستی آن دوران بود و نیز حاکمیت رژیم های سرکوبگر و بورژا ـ کمپرادور و وابسته به نظام سرمایه داری جهان به سرکردگی امریکا در دوران موسوم به جنگ سرد که تلاش می کردند با شیوه های پلیسی و حاکمیت فضای امنیتی معضلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نیز مطالبات و خواسته های اقشار تحصیلکرده و روشنفکر را پاسخ دهند.
مجاهدین خلق با طرح تئوری فدا و سپس « سرنگونی حاکمیت » به شکلی واکنشی و هیجانی به استراتژی ترور و تاکتیک های خشونت آمیز متوسل شدند و در نیم قرن به “تقدیس خشونت” پرداختند. مسعود رجوی نه یک شخص که نماد عینی یک تفکر است، تفکرخشونت آمیز.
رهبرعقیدتی مجاهدین بشدت به “تقدیس خشونت” می پردازد. با تعمق و تامل در مصاحبه ها، سخنرانی های مسعود رجوی و نشست های درون تشکیلاتی مجاهدین از سال ۵۸ تا به امروز می توان به جرئت به این نتیجه دست یافت که مسعود رجوی نظریه پرداز و تئوریسین بی نظیر خشونت است.
او خشونت عقیدتی، سیاسی و فیزیکی و کلامی را با هاله ای از تقدس و چاشنی مذهب و ایده ی ماورایی و متافیزیکی رنگ آمیزی می کند. در سراسر آثار مکتوب و شفاهی رهبر عقیدتی مجاهدین “خشونت عریان و تقدیس ستیزه جویی” موج می زند و چنین سطح تمایل ذهنی و روانی به خشونت، گاه آدمی را به شگفتی و تفکر وامی دارد.
بررسی تطبیقی چارچوب فکری و رفتار مسعود رجوی با اشخاصی چون اسامه بن لادن، ملاعمر و یا آدولف هیتلر، استالین و موسولینی اثبات می کند که او در نظریه پردازی، تئوریزه کردن خشونت و تقدیس آن و همچنین برنامه ریزی مجاب سازی کادر بندی شده ذهنیت پیروان خود یک الگوی مثال زدنی است.
مجاهدین خلق به مثابه یک فرقه عقیدتی و پایبند به خشونت و ترور در شرایط کنونی دچار کرختی و سستی شده اند.
آنان در کمپ لیبرتی در انزوای کامل قرار دارند اما بشدت در اروپا و امریکا از طریق تشکیلات منظم و سازمان یافته و نیز لابی ها و گروههای فشار پرنفوذ در تلاش برای شکستن بن بست کنونی هستند که یک دهه است در آن گیر کرده اند. نحوه و نوع کوشش سازمان یافته ی فرقه مجاهدین در امریکا و اروپا و ارتباط گیری گسترده با سیاستمداران، عناصر و طیف های گوناگون سیاسی، پارلمانترها و افراد بانفوذ و حتی محافل آکادمیک و علمی در سراسر اروپا، امریکا و کانادا و نیز حمایت محسوس و نامحسوس لابی های پرنفوذ اسرائیل، عناصر و جریان های افراطی، تندرو و جنگ طلب امریکایی و اروپایی از فعالیت های سیاسی، تبلیغی و مالی سازمان یافته ی فرقه مجاهدین، پالس و سیگنال هشدار دهنده ای ست که می بایست نیروها و جریان های معتقد به “گفتمان دموکراسی” و همه کسانی که به “رویکرد مسالمت آمیز و رفتار مدنی” برای ایجاد جامعه مبتنی بر آزادی، عدالت و رفاه پایبند هستند را برای افشای ماهیت واقعی و تبهکارانه سران فرقه مجاهدین در سطح و اشل افکار عمومی و جهانی بسیج و هماهنگ کند.