چرخ فلک به یک حال نمیماند، همیشه در حال گردش است واعمال ما انسانها را ثبت و روزی بررسی میکند، میدانیم که قدر قدرتها، زیر خروارها خاک خوابیده اند و فقط یادی از انها باقی مانده است ورفته گان نسبت به اعمالشان در طول زندگی ایچنین یاد میشوند: " خدا رحمتش کند – ویا:خدا لعنتش کند ". این حاصل عمر ماست واما آنکسی که ظلم بی پایان کند چگونه خواهد مرد؟
جواب ساده است، میدانید که ظلم پایدار نیست واین روزگار وچرغ فلک چنان استخوانش را درهم میپیچد که حتی خاک را برای تحویل گرفتن جنازه اش منع میکند واین است داستان این دنیای کوچک که شیطان صفتان از نردبان آن هر روز بالا و بالاتر میروند:
نردبان این دنیا، ما ومنی یست عاقبت این نردبان افتادنی یست
ابله ان است که بالاتر نشست چونکه استخوانش سخت تر خواهد شکست
***
غروب بود مینی بوسی کنار مقر خانواده ها ترمز کرد. گروهی از خانواده ها از اراک وارد شهرک آزادی خانواده های متحصن جلوی قرار گاه اشرف در عراق شدند.
معمولا وقتی خانواده ها وارد شهرک آزادی میشدند تصورشان براین بود که همان ساعات اولیه ورود، ملاقات فراهم خواهد شد، چراکه اکثرا"با سوغات ولباس وغیره… با لب خندان، شاد و بشاش،انگار نه انگار که چندین شبانه روز با پیمودن چند هزار کیلومتر راه،با تن خسته وبیمار به کشور عراق رسیدند.
دختری قد بلند با چهره مهربان، با احتیاط کامل شروع به صحبت کرد و اولین سئوال این بود میتوانم با بلندگوصحبت کنم؟ پرسیدم:
شما چه کسی را در فرقه دارید؟
جوابم فقط گریه شد، بعد از دقیقه ای آرام گرفت، یاد کودکیهایش، افتاد، سرش را روی شانه ام گذاشت ودوباره های های گریه کرد، نمیدانستم چگونه آرامش کنم،گفتم اسمت چیست؟ با همان بغض واشک وناله تعریف میکرد:
من نوشین ازاده هستم، به گفته مادرم، پدرم از زنبور داران معروف بوده، وصاحب خانه وزندگی وهمسر ودوفرزند یک پسر دوساله ویک دختر یک ماهه به نام نوشین بوده، بعد از مدتی جذب شعارهای توخالی فرقه رجوی میشود به همین دلیل خانه وکاشانه خود را فروخته وبه مادرم وعده میدهد که همه ما وقتی به عراق رفتیم صاحب بهترین زندگی خواهیم شد، مادرم مخالف شدید عقیده وحرکت پدر بود. به هر صورت زمانی که من یک ماهه بودم پدرم وارد عراق میشود وتوسط رابط به فرقه مجاهدین ملحق میشود بعد به مادرم وعده میدهد که درتاریخ تعیین شده توسط رابط به عراق خواهید امد، مادر هم به سفارش پدرم و قرارهای تلفنی که رابطی در ساعت تعیین شده در مرز مهران منتظر است، ما به مرز میرسیم ولی مادرم تا رابط را میبیند شروع به گریه میکند که من یک زن تنها با دوبچه به کدام امنیت وارد کشور عراق بشوم، بهر صورت رابط هم دلش برای مادرم میسوزد میگوید برگرد برو من دلم به حالت و سادگیت میسوزد من ترا نمیبرم عراق، وما برگشتیم، مادرم خیلی جوان بوده، خانه و وسایل خانه را هم پدرم فروخته و به فرقه مجاهدین برده بود، به همین دلیل نه سرپناهی داشتیم ونه پولی برای گذران زندگی، مادرم تعریف میکرد: که باسختی هم بچه نگه داشتم وهم به تحصیل ادامه دادم تا اینکه بعد از گرفتن مدرک تحصلیم به استخدام اموزش و پرورش در امدم. بعد از ان برادرم مدرک تحصیلی خودرا گرفت وازادواج کرد، من دیگر بزرگ شده بودم،تمامی مشکلات زندگی را موبه مو درک میکردم. جای خالی پدرم مرا عذاب میداد، مادر تمامی عکسهای پدر را پنهان کرده بود، بلاخره روزی موفق شدم آلبوم عروسی مادرم را پیداکنم (باصدای بلند هم گریه میکرد وهم نفرین)عبداللهی، خدا رجوی را لعنت کند،(دستهای لرزانش بطرف اسمان بود)خدایا صدای منو میشنوی چرا این بدبختی نصیب من شد؟ ای خدا مگه من چه گناهی کرده بودم که آرزوی پدر گفتن را برمن حرام کردی؟ مریم رجوی انشالله جگرت تکه پاره شود، یعنی میشود؟ آن روزی که من انتقام مادرم را از تو بگیرم،عبداللهی مادرم خیلی زحمت کشیده،در اوج جوانی وبی گناهی با دوبچه بی شوهر شد،مادرم اعتقاد دارد وقتی شوهر نیست زن باید، هم مرد بیرون و هم زن خانه وهم پدر بچه ها باشد. من آلبوم عروسی مادرم وپدرم را دیدم (باگریه میگفت) مادرم خیلی شکسته شده و خیلی پیر شده است. آمدم به پدرم بگم چرا این بدبختیها رو سر ما اوردی؟میخوام بگم عیسی من دخترت نوشین هستم که یک ماهه منو تنها گذاشتی، در عرض سی سال یک تلفن هم نزدی که لااقل صدایت را بشنوم، پشت تلفن بگم بابا دوستت دارم بهت بگم بابا…… حالا فقط میخوام اینجا بمونم فقط دادبزنم بابا، بابا، بابا، میدونی؟ عقده ای شدم (این لحظه از من جداشد وبطرف بلند کوه ها رفت با گریه فریاد میزد) بابا عیسی آزاده این صدای نوشین آزاده است صدای دختری که یک ماهه بغل مادرش گذاشتی ورفتی عیسی آزاده منم نوشین بعد از سی سال دنبالت امدم بگم که من ازدواج کردم . روز عروسی چشمم به در بود که شاید بشنوی وبیای یا حتی یک زنگ بزنی وتبریک بگویی، (تمامی خانواده ها با حرفهای نوشین گریه میکردند،حتی ارتش وپلیس عراق که شاید صحبتهای نوشین را نمیفهمیدند ولی باگریه نوشین آزاده طاقت نمی اوردند،در قرارگاه اشرف عاشورا بود، نوشین با رفتار به جرات بگویم بچه گانه اش به دنبال پدرش بود وهمین حرکت مظلومانه و بی ریا اش طاقت را از ما خانواده ها گرفته بود، دور تا دور زندان اشرف را پیاده میرفت وفریاد میزد):من نوشین ، دختر عیسی آزاده هستم. پدرمو شما فریب دادید، پدر فرار کن هرچی گفتند دروغ بوده،پدر نترس فرار کن مادرم بعد از سی سال منتظره، فرار کن فرار کن!
نوشین نزدیک به بیست روز در شهرک آزادی میهمان خانواده های دائمی بود، روزوشب نوشین فقط گریه بود و نفرین.تمام بدن نوشین براثر اصابت سنگ ومیلگردها سیاه شده بود ولی این دختر زاده همان شیر زنی بود که با مقاومت خودش هدفش را به انجام رساند.
ناگفته نماند نوشین آزاده مشغول تحصیل در رشته خونشناسی است.
نوشین جان من به نوبه خودم واز طرف تمامی خانواده به شما ومادر قهرمان شیرزن ایرانی ات تبریک میگویم وهمیشه آرزوی سربلندی در تمام مراحل زندگیت میکنم.
امروز درسایت منفور وکثیف وکذب فرقه رجوی، با همان لحن کثیف اعلام کرده، عیسی آزاده در زندان اوین بوده، اظهار ندامت کرده و آزاد شده و به اشرف پناه برده وبعد ازسی سال فرار از اشرف مزدور شده وتمام دست خطها نشان میدهد که عیسی به نظام جمهوری اسلامی ایران توهین هم کرده (یعنی یک فرد سوخته شخصیتی و زمانی کامل).
دختر ایشان هم که بعد از سی سال به ملاقات پدر آمده، مزدور است و خانواده هایی هم که چندین سال به انتظار چند دقیقه ملاقات آمده اند، مزدور هستند.
از جمله:
آقای محمداکبرزاده:نام برادرش عیسی اکبرزاده که از راه ترکیه ربوده شده است،قاچاق انسان(جهت اطلاع سازمان حقوق بشر وملل و اقای احمد شهید).
آقای کریم فنودی: خواهر تازه عروس ودامادشان که برای ماه عسل به ترکیه رفتند واز طریق نفرات فرقه ربوده میشوند، قاچاق انسان(جهت اطلاع سازمان ملل وحقوق بشر واقای احمد شهید).
آقای رمضانی: برادر وپسر خواهرش از جبهه جنگ ربوده وبه فرقه انتقال داده میشوند قاچاق انسان(جهت اطلاع سازمان ملل وحقوق بشر).
ثریا عبداللهی که داغ به دل مریم گذاشته است، فرزندش امیر اصلان از راه ترکیه به قصد آلمان ، ربوده وبه فرقه انتقال داده میشود،قاجاق انسان (جهت اطلاع ناقضان حقوق بشر از جمله احمد شهید).
"درسایت منفور ذکر شده که: این نفرات با لجن پرا کنی وسنگ پرانی… ویازدن سنگ با تیر وکمان علیه ساکنان اشرف مبادرت کردند."
اولا: ما خانواده بودیم وکاملا از شگرد وشیادی شما بی خبر بودیم ودر ضمن کسی را نمیشناختیم، نمید انستیم که مژگان پارسائی فرمانده ومسئول اول رقص رهائی است،نمیدانستیم کاک عادل شکنجه گر است، نمیدانستم علی بهاری خواجه حرم سرای مسعود رجوی است، ولی شما همه ما را با دوربینهایتان می دیدید ومیشناختید، چرا که دقیقا فردای همان روز برعلیه خانواده ها با اسم شعار میدادید: "اعدام انقلابی در میدان ازادی " خاطرتان است؟، حتما خاطرتان است که با چاقو وشیشه شکسته به طرف خانواده ها حمله کردید و فریاد میزدید جگر فلان کس رامیخواهم با دستهای خودم دربیاورم که ارتش عراق سد را ه شما شد، بازهم بگویم از صدیقه تا مهوش،راستی آلان محمدی را هم میشناسید؟ نکنه آنهم کار خانواده بود؟ نسترن عظیمی را چطور؟ بهروز ثابت را خانواده ها با تیر وکمان کشتند؟ مادر شهین حاتمی میگفت دخترم چون از فرقه جدا شده بود شبانه وی را کشتند، مادر شهین چند هفته پشت درب قرارگاه اشرف نشست و التماس میکرد که اجازه بدین چنددقیقه به ملاقات تنها جگر گوشه اش برود که زیر خروارها خاک خوابیده بود. ولی شما با کمال نامردی بطرف مادر شهین هم سنگ پرت کردید وفحش دادید.
دوما: شما درسته که اسلحه ها را نمیتوانستید از قبرهای خالی از جسد بیرون بیاورید، چون نامتان درلیست تروریستی بود ولی بهترین اسلحه روز، دوربینهای فیلم برداری پیشرفته دید در شب را که امریکا،قطر،عربستان در اختیار شما گذاشته بود، همیشه همراهتان بود. که از کوچکترین حرکت خانواده ها فیلم برداری کنید و به بابا اوباما ومامان یونامی بگوئید: ببین من نبودم که زدم! پدرو مادرم زدند. البته ما از این حیله شما در اوایل ورودمان بی اطلاع بودیم ولی به مرور زمان،شما حرکت کردید وما تجربه کسب کردیم.
سوما: صحبت از لباس شخصی کردید، میگن دزد همه را به کیش خود پندارد، ما برای دیدار با عزیرانمان امده بودیم چه نیازی به لباس شخصی و غیر شخصی بود، شما واقعا به خانواده شک داشتید؟ پس چرا یک ملاقات حتی چند دقیقه ای را فراهم نکردید که به تمام دنیا حسن نیت خودتان را ثابت کنید؟ اصلا مگر به خانواده ها نمیگفتید که از طریق اطلاعات آمدی، ای آدم بدبخت وبی عقل، بهر صورت ما از کشور ایران طبق قانون گذرنامه ای باید خارج میشدیم وطبق قانون به کشور دیگری به نام عراق وارد میشدیم، پس نیاز بود که حتما قانون را رعایت کنیم. تو اگر یک سیاست مدار بودی باید، ای کیوی عقلت را بکار می انداختی که این خانواده پدر ومادر کسانی هستند که سالیان سال برای تو با جان ودل خدمت کردند پس وظیفه تو خدمت کردن بود ، میتوانستی از هزینه اجلاسها و کنفرانسها و حتی از هزینه عمل زیبایی هایت بزنی برای خانواده ها هتلی در بغداد اجاره کنی وبه اطلاعات میگفتی که این خانواده میهمان من هستند تمام خرج هزینه اسکان وملاقات را خودم به عهده میگیرم. با این عمل هم تو رهبر برگزیده باقی میماندی وهم حرمتی داشتی وهم تمام دنیا پی به دمکراتیک…و رعایت تمامی حقوق و قوانین حقوق بشریت پی میبردند. آنوقت به خانواده ها هم ثابت میشد که شما وطن خواه وملت پرست هستید، مثالی گویند که من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه؟ خوب ما خانواده ها مزدور و بچه های ماهم تا زمانی که در زندان لیبرتی هستند مزدور زاده اند وبعد از فرارشان آنها هم مزدور میشوند. خانم رئیس جمهور برگزیده!! اعضای مجاهدین خلق کجا هستند؟ که برای ازادی ملت سی سال تلاش کردند، یکی از مجاهدان خلق قهرمان ایران آقای عیسی ازاده دیگری آقای سبحانی دیگری خانم بتول سلطانی دیگری آقای مسعود خدابنده و غیره وغیره… راستی چرا همه نفرات جدا شده تک به تکشان دروغ گو و مزدور شدند. لباس شخصی شدند. به نظر ما خانواده ها باید این عیب و ایراد را در خودت جستجو کنی. از قدیم گفتند: یک سر سوزن به خودت بزن ویک جوالدوز به دیگران، هرچه در این سی سال کاشتی الان زمان برداشت است، بله این نتیجه عمل و کردار و عاقبت نان و لقمه حرام است. شما خانم رئیس جمهور برگزیده امروز بعد از سی وپنج سال باید بدانی که هر عملی عکس العمل دارد یعنی واضحتر شرح بدهم این جداشدگان وخانواده ها کاری خواهند کرد که تمامی خیانتهایی که کردی را باید جواب پس بدهی، و تمامی لقمه حرامهای که خوردی تا قطره آخر از دماغت بیرون خواهند کشید.
ما خانواده ها در عرض چهار سال که شاهد تمام حرکات وشکنجه روحی تو علیه اسیرانمان و هم برعلیه خانواده بودیم و تا کنون سکوت و صبر پیشه کردیم. وای به روزی که خاطرات تمامی اتفاقات در رسانه های ملی ایران بافیلم وعکس به نمایش گذاشته شود وتمامی جداشدگان در کنار خانواده ها در همایشی ملی تمامی جنایتهای سی ساله را با سند و مدرک به نمایش بگذاریم و پوست میش را از روی چهره واقعی خون آشامت بر خواهیم کشید،حالا فهمیدی که لباس شخصی چه کسی به تن دارد؟
خانم رئیس جمهور برگزیده!! خانواده ها با اجازه شما مسعود دلیلی را هم میشناسند، روزی که مسعود دلیلی فرار کرد ما تمامی خانواده ها درب شمال بودیم،ارتش عراق میگفت تمام سیم خاردارها بدن دلیلی را بشدت زخمی کرده بود وقتی به ارتش مستقر در اشرف پناه میبرد فقط گریه میکند ومیگفت: مرا شما بکشید ولی تحویل فرقه شکنجه گر رجوی ندهید. من از یکی از جدا شده ها پرسیدم، مسعود دلیلی را میشناسی گفت بله از محافظان دست راستی رجوی است،فردای همان شب خانواده ها درتمام بلند گوها اعلام کردند که مسعود دلیلی فرار کرد. و بخاطر همین مسئله تمامی کانکسهای خانواده ها به رگبار سنگ و میلگرد های تراشیده شده بسته شد. عین دیوانه ها همه را با تیرو کمان به هوا میزدند، تمامی بلند گوهای خانواده هاراشکستند فقط از اسم مسعود دلیلی وبتول سلطانی وحشت داشتند.
البته ازبیان این مطالب میخواهم تو دهن کف کرده رئیس جمهور برگزیده بکوبم وبگویم از خانواده ایرانی واز مادر زحمت کش که فقط برای موفقعیت زندگی و فرزندانش و حفظ ابرو وناموس تلاش میکند در چهار دیواری خود وخانواده خود زندگی کرده راه و رسم مزدوری و لباس شخصی را نمیشناسد، مزدوری و آدم کشی و وطن فروشی بیشتر لایق خودت است. که زندگیت در کنار شهردارهای اوورسوراواز و یا شهردار سوئیس ویا در گفتگو با ژنرالهای مست آمریکایی و اروپایی به بهانه آزادی ایران مشغول شب نشینی هایت هستی،عین کفتار مشغول خوردن لاشه آمریکائیها هستی واز خودت خبر نداری.
راستی خانواده ها چهار سال شکنجه روحی را در پشت درهای زندان اشرف فراموش نکردند. فعلا شما هر روز با لباسهای مدرن امروزی وبا هزینه های اجلاسی آنچنانی، آب را در هاونگ بکوبید، نوبت ماهم خواهد رسید.
به لطف خدا دراینده نزدیک از تمامی خانواده ها واسیران آنها، که چهارسال تمام شبانه روز به دنبال یوسف گم گشته خودشان، دورتا دور سیم خاردارها را طواف کردند. از تمامی مادران و پدران پیر و برادران و خلاصه از سرگذشت چهارساله تمامی خانواده ها، با عکس وفیلم، برای تمامی ملت دنیا خواهیم نوشت. علی الخصوص برای نمایندگان حقوق بشر و از جمله احمد شهید ثابت خواهم کرد که ناقض حقوق بشر آن کسی است که بعد از یک سال هنوز برای اسیرانمان با مهدی ابریشمچی به توافق نرسیده.
در خاتمه من بعنوان یک مادر ستمدیده و چشم به راه از برادران غیور وقهرمان نظام جمهوری اسلامی تقاضای کمک دارم. اجازه بدهند تمامی خانواده ها با حضور در رسانه های ملی (صدا وسیما) با فیلم وعکس چهارسال حضور در اشرف (دیاله عراق) تنها برای یک دقیقه ملاقات، را شرح دهند. که چگونه مورد شکنجه روحی وجسمی قرار گرفتند. باید باورداشت که ما خانواده ها و اسیرانمان سند زنده جنایات سی ساله و حال حاضر رجوی و رجوی نماها است. سکوت ما خانواده ها، فرصت دادن به دست دشمن است. کمکمان کنید.
ثریا عبدالهی