بیاد بیاور که آن روزها چه روزهای خوبی بود

اسماعیل نیکزاد رودسری ازجمله سربازانی بود که دردهه شصت درمقابله با تجاوزصدام به خاک وطن عازم جبهه های جنگ شد واندکی به پایان خدمتش نمانده بود که درتاریخ 10/2/1365 درمنطقه فکه به اسارت نیروهای عراقی درآمد وپس ازطی مراحلی به اردوگاه 10 صدامیان انتقال یافت. گویی که سرنوشت بی آنکه خود بخواهد میخواست طوری دیگررقم بخورد وازچاله به چاه ویرانگرواسارتباررجوی بیفتد وعمری را به بطالت بگذراند. بله اسماعیل اسیرازاسارتی به اسارتی دیگرکشانده شد ودریک دستگاه مغزشویی کنترل ذهن تشکیلات مافیایی رجوی اجازه نیافته است که حتی خبرسلامتی اش را درطی سالیان متمادی به خانواده اش بدهد.
خانواده این عضواسیربه سرپرستی خواهربزرگترخود بنام سکینه نیکزاد رودسری به مجرد اطلاع ازاسارت عزیزشان دراسارتگاه رجوی پی درپی وبا تمام قوا بدنبال رهایی اسماعیل قیمت میدهند وبارها بارها به عراق ناامن سفرمیکنند وبه کرات به سازمانهای حقوق بشری و وجدانهای آگاه نامه نوشته واستمداد می طلبند وهمچنین ازنامه نگاری به عزیزشان هم نمی گذرند.

چندی پیشتربه ملاقات با آقای رضا رجب زاده عضوجدید رهاشده ازچنگال اهریمنی رجوی می شتابند که درسایت نجات اطلاع رسانی شده است. این خانواده زحمتکش شالیکاردرضمن آن ملاقات نامه هایی هم برای خانم ناوی پیلای وهمچنین عزیزشان نوشتند که عینا به اطلاع عموم اطلاع رسانی میشود شاید که دراین دنیای وانفسا که گویی انسانیت ونوعدوستی خیلی کم رنگ وشاید بی رنگ شده است ؛ فریاد رسی یافت شود.

blank

blank

blank
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا