دوست عزیزم، چرا اینقدر زود؟

صمد جان سلام

سلام…!!!! آهای دوست، برادر، یار دیرین سلام…

چرا پاسخی نمیشنوم؟؟؟، آها…..

پاسخم را از  پژواک صدایت در انحنای کوه و امواج دریا شنیدم.!!!!

اما چرا اینقدر زود، چه با شتاب مثل سایر کارها و فعالیت هایت؟؟؟ و چه بی صبرانه ما را ترک کردی و این دیار را وداع گفتی؟؟؟؟

یادت باشد که یادت ما را به آرزو کشت.

راستی صمد جان: مهربانی و گشاده رویی، چهره متبسم و شوخ طبعی، و حرارت و تلاش هایت را در کجای این دل غمزده ام پنهان کنم.؟؟؟؟

آخه فقط ساعاتی پیش از اینکه رخت بربندی با هم تلفنی صحبت کردیم،کلی شوخی کردیم، همان شب قراربود پاسخ درخواستم را بدی!!! چه شد؟؟؟؟

انگار خدا هم نمیخواست بی خداحافظی و بی وداع از هم جدایمان کند.

نمیدانم بعد از تو فرصتی برای زیستن این حقیر هست یا خیر اما در کنار خودت نوبتم را به کسی مسپار.

یادت گرامی و روحت قرین رحمت الهی باد.

آری در اوج بهت و ناباوری روز جمعه خبر درگذشت دوست، برادر و همکار خوبم صمد نظری را شنیدم.

بی هیچ کلامی غرق ماتمم و ناباورانه به جاده های باریک و پرتلاطمی خیره شده ام که با هم از آن گذشتیم.

بار خدایا عاجزانه تقاضا دارم غم فراق صمد را بر خانواده و بازماندگانش بویژه دختر دلبندش سهل و آسان بگردان. الهی آمین یا رب العالمین.

علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا