قبل از هر چیز گفتم چند بیتی شعر در قالب طنز راجع به برادر مسعود بگویم:
این آقا! مسعود والله کس ندیده لنگشو در کل دنیا
حرفای مفت میزنه، من فلانم، من چنانم
از خودش تعریف و تمجید میکنه.
وعده سر خرمن و قول زمان بسیار داده تاکنون.
سه دهه هست که میگه امسال سال آخره.
هی شعار مریم می بریمت به تهرون، حتی با چنگ و دندون.
مدتی از دید انظار پنهان شده.
شاخص بارز این مرد پلید.
قدرت و شهوت و بوالهوسی است.
براستی مسعود با تمام ادعاهای کذائی که داشت چه کرد آخر سر، سر در سوراخی نهاد و به فکر حفظ جان ناچیز خودش چند سالی است دیگر ژست و لاف و لوف در کار نیست. باید گفت گر مرد رهی، میان خون باید رفت. ظاهرا تو راه را بیراهه انتخاب کردی و واژه درست کلمه رجوی باختی و بازنده میدان شدی. این روزها اتفاقا بهتر می شود فهمید وقتی آدمها را وادار می کردی شعار بردن مریم به تهران را سر دهند او بهانه بود در واقع خودت می خواستی بروی ولی چه باید همیشه روزگار آهنگی که تو بخواهی برایت نمی نوازد.
هر چند پیام بدهی تعهد بگیری مشکلی حل نخواهد شد انتقال افراد از لیبرتی خود ضربه ای سنگین بر پیکراین جرثومه است و زنجیر طنیده شده را یکی یکی باز می کند و مهره مارهائی که با شیادی افراد را مغز شوئی کردی ازت گرفته خواهد شد. هر تعدادی که می روند تلنگری است برای سایرین که دیگر این طناب پوسیده است و دل بستن به رجوی و تشکیلاتش دورانش بسر آمده و از این رو باید به تمام افرادیکه منتقل شدند تبریک گفت و قطعا از آن چنبره که سازمان برایشان ایجاد کرده خلاص می شوند و نمی تواند آن فشارهای روحی را بر افراد وارد کند. داستان رجوی هم مانند مثال معروف است چون قافیه به تنگ آید جناب رجوی هم به جفنگ آید.