رجوی حیات خود را در گرو به کشتن دادن اعضا می بیند

خاطره ای از 19 فروردین 90

سه هفته قبل از روز 19 فروردین و روز درگیری مسئولین فرقه به ما گفتند از مقر 15(محل سکونت و استقرار ما بود) خارج می شویم ماموریت قرارگاه ما که به اسم انزلی معروف بود استقرار در اطراف میدان لاله (درست سر سه راهی خیابان 400 به بلوار 100 مستقر شدیم) مسئولین فرقه برای اینکه به لحاظ ذهنی آمادگی لازم را داشته باشیم تعدادی کانکس در اطراف خیابان گذاشته تا بعنوان محل استراحت مورد استفاده قرار گیرد وسایلی که ما به همراه داشتیم یک کوله و مواد مورد نیاز بود من طبق عادت همیشگی دفترچه خاطراتم را با خودم برده بودم که در یک سانحه ساختگی زمان عقب نشینی با این استدلال که کانکس ها سالم به دست عراقی ها نیفتد توسط فرماندهان فرقه به آتش کشیده شد در جریان آتش سوزی کوله انفرادی من و سایر بچه ها که در داخل کانکس بود در آتش سوخت و دفترچه خاطرات من هم دود شد.  
من از جهت کنجکاویم از مسئولین می پرسیدم علت ماموریت ما به این محل چیست؟ متاسفانه هرگز جواب درستی به ما نمی دادند به ما می گفتند عراقی ها قصد دارند اشرف را از ما بگیرند در حالیکه واقعیت چیز دیگری بود و به ما دروغ می گفتند تا بلکه احساسات ما را جریحه دار کنند اگر چنانچه از جانب عراقی ها حمله ای صورت بگیرد در جهت امیال رهبری ناصادق فرقه تابلو به اصطلاح حماسه و پایداری!! را ترسیم کنیم فرقه با استفاده از شگردها و ترفندهای مختلف حقیقت را از چشم نیروهایش مخفی می کرد. در صورتی که بعد از درگیری 19 فروردین فهمیدیم از مدتها قبل عراقی ها به مسئولین فرقه اخطار داده بودند که می خواهند زمین های بایر و بلااستفاده قسمت شمال شرقی قرارگاه را به کشاورزان عراقی برگردانند زمین های که ارزش تاکتیکی نداشته اما مسئولین فرقه فقط برای از بین بردن افراد خود این درگیری را که از پیش تعیین تکلیف شده بود را پیش بینی کرده بودند، البته هدف سران فرقه و استقبال از درگیری این بود با به کشتن دادن نیروهایش، حضورشان را در عراق تثبیت کنند رجوی فریبکار حاضر بود حتی بیشترین نیروی هایش را از دست دهد تا این گونه وانمود کند که خط و استراتژی وی در عراق از ابتدا درست بوده است.
ما از اتفاقاتی که قبل از روز درگیری 19 فروردین افتاده بود بی خبر بودیم شب 19 فروردین به ما آماده باش دادند آن شب در میدان لاله یکان ما تجمع کرد و آماده مقابله با نیروهای عراقی شدیم اول صبح ستون عراقی ها را دیدیم که به سمت ما می آمدند ما هم به دستور مسئولین آماده درگیری شدیم در همین اثناء نفرات یک یکان را فرماندهان بالا به موقعیتی که نیروهای عراقی به سمت ما می آمدند فرستادند تا جلوی شان را بگیرند در آن محل بین ما با نیروهای عراقی درگیری بالا گرفت ما صدای شلیک را می شنیدیم فرماندهان فرقه با بلندگو به دروغ اعلام می کردند صدایی که می شنوید صدای گلوله مشقی است نه جنگی، برای این که به نیروهایشان روحیه بدهند و در مقابل آنها بایستند و مقاومت کنند!! در همان وضعیت ما می دیدیم تعدادی از نفرات فرقه که زخمی بودند با آمبولانس بردند بدبینی همه بچه ها نسبت به مسئولین فرقه که به دروغ با بلندگو اعلام می کردند گلوله مشقی است که شلیک می شود بالا گرفت، بالاخره رسیدیم تا جایی که نیروهای عراقی تا بیست متری ما رسیدند به ما گفتند با سنگ و… با آنها مقابله کنیم که در آن درگیری تعدادی از دوستان خودم که در یک یکان بودیم در اثر شلیک تیر مستقیم کشته شدند من تعدادی از مجروحین را با خودرو به بیمارستان منتقل کردم که البته همه آنها در اثر عدم رسیدگی پرسنل بیمارستان اشرف از بین رفتند از جمله ورقا سلیمانی، مهدی برزگر، سعیدرضا پورهاشم،، مسعود حاجیلوئی و بهروز ثابت که پایش تیر خورده بود.
در همان درگیری من به چشم دیدم که فرماندهان فرقه با خودروهای شخصی خود به سمت محل امن تری پا به فرار گذاشته و آبرو ریزی آنقدر بالا گرفت که حتی نیروها هم نسبت به این عمل شان متناقض شده و در نشست های یکانی شاهد فاکت خواندن آنها در رابطه با همین موضوع بودیم البته رسوائی بالا گرفته توسط به حدی زیاد بود که نتوانستند لاپوشانی کنند در جمع نیروها اعتماد اعضاء به مسئولین خیلی ضعیف شده بود از این نقطه به بعد نافرمانی ها بالا گرفت تا مدتها سر زبان نفرات در سطح قرارگاه این موضوع می چرخید.
فرمانده و معاون قرارگاه به نامهای لیلا و جهانگیر که در جریان این درگیری از صحنه فرار کرده بودند  بعد از آن برای اینکه مقداری از افتضاح بار آورده را کم کنند تعدادی از مجروحین درگیری را به مقر ما آورده تا با بازگو کردن داستان درگیری از زبان آنان مقداری از افتضاحی که بار آورده بودند را بکاهندکه در این کار موفق نبودند.
حوادث ۱۹ فروردین، محصول حماقت رهبران فرقه بود نه چیز دیگر. نفراتی که در این درگیری کشته شدند در واقع قربانی حماقت های رجوی می باشند اغلب آنها را می شناختم سالیان طولانی با آنان از نزدیک کار کرده بودم از جعفر بارجی تا امیر مسعود فضل اللهی (مازیار) و بچه های دیگر که اغلب آنها مسئله دار بودند خاطرات مشترک پر دردی را با آنها در رابطه داشتم.
برای من جای تعجب نداشت که فرماندهان فرقه به دلیل ترس از جان بی مقدار خویش صحنه را ترک کنند زیرا قبل از آنان مادر خوانده تروریسم مریم قجر که شعار به اصطلاح وفا و ایمان و ایستادگی در مبارزه!! را سر می داد قبل از حمله آمریکا به عراق به سوی فرانسه گریخت و در آنجا جا خوش کرد و اکنون که مسئولین فرقه هم این کار را انجام می دهند نشات گرفته از رهبر فراریشان می باشد.
اشک تمساح ریختن مریم قجر در اور برای کشته های 19 فروردین شوی مسخره ای است که دیگر کسی را نمی تواند فریب دهد.
بعد از درگیری 19 فروردین 90 مریم قجر عنوان نمود: ” کشتار ۱۹فروردین۹۰ در اشرف توسط دولت نوری مالکی یک صحنة مقدم رویارویی بزرگ میان مردم ایران و حکومت ایران است “.” وضعیت فعلی ایران ناشی از عقب نشینی تحمیلیِ استراتژیک در موضوع اتمی، از آثار خون آن قربانیانی است که در نوزده فروردین ۹۰، بی‌سلاح، در برابر نیروهای عراقی ایستادند.
تمام این حرفها و تحلیل مریم قجر از ذهن پوک وی نشات می گیرد و اصلا حاضر نیست به علت کشته شدن این تعداد افراد در 19 فروردین بپردازد و مقصر اصلی را معرفی کند و چرا با دسیسه چینی مسئولین فرقه این افراد کشته شدند تا رجوی جنایت کار از خون آنان ارتزاق کرده تا بتواند به حیات ننگین خود ادامه دهد.
اکنون برای همه روشن شده است که شعارهای توخالی سرنگونی و ارتش به اصطلاح آزادیبخش و… توهمی بیش نیست. اکنون سران فرقه در مرحله فروپاشی تشکیلات خود قرار دارند تخلیه اشرف و انتقال افراد به کشور آلبانی و جدا شدن تعداد زیادی از تشکیلات در خارج از کشور همه از آثار خیانت بارسران فرقه در جریان 19 فروردین 90 می باشد حال هر چقدر مادر خوانده تروریسم مریم قجر شعار سرنگونی سر دهد و دیگران را مقصر این درگیری بنامد.
بعد از درگیری 19 فروردین اگر به موقعیت فرقه توجه کنیم در خواهیم یافت که رو به فروپاشی تمام عیار دارد و هر روز شاهد جدا شدن تعدادی از افراد فرقه می باشیم و دور نیست که جنایت کاران فرقه جواب جنایت های خود را پس بدهند.
محمدرضا گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا