توضیحاتی حول مبحث خانواده در فرقه رجوی از آقای داود باقروند ارشد
بعد از تسخیر کویت توسط عراق و جنگ اول خلیج که صدام بشدت از طرف ائتلاف مورد محاصره قرار گرفت، جهان شاهد پدیده جدیدی بود و آن نزدیکی دو دشمن آشتی ناپذیر یعنی ایران و عراق. طوری که صدام بمنظور حفاظت از سرمایه جنگی اش در بهت و نا باوری جهان دست به دامن رژیم ایران شد و آنها را برای حفاظت به کشوری فرستاد که تا همین چند وقت پیش آنجا را بمباران میکرد. و نامه هایی نیز بین دو رئیس جمهور وقت رد و بدل شد.
بعد از حمله عراق به کویت و تغیر معادلات منطقه یعنی خارج شدن ایران از لیست بدترین رژیم در منطقه برای جهان و جایگزین شدن آن با عراق و تبادل نامه های دوستانه بین رئیس جمهورهای دو دشمن که برای هشت سال با هم در جنگ بودند و بعد از آن نیز در اوج استیصال یکی تنها به شرایط نه جنگ و نه صلح تن داده بودند جهان شاهد پدیده جدیدی بود و آن دوستی یک شبه صدام با ایران.
قریب الوقوع بودن حمله ائتلاف به عراق متجاوز که تمامی جهان را علیه خودش در اثر این تجاوز آشکار به کویت متحد نموده بود صدام را وادار کرد که رو به سوی دشمن دیرینه خود ایران بیاورد. او خواستار دربهای باز برای کشورش در شرق عراق که نزدیک به دو هزار کیلومتر میشد و قرار بود برای دهه ها به زیر محاصره مطلق برود بود. بعلاوه اینکه در مقابله با ائتلاف جهانی روشن بود که جز تلی از خاک از عراق باقی نخواهد ماند. صدام که برایش نه کشور که جنگنده هایش مهم بودند با توافق با ایران آنها را به ایران فرستاد.
اما عراق در مقابل این لطف بیکران ایران که قاتل فرزندان ایران بودند چه بهایی میتوانست بپردازد که این دشمن دیرین راضی به این لطف به او باشد. بطور خاص که دشمن عراق به رهبری آمریکا که خود دشمن ایران نیز تلقی میشد. اما در این بین آیا بهتر نبود که ایران در این بین از فرصت استفاده کند و از شر این دشمن دیرین خلاص شود و محاصره را تنگ تر کند تا هرچه زودتر این صدام یزید کافر از دور خارج گردد؟ چه چیز بود که میتوانست از این دستآورد بسیار شیرین که آنهم بدست نه ایران که بدست ائتلاف انجام میشد و هیچ هزینه ای هم برای ایران نداشت چشم پوشی کند. مقوله ای که از طرف دیگر باعث نزدیکی ایران به جهانی که تماما مدعی بودند که از آن ایزوله شده است… میگردید. این سوالی است که همه کسانیکه با مقوله فرقه رجوی در اشرف با آن آشنا هستند میتوانند بدان فکرکنند. تا در فرصتی دیگر بدان پرداخته شود.
طی بخشی از این توافق رفت و آمد بین ایران و عراق آزاد شد و مردم دو کشور بعد از سالیان جنگ توانستند جهت زیارت به کشورهای یکدیگر رفت و آمد کنند. اما برای سازمان مجاهدین که همه هستی خود را در بستر جنگ ریخته بود، اینبار دوستی ایندو کشور بمعنی تمام شدن سازمان مجاهدین بطور تاریخی- سیاسی و نه فقط نظامی مانند زمان پذیرش آتش بس توسط ایران بود. حضور سازمان در عراق تنها و تنها بر بستر جنگ بود که میتوانست حتی در حد بسیار خطرناک (همانگونه که شاهدیم) و با ریسک ۹۹% توجیه پذیر باشد. چون رهبر تاریخساز گفته بود پایان جنگ معادل سرنگونی رژیم است. بعد از آنهم ارتش آزادیبخش (سازمان مجاهدین) نه در عراق بلکه در ایران خواهد بود؟!
سازمان که از سی خرداد سال ۱۳۶۰ بر طبل تنها ره رهایی جنگ مسلحانه است میکوبید و بطور مطلق تاکید میکنم بطور مطلق، نه تنها هر راه حلی را در مبارزه جهت رسیدن به اهداف سیاسی را خیانت و مستوجب بالاترین کیفرها میدانست و تمامی رقبا و حتی دوستان سیاسی خود را با شیوه های استالینستی مورد بدترین و شدیدترین و ناجوانمردانه ترین تهمت ها و مارک ها قرار میداد، بلکه هر حرف و موضع گیری و که فکر میکرد بویی از آن داشت را نیز مطلقا نمی پذیرفت و به شدیدترین وجه با آن برخورد میکرد. تاریخچه برخورد رجوی با اعضای شواری ملی مقاومت و اعضاء سازمان در سالهای بعد از سی خرداد گواه این امر هستند.
ولی با وجود همه اینها سازمان باکی نداشت که زمینی که در آن بذر ارتش آزادیبخش را کاشته بود الان آسفالت شده است. و بر روی آن نه تانکهای اهدایی صدام بسمت ایران که اتوبوسهای مسافربری دوکشور برای بازدید از زیارتگاههای دو کشور بعلاوه … در رفت آمد اند. چون آقای مسعود رجوی تاریخساز را داشت که میتوانست شکستهای تاریخی را به پیروزیهای تاریخی تبدیل کنند و از دل شکستهای بزرگ پیروزیهای بسا بزرگتری را بیرون بکشند. در این زمینه با توجه به گذشت سالها از این جریان نیازی به نمونه نیست و همگان با شکستهای روزانه و پیروزیهای ادعایی سازمان آشنا شده اند.
آقای رجوی همواره در مقابل اعتراض مجاهدین در بحث های استراتژیک به اینکه این کاریکاتور ارتش آزادیبخش چگونه میخواهد با این توان نظامی نه که ایران را بگیرد بلکه حتی به عمق ۱۰۰کیلومتری نفوذ کند؟ استدلال میکرد که ارتش آزادیبخش این که شما در اشرف میبینید نیست. بلکه:
۱٫ من میلیونها هوادار در سراسر جهان دارم.
۲٫ هرکدام از شما و هواداران من در سراسر جهان خانواده هایشان که طرفدار من نیز هستند.
۳٫ هرکدام از این خانواده ها نیز انبوهی خانواده و فامیل دارند.
۴٫ خانواده شهدا نیز هستند.
۵٫ بقیه هم اگر هوادار ما نیستند علیه ما نیستند. ما تکیه مان روی خانواده های خودمان است.
بنابراین شما اگر همه اینها را جمع بزنید بیش از چند ده میلیون میشود.
اینبار نیز تاکتیک فرار بجلو تنها راه رجوی بود و مدعی شد که تا بحال صدام از اینطرف و رژیم از آنطرف؟! مانع برقراری ارتباط ما با ایرانیان پایه اجتماعی سازمان میشدند ولی بلطف خدا؟! عدو سبب خیر شود شد و ما میرویم که به آن چند ده میلیون پایگاه اجتماعی خود وصل شویم. بدین صورت خداوند این معائده آسمانی خانواده را بعد از این شکست بزرگ برای رجوی که جزء معجزاتش قلمداد مینمود نازل کرد. و تمامی ارتش را کوک این امرکرد که از این به بعد خانواده ها که دسته دسته به عراق خواهند آمد به مجاهدین وصل میشوند و بعد از آموزشهای سیاسی- نظامی و ایدئولژیک بعلاوه آموزش ارتباطات کامپیوتری و … و شیوه های تبلیغ و مخفی کاری و … که در اشرف میبینند و در سراسر ایران پخش میشوند قیامهای مسلحانه مردمی را از عراق سازماندهی کنیم. ضمنا خیلی از آنها در عراق مانده و به ارتش آزادیبخش خواهند پیوست.
همگان باید اذعان کنند که به فکر جن هم نمیرسید که چنین پیروزیی را از دل آن شکست استراتژیک بتواند بیرون بکشد. بنابراین نشریه های مجاهد در قطع کوچک با ورقهای بسیار نازک معروف به پوستی با هزینه های بسیار چاپ شد و کل دستگاه ارتش کوک راه اندازی قیامهای مسلحانه مردمی شد؟! همانگونه که بعد از شکستهای عملیات نظامی بعد از سی خرداد که از داخل کشور و مستقیم هدایت میشد به تداوم عملیات مربوطه ازپشت تلفن آنهم از پاریس روی آورده بود. درکنار دستگاههای عریض و طویل سازمان برای آماده سازی قیامهای مسلحانه مردمی، دستگاههای پذیرایی، هنری، نمایشی، و تلفنی و … براه افتاد و از خانواده هایی که به اشرف میآمدند پذیرایی های آنچنانی میکردند. مجاهدینی که دهه ها بود از تماس با خانواده منع بودند مجوز یافتن به تلفنی با خانواده ها یشان تماس برقرار کرده و دعوت کنند که به اشرف بیایند.
اینبار نیز این پیروزی زیاد دوام نیاورد.
خانواده ها که آمده بودند بعد از همه پذیرایی ها و صحنه سازیهای شناخته شده رجوی تنها خواسته شان این بود که فرزندشان نباید در تشکلی که با دشمن و قاتل فرزندان ایران همکاری میکند و دست در کشتار فرزندانشان در شهرها و جبهه ها داشته، خانواده فرزندانشان را از هم پاشیده، فرزندانشان را در جهان بدور از خانواده پراکنده، ادامه همکاری بدهد. به آن اضافه کنید ازدواجهای خود رجوی را، بدین ترتیب خانواده هایی که معائده آسمانی تلقی میشدند یکشبه تبدیل به بلای آسمانی شدند. طوری که رجوی مجبور شد در جلسه علنی اعلام کند. (این تنها موردی بوده است که او گفته است اشتباه کرده است) من اشتباه کردم البته بلافاصله گفت تقصیر شورای رهبری بود که مرا(رجوی را گول زدند!!!) که قبول کنم خانواده ها معائده آسمانی هستند و نه بلای آسمانی. بدین صورت یکشبه تماس و ارتباط با خانواده ها بطور مطلق ممنوع اعلام شد.
از این به بعد خانواده تبدیل شد به دشمن شماره یک که خود رجوی علم مبارزه با آن را بردوش میکشید. که کتابی نیز برای اولین بار بنام خودش علیه خانواده ها منتشر کرده است و در سایت سازمان منعکس است؟ ویا عجبا عجبا؟! و دوباره اثبات شد که این امام زمان فقط بدرد شمع روشن کردن در آن میخورد.
داود باقروند ارشد