بهداد رضایی واقعی یا مجازی، ازدست بقلم های باند رجوی است که وقتی قلم بدست میگیرد که قربان صدقه ی معبودش مسعود رجوی میرود، سخنان خود را با متونی از کلیله ودمنه وتاریخ نادری و… آغاز کرده و با استفاده از آیه هایی ازقرآن وآنهم بدون توجه به شان نزول آنها، به استدلال و استنتاج برمیخیزد وسرانجام نتیجه میگیرد که رجوی همانست که شاعر درموردش گفته است:
بالای سرش زهوشمندی
میتافت ستاره بلندی!
به پاره ای ازسخنان او که هم اتوبیوگرافی سیاسی اوست وهم اثبات اینکه موشک های فرود آمده بر لیبرتی، قدرت معبودش را زیادتر کرده و باعث ستایش بیشترش، توجه میکنیم:
" شدت نیکان روی در فرج دارد ـ بهداد رضایی- هنگامیکه وارد سازمان شدم. چیزی از مبارزه به معنای واقعی کلمه نمیدانستم هنوز هیچ تجربهیی نداشتم. اما میدانستم تنها راه برای برکندن ریشه ولایتفقیه مبارزه قهرآمیز است. هر بار که درباره رشادت، مقاومت و پاکبازی شهدای مجاهد خلق مانند اشرف رجوی، مهدی رضایی و… میشنیدم و یا میخواندم دچار شگفتی میشدم…. با دیدن تصویر برادر مسعود با آن چشمان زیبا، مهربان و قاطع، در کنارش خواهر مریم با روسری قرمز طور دیگری میشدم حس میکردم در دنیای دیگری، با انسانهای ازخودگذشته و رابطههایی سرشار از عواطف وارد شدهام…".
عمو جان!
توکه تجربه ای ازمبارزه نداشتی، برای چه وارد سازمان شدی؟
با این بی تجربگی ازکجا باین تئوری دست یافته بودی که راه مبارزه درایران قهر آمیز است؟!
آیا خواب نما شده بودی یا به چه دلیل بدون داشتن تجربه تشخیص میتوانستی درک کنی که کدام راه بهتر است وازکجا میدانستی که چیزی بنام مبارزه را لازم داری؟!
این دچار شگفتی شدن تو چه چیز را برایت به ارمغان آورد؟! مگر مهدی رضایی دردادگاه گفته بود که باید دنبال بت پرستی بود و همه چیز خود را دراختیار مسعود گذاشت که تو ازاو تبعیت کردی؟!
غیر ازاینکه دربهترین حالت اسب جهالت را – که خود بدان اعتراف داری- درعالم خیالات دواندی، چه کردی؟!
وقتی به چشم های رجوی که اتفاقا موقع سخنرانی آنها راازحدقه درآورده وبه چپ وراست میچرخاند که مخاطبین اش را شکنجه گر گونه هیپنوتیزم نماید، تو کدام نوع از مهربانی را درآن یافته وشیفته اش شدی؟!
یعنی تو هرگز روسری قرمز رنگ ندیده بودی که درسر مریم ببینی ودچار غش وریسه شوی؟!
بالا غیرتی این حرف ها ارزشی داشت که نوشتی و رسانه های رجوی هم ازسر استیصال آنرا منتشر کردند؟!
آیا شما گرفتن فرزندان هم رزمان؟! ازآنها و طلاق اجباری جمعی را که توسط این زن وشوهر وبنفع این شوهرعملی گردید، پرعاطفگی میدانید؟!
اگرآنها عاطفه نداشتند، لابد فرزندان بیگناه را ازوالدین خود جدا نمیکردند ودر خصوصی ترین امور دوستان دور ونزدیک خود دخالت نمیکردند؟!
آیا معنی مفاهیم اینقدر عوض شده ویا شما دردنیای دیگری زندگی میکنید؟!
وحید