سازمان مجاهدین خلق در طی بیش از نیم قرن حیات خود از سال 1344، دو انقلاب ایدئولوژیک را به فاصله 10 سال از یکدیگر تجربه نموده که هر یک در وضعیت و شرایط سازمان تغییرات بنیادینی را رقم زده اند.
در سال 1354، یعنی درست 10 سال پس از بنیانگذاری سازمان، تقی شهرام که آن زمان رهبری عقیدتی مجاهدین خلق را برعهده داشت، اولین انقلاب ایدئولوژیک را اعلام نمود که بر آن اساس سازمان که بر مبنای ایدئولوژی اسلامی تأسیس شده بود رسما مارکسیست گردید.
تقی شهرام موفق شد این تغییر ایدئولوژی را به اغلب کادرهای سازمان تحمیل کند و آنان را که نیروهای مذهبی و مسلمان بودند به افرادی با بینش مارکسیستی تبدیل نماید و اقلیتی که در مقابل این انقلاب ایدئولوژیک ایستادند را به شیوه های گوناگون از سر راه بردارد. برخی همچون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف ترور و عده ای نیز حتی عملا به ساواک شاه لو داده شدند.
و اما 10 سال بعد از آن، یعنی در سال 1364، مسعود رجوی دومین انقلاب ایدئولوژیک را این بار در پاریس اعلام نمود. بسیاری که این دو را می شناسند تشابهات بسیار زیادی بین خصوصیات و شخصیت این دو نفر و نحوه کارشان در تشکیلات و نگرششان نسبت به نیروهای زیر دست خود دیده اند. ویژگی های این دو کاملا منطبق بر یک رهبر فرقه ای است که از روش ها و شگردهای مانیپولاسیون ذهن برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند.
واقعیت اینست که در سازمان مجاهدین خلق، همچون تمامی فرقه های مخرب کنترل ذهن، تشکیلات به جای اعتقادات اصل قرار گرفته و یک نفر به جای همه فکر میکند و تصمیم میگیرد و در واقع هیچ محتوای ایدئولوژیکی و اعتقادی وجود ندارد. رهبری فرقه، با عنوان رهبر عقیدتی، مشخص میکند که اعضا چه تفکر و چه اعتقادی داشته باشند.
عملکرد و سلطه رهبرانی همچون تقی شهرام و مسعود رجوی تنها در چهارچوب مطالعات فرقه ای قابل ارزیابی و بررسی است. تمامی رهبران فرقه ای خصوصیات مشابه داشته و مانند هم عمل میکنند. آنان خود را در هر امری محق دانسته و برتر از انسان های معمولی میدانند که گویا به کشف عظیمی نایل آمده اند.
در این مقاله به شخصیت این دو نفر و عملکرد آنان و انقلاب ایدئولوژیکی شان پرداخته میشود.
***
محمدتقی شهرام در سال 1326 در تهران به دنیا آمد و به یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق بعد از شهادت رضا رضائی تبدیل گردید. او در تیر ماه ۵۸، یعنی بعد از انقلاب اسلامی، دستگیر و در مرداد ۵۹ به اتهام صدور دستور قتل مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف محاکمه و اعدام شد.
شهرام فارغالتحصیل رشته ریاضی از دانشگاه تهران بود و در اواسط سال ۱۳۴۸ در زمان دانشجویی به گروه متشکلی از انقلابیون مسلمان، که بعدها سازمان مجاهدین خلق نامیده شد، پیوست. دو سال بعد، در پی تدارک گروه برای شروع عملیات مسلحانه و انهدام دکلهای برق شهر تهران پیش از جشنهای موسوم به ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، در شهریور ۱۳۵۰ که نزدیک به ۸۰ درصد گروه گرفتار پلیس شاه شدند، تقی شهرام نیز دستگیر و در دادگاه رژیم شاه محاکمه گردید.
تقی شهرام در میان 11 نفری بود که در 25 بهمن 1350 محاکمه شدند. او پس از دفاع از اعتقاداتش و فعالیتهای سازمان به ۱۰ سال حبس محکوم شد.
در پی اعتراض زندانیان در زندان قصر به شرایط زندان، از سوی ساواک تعدادی به زندانهای مختلف فرستاده شدند که تقی شهرام به زندان ساری تبعید گردید. در اواسط اردیبهشت ماه ۱۳۵۲ محمد تقی شهرام که از شش ماه پیشتر، محکومیتش را در زندان ساری و در حال تبعید میگذراند، موفق به جذب زندانبان خود ستوان دوم «امیر حسین احمدیان» به مجاهدین خلق شد. او با مقدار زیادی اسلحه و مهمات همراه با وی گریخت و دوباره به مجاهدین خلق پیوست. موضوع فرار شهرام از زندان و همراهی ستوان احمدیان با او در تمامی مراحل بعدی، یکی از ابهامات جدی در تاریخچه سازمان مجاهدین خلق است.
مرکزیت سازمان در آن زمان متشکل از رضا رضایی، بهرام آرام و سید مجید شریف واقفی بود. در نیمه شب ۲۵ خرداد ۱۳۵۲ رضا رضایی در یک حادثه تصادفی در خانه یکی از آشنایانش در حالیکه ساواک ظاهرا برای دستگیری فرد دیگری به خانه مجاور حمله کرده بود، مورد حمله ساواک قرار گرفته و از طبقه دوم ساختمان به پایین پرید.
رضائی با وجودی که پایش شکست اما با نیروهای ساواک تا ۲ ساعت به درگیری مسلحانه پرداخت و سرانجام کشته شد. جالب است که تقی شهرام و ستوان احمدیان هم در همان خانه همراه با رضائی بودند اما گریخته و بهجای دیگری نقل مکان کردند. احمدیان هم بعدها همراه با شهرام مارکسیست شد.
برای پر کردن جای رضایی، بهرام آرام که در آن زمان مسئول اصلی تمام کارهای اجرایی سازمان مجاهدین خلق بود مجدداً به سازماندهی تشکیلات پرداخته و با جذب اعضای جدید خود را تقویت نمود و شهرام را وارد مرکزیت سه نفره کرد. البته تا زمان زنده بودن رضا رضایی، شهرام در مرکزیت جایی نداشت و رضائی در مورد رهبری طلبی و ویژگیهای منفی شهرام به دیگران هشدار داده بود.
محمد تقی شهرام مسئول شاخه سیاسی تئوریک، مجید شریف واقفی مسئول شاخه کارگری و بهرام آرام مسئول شاخه نظامی شدند. شهرام در مسئولیت جدید خود به این نتیجه رسید که اندیشه مذهبی سازمان در تناقض با اهداف آن برای به وجود آوردن یک جامعه بی طبقه توحیدی قرار دارد و اندیشه مارکسیستی را جوابگوی رسیدن به اهداف برابری طلبانه سازمان ارزیابی کرد. در دوران مرکزیت جدید، سازمان مجدداً شروع به عملیات مسلحانه نمود.
از اوایل پاییز سال ۱۳۵۲ محمد تقی شهرام بههمراه عده ای دیگر از نزدیکانش به مارکسیسم گرائیدند. بهرام آرام که در واقع مسئول اول و مغز عملیاتی مجاهدین خلق بود هنوز مارکسیست نشده بود و تفکرات مارکسیستی هنوز در سازمان گسترش نیافته بود. تقی شهرام باورهای جدید خود را با دو کادر مرکزی دیگر در میان گذاشت. مجید شریف واقفی از همان آغاز مخالفت کرد، اما بهرام آرام معتقد به مطالعه و یافتن راه درست بود. بنابر این تصمیم گرفته شد تا بحثها تنها در سطح کادرهای مرکزی و مسئولین شاخهها انجام گیرد.
در مرکزیت قرار بر این گذاشته شد تا بحثها به پایین نرود تا کسی بی جهت مسئله دار نشود و افراد جدید و رده پایینتر دچار سردرگمی نشوند، قراری که بعداً زیر پا گذاشته شد. ۹ ماه در جلسات درونی سازمان پیرامون تغییر ایدئولوژی بحث شد. در زمستان سال ۱۳۵۲ بهرام آرام نیز مارکسیست گردید. تا پایان زمستان ۱۳۵۲، عمده اعضا، غیر از شاخه شریف واقفی، مارکسیسم را پذیرفتند.
تقی شهرام همچنین افراد شاخه اش را به دو گروه”با راندمان و رشد یابنده” و”بی راندمان و مسئله دار” تقسیم کرد، پس از چندی افراد معترض را به شاخههای دیگر فرستاد. مرتضی صمدیه لباف یکی از این افراد بود که ابتدا خلع سلاح و بعد به شاخه شریف واقفی فرستاده شد.
پس از تصمیم نهایی در مرکزیت برای تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان، مجید شریف واقفی که منتقد و معترض به تغییر ایدئولوژی سازمان بود عملاً خط خود را از جریان جدید جدا کرده و خطاب به تقی شهرام گفت: »تو همه را به تحلیل از خود و انتقاد از خود واداشتهای، اما خودت تا به حال، یکبار هم که شده تحلیل و انتقاد از خود کوچکی نکردهای، مگر انسان بیعیب و نقص هم، قابل تصور است و اصلاً وجود دارد؟ نکند تو انسان مطلقی؟«
جاه طلبی، انتقاد ناپذیری، و خودکامگی از ویژگی های بارز تقی شهرام بود. او عادت داشت نظراتش را به دیگران تحمیل نماید. او تحمل نظرات مخالف خود را نداشت و خود را محق میدانست تا آنان را به هر شیوه ممکن از سر راه بردارد. او همچون بسیاری از رهبران فرقه ای اگر چه در تاکتیک نابغه اما در استراتژی کودن بود و فراتر از نوک بینی خود را نمیتوانست ببیند. او در امورات نظامی و اجرائی بعضا شگفتی می آفرید. شهرام هرگز بعد از فرارش از زندان ساری، با وجودی که ساواک عکس او را حتی به مامورین راهنمائی و رانندگی هم داده بود، دستگیر نشد و عملیات علیه رژیم شاه را همچنان به پیش برد اما آنقدر بصیرت نداشت تا عاقبت کار سازمانش را پیش بینی کند.
او مشاهده کرده بود که سازمان مجاهدین خلق از سازمان چریک های فدائی خلق عقب افتاده است و علت را در ایدئولوژی سازمان میدید. در زمان او واقعا مارکسیسم در میان جوانان و روشنفکران در سراسر جهان وجهه بالائی داشت و بسیاری از انقلابات جهان با این ایدئولوژی پیوند خورده و شناخته میشدند. شهرام با خصیصه فرصت طلبی که داشت گمان میکرد با اعلام مارکسیست شدن، نیروهای بیشتری از میان جوانان و روشنفکران جذب خواهند شد.
او با به شهادت رساندن مجید شریف واقفی و مجروح نمودن مرتضی صمدیه لباف که به دستگیری و شهادت وی منجر گردید به خیال خام خود موانع به قدرت رسیدنش را از پیش رو برداشت و رهبری بلامنازع سازمان را بدست آورد و در ظاهر سازمان را قدرت بخشید. او بعد از انقلاب اسلامی ایران شناسائی و دستگیر و محاکمه و اعدام شد.
تقی شهرام صراحتا تضاد اصلی جنبش را جریان های مذهبی مخالف شاه میدانست و معتقد بود که باید به هر صورت ممکن، حتی با ترور و حذف فیزیکی، با آنها مبارزه کرد. او ابتدا با تخطئه مجید شریف واقعی و”خائن شماره یک” خواندن وی به ترور شخصیتی او پرداخت و زمینه های لازم را برای ترور فیزیکی او فراهم نمود.
***
مسعود رجوی در سال 1327 در طبس متولد شد. او در سال 1346 یعنی در 19 سالگی در حالیکه دانشجوی حقوق سیاسی دانشگاه تهران بود به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد. او در مشهد دیپلم ریاضی گرفت و در خرداد ماه سال 1350 موفق به اخذ لیسانس گردید. او که به تازگی وارد کادر مرکزی سازمان شده بود در سال 1350 توسط ساواک همراه با تعداد زیادی از مسئولین و کادرهای سازمان دستگیر و محاکمه شد. افرادی که او را می شناسند و با او در زندان بودند معتقدند که او هرگز تن به کارهای سخت نمی داد و همچنین بسیار انتقاد ناپذیر بود و در برابر مخالفت با نظراتش بسیار عصبی برخورد میکرد.
مسعود رجوی در سال 1350 دستگیر و محاکمه شد. او تنها عضو مرکزیت 12 نفره سازمان بود که زنده ماند و حکم اعدام وی به ابد تقلیل یافت. بعد از انقلاب اسلامی اسناد و مدارکی دال بر تعامل وی با ساواک منتشر گردید که سازمان هرگز در این خصوص توضیحی نداد. اعدام نشدن مسعود رجوی، که ظاهرا بر سر مواضع خود و مبارزه مسلحانه با شاه ایستاده بود، نیز از موارد دارای ابهام در تاریخچه سازمان است.
مسعود رجوی در 27 بهمن 1350 آخرین دفاع خود را در دادگاه نظامی شاه قرائت نمود و از مواضع خود و سازمان دفاع کرد. او ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف از جانب شاه به حبس ابد محکوم گردید و به مدت 7 سال تا زمانیکه در سال 57 از زندان آزاد شد در زندان بود. وی تاریخ دستگیری خود را ۴ شهریور اعلام کرده است، اما در کارت بازداشتگاه متهمین، تاریخ بازداشت وی اول مرداد یعنی بیش از یک ماه قبل از ضربه شهریور ذکر شده است. بنا بر نوشته روزنامه کیهان که همان زمان منتشر شد، وی اطلاعات مفصلی در مورد کادرها و اعضای بازداشت شده و نشده و نیز کروکی محل اقامت آنها در اختیار ساواک قرار داد تا جایی که ارتشبد نعمتالله نصیری، رئیس وقت سازمان امنیت و اطلاعات کشور، وی را از همکاران ساواک معرفی کرد.
در کتب و نشریات رسمی سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب، همواره تأکید میشود که دلیل اینکه وی بر خلاف سایر سران سازمان اعدام نشد فشارهای بینالمللی و اقدامات برادرش کاظم رجوی (ساکن سوئیس) بوده است. اما روزنامه کیهان آن موقع از قول نصیری بیان داشت که: «چون در جریان تعقیب، کمال همکاری را در معرفی اعضای جمعیت به عمل آورده و در داخل سازمان نیز برای کشف کامل شبکه با مأمورین همکاری نموده، به فرموده مبارک شاهانه، کیفر اعدام او با یک درجه تخفیف به زندان دائم با اعمال شاقه تبدیل گردیدهاست.»
بر طبق روایت حکومتی فوق و اسنادی که وزارت اطلاعات بعدا منتشر کرد، وی مسئول ضربه شهریور سازمان، که در واقع موجبات ایجاد چالش بزرگ و دستگیری و شهادت رهبران و اعضای سازمان را فراهم نمود، شناخته میشود.
یکی از اسناد همکاری مسعود رجوی با ساواک
در سندی از ساواک اینچنین آمده است: «نامبرده بالا [مسعود رجوی] که از محکومین سازمان باصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به نهضت آزادی است و در دادگاه تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم گردیده بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضاء سازمان مکشوفه بعمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاریهای صمیمانهای با مأمورین بعمل آورده لذا به نظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد.»
نکته قابل توجه در خصوص مسعود رجوی اینست که وی بعد از آزادی از زندان و احیای مجدد سازمان مجاهدین خلق هرگز کسانی که در مقابل تقی شهرام ایستاده و تن به انقلاب ایدئولوژیکی او و رهبری عقیدتیش ندادند را وارد سازمان نکرد و بالعکس کسانی که در برابر او تمکین نموده و مارکسیست شده بودند را جذب نمود چرا که او نیز مانند تقی شهرام میخواست تا تشکیلات بر اعتقادات اولویت داشته و مناسبات فرقه ای همچنان جاری و حاکم باشد.
گفته میشود که مسعود رجوی ابتدا در قبال مارکسیست شدن سازمان توسط تقی شهرام سکوت کرد اما زود متوجه شد که سازمان به این ترتیب بسیاری از حمایت ها و امکانات خود را از دست داده و پیش بینی های شهرام محقق نشده است. لذا با صدور یک بیانیه 12 ماده ای، جریان مارکسیستی را محکوم کرد. اما جالب است که وی در بند 10 این بیانیه بر تئوری شهرام که تضاد اصلی جنبش را جریان مذهبی مخالف شاه میدانست صحه گذاشت. رجوی در این بند به ضرورت مبارزه با به زعم خودش”جریان راست ارتجاعی” که آنرا تهدید اصلی میدانست تآکید داشت.
مسعود رجوی همراه با یارانش در 30 دی ماه 1357 بر اساس طرح مشترک بختیار و ساواک، که از عناد رجوی با انقلاب اسلامی مطلع بودند، از زندان آزاد شد. طرح این بود که مسعود رجوی وارد جریان مبارزات مردم شود و در تضاد با جریان اصلی انقلاب آنرا خنثی نماید. فعالیت های رجوی بعد از خارج شدن از زندان تماما در جهت به عقب انداختن انقلاب اسلامی بود که شواهد آن موجود است، اما جریان انقلاب قوی تر از آن بود که امثال رجوی بتوانند مانع آن شوند.
رجوی در 30 خرداد 60 مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را آغاز نمود و بعد از انجام ترور های متعدد به پاریس گریخت. در 19 بهمن 1360 موسی خیابانی جانشین رجوی و همچنین اشرف ربیعی همسرش و تعداد دیگری از کادرهای سازمان در یک تهاجم به خانه تیمی آنان در زعفرانیه کشته شدند. شایان ذکر است که مهدی ابریشم چی مسئول حفاظت این منزل بود که خود همراه با همسرش مریم قجر عضدانلو توانستند گریخته و به خارج از کشور بروند.
در سال 1364، یعنی درست 10 سال پس از انقلاب ایدئولوژیک تقی شهرام، مسعود رجوی انقلاب ایدئولوژیک درونی دوم را اعلام نمود و خود را همچون شهرام رهبر عقیدتی نامید که می بایست به جای همه فکر کرده و تصمیم بگیرد. او تمامی کسانی که بر سر راه انقلاب ایدئولوژیکش قرار گرفتند را از سر راه برداشت. از جمله علی زرکش که بعد از موسی خیابانی در مقام جانشین مسعود رجوی در داخل کشور قرار گرفت. از آنجا که او مخالف انقلاب ایدئولوژیکی رجوی بود در پاریس در درون تشکیلات محاکمه و به اعدام محکوم شد. وی سپس به عراق فرستاده شد که عملا در بازداشت بود. زرکش در جریان عملیات موسوم به فروغ جاویدان کشته شد. بعد از سقوط صدام راننده وی از پادگان اشرف در عراق گریخت و به ایران رفت و اعتراف نمود که از جانب رجوی مآمور قتل وی در حین عملیات بوده است.
ایرج مصداقی، از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق، در مقاله ای با عنوان”چهل سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهتهای رفتاری مسعود رجوی و تقی شهرام” که سال گذشته به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت مجید شریف واقفی منتشر شد به شباهت های بی نظیر این دو رهبر فرقه ای در عملکردها و سیاست ها و نحوه اداره تشکیلات و انقلاب ایدئولوژیکی که هر یک مبتکر آن بودند پرداخت. او در سایت پژواک ایران به تاریخ 5 مه 2015 آورده است:”… تقی شهرام و مسعود رجوی سردمداران این تغییر و تحولات بودند و هر دو خود را نیروی بالنده میخواندند که به کشف عظیمی نائل آمدهاند.”