درد دلی با برادر اسیرم امیر حزبه پور ساکن در کشور آلبانی

امیرجان برادرخوبم سلام
برادر خوبم بقول مادر که صدایت می زد ابوالسان باورکن بعد ازاینکه درسال 66 شنیدیم درمنطقه حاج عمران اسیر نیروهای گروه رجوی شدی وتصویرتورا هم تلویزیون عراق نشان داد همه ناراحت شدیم حتی همه دوستانت تا چند روزمی آمدند منزل و گریه می کردند.امیرجان الان 29 سال است که ما نه صدایت را شنیدیم ونه نامه ای از تو به ما رسیده! ما بسیار دلتنگ دیدارت هستیم چقدر نبودنت دراین سالیان برما وبخصوص پدرومادرسخت گذشته است. یادت هست قبل از رفتن آخرت به جبهه با پدر سر اینکه چرا موتورسیکلت را برده بودی بیرون دعوایت شد که خواستی لباسهایت را پاره کنی وگفتی دیگه نمی روم خدمت؟! باورکن بعد ازاینکه اسیر شدی همه ما حتی پدرمی گفتیم ای کاش قبول می کردیم که نمی رفتی لااقل الان کنارمون بودی.راستی من به یاد تواسم پسرم را گذاشتم “امیر” البته هیچکس جای تورا نمی تواند برای ما پرکند عکسی هم که در نامه گذاشتم خودم وپسرم امیرهستیم  که الان 15 سال سن دارد و ماشاأالله برای خودش مردی شده.برادرعزیزم باید اعتراف کنم که چندین سال ما  تورا سرزنش می کردیم که چرا امیر اینقدر بی معرفت وبی قید شده می گفتیم یعنی ممکن است دل امیر از سنگ شده، نباید حداقل سراغی ازپدرومادرش بگیرد وازحال واحوال آنها باخبرشود؟! تا مدتها همین فکر را داشتیم تا اینکه بالاخره این موضوع را با برخی ازدوستان سابق تو که نجات پیدا کرده وبعدا به ایران آمده بودند درمیان گذاشتیم آنها برایمان روشن کردند که شرایط تووبقیه  درگروه رجوی چگونه بوده است ودراین رابطه کلی برایمان توضیح دادند که ما متوجه شدیم برادرمان بی وفا نیست واین رهبران گروه رجوی هستند که نمی گذارند شما با ما ارتباط داشته باشید. اما باورکن پدرومادرمان را که نمی توانستیم قانع کنیم چون خودت می دانی که هر پدرومادری بخصوص وقتی سن وسال بالایی داشته باشند نمی توانند باورکنند که فرزندشان درموقعیتی نبوده که بتواند با آنها تماس بگیرد.آنها می گفتند یعنی ما که برای بزرگ کردن امیر زحمت کشیدیم حالا چرا مارا فراموش کرده؟! با اینحال چون دل وقلب پاکی دارند شب وروز بخاطردوری وبی خبری ازتو گریه کرده ومی کنند.امیرجان می دانم دوران سختی درعراق طی کردی والبته ما هم ازاین طرف شب و روز نگران تو بودیم که  نکند درگیر و دار کشورعراق برایت اتفاقی بیفتد وقتی می شنیدیم که به لیبرتی حمله شده و تعدادی از دوستانت کشته یا زخمی شدند نگران تو می شدیم اما سعی می کردیم این خبر را از پدر و مادر مخفی کنیم چون نمی خواستیم بیش ازاین آنها عذاب بکشند .
برادرخوبم اما خدا را شکر که بلاخره به کشوری دیگر منتقل شدی چون حداقل جان سالمی بدر بردی که ازاین بابت خیلی خوشحال شدیم اما برادرگلم  فکرمی کردیم که بعد ازاینکه به کشوری دیگر رفتی حداقل می توانی با ما  تماس بگیری ویا نامه ای برای ما بنویسی اما متاسفانه ماهها گذشته ولی باز ما خبری از توکسب نکردیم، نه تماس و نه نامه ای برایمان فرستادی که این مسئله دوباره باعث نگرانی ما شده.برادرعزیزم البته این روزها شنیدم که مسئولین گروه ازخدا بی خبر رجوی بازشما را در آلبانی از هر لحاظ محصور و محدود کردند، تصمیم گرفتم خودم برایت نامه بنویسم البته با این اوصاف که شما را محصورکردند نمی دانم آیا این نامه بدست تو می رسد یا نه؟ اما با خودم گفتم چاره چیست شاید خدای بزرگ فرجی حاصل کرد که به طریقی نامه بدست تو برسد.امیرجان این را بدان که ما تو را فراموش نکردیم باورکن پدرومادرمان هنوز به امید دیدن دوباره تو نفس می کشند پس تورا به خدای بزرگ قسم می دهم که نگذاردل آنها بیش ازاین شکسته شود چون آنها فکر می کنند حال که به کشوری دیگر منتقل شدی آزاد شدی ومی توانی حداقل با آنها تماس بگیری نمی دانند که تو هنوز گرفتار رهبران منحرف گروه رجوی هستی.برادرخوبم ما به سهم خودمان هرکاری که برای آزادی تو از دست جنایتکاران باند رجوی لازم باشد انجام خواهیم داد اما باورکن که دراین شرایط اراده و تصمیم جدی خودت هم خیلی شرط است.می دانم زندگی کردن دردنیای آزاد سختی های خاص خودش را دارد اما شیرینی آزاد زیستن درآن به تحمل سختی هایش می ارزد. امیرجان کلام آخرم با تو این است که بدان پدرومادرت هرلحظه منتظرشنیدن صدای تو هستند پس خواهش می کنم به هرطریق که می توانی با آنها تماس بگیرباورکن هیچی دراین دنیا جزتماس وآزادی تودل آنها را شاد نمی کند البته ما هم بعنوان برادرانت به همراه تنها خواهرمان بسیاردلتنگ شنیدن صدای تو هستیم.درپایان من شماره تماس خودم را درپائین  نامه می گذارم سعی کن هرطورشده تماس بگیر.
به امید شنیدن صدایت و به امید آزادی و بازگشت تو به آغوش خانواده.
قربانت برادرت عادل ازطرف همه افراد خانواده . شماره من 09371089756

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا