با سلام به فرزندم جعفر بابائی نژاد درکمپ آلبانی امیدوارم زیر سایه خداوند متعال خوب بوده باشی. جعفر جان من و مادرت دیگر طاقت دوری تورا نداریم خصوصا مادرت که مرتب درتنهایی گریه می کند حدود 13 سال پیش به دیدار تو به اشرف آمدیم تنها ثمره عمرت مریم هم همراهم بود که تو بعنوان یادگاری ساعت مچی ات را به او دادی. بعد از آن هم بارها همراه مریم به دیدنت در اشرف و لیبرتی آمدیم ولی متاسفانه دریغ از یک ملاقات کوتاه ؛ مریم بسیار غمگین وافسرده شده او تنها آرزویش دیدار مجدد تو هست. جعفر جان مریم ازدواج کرده وحالا صاحب دو فرزند میباشد و شما حالا پدربزرگ شده ای و دو نوه بسیار خوشگل داری. بسیار امیدوار بودیم که بعد از رفتن به آلبانی، با خانواده تماس تلفنی داشته باشی ولی دراین چند ماه این تماس هم ازطرف تو برقرار نشد. انتظار ما این است که از وضعیت عمومی تو باخبر باشیم.اگر درآن کشور هم برای یک تماس تلفنی آزادی نداری، ما ناچاریم مجددا ًراه ملاقات را از سر بگیرم ویا از سازمان های بین المللی درخواست کنیم که باتو در آن اردوگاه رجوی ملاقات کنند و خبر سلامتی تو و وضع زندگی ات را بما برسانند.جعفر جان از اینکه از کشور عراق به کشورآلبانی منتقل و یک قدم به آزادی نزدیک شدی ما همگی خوشحال هستیم پسرم من و مادرت دیگر پیر و ناتوان شدیم و تنها آرزوی ما قبل از مرگ آزادی و دیدار تو می باشد جعفر بابائی نژاد با توجه به واقعیت هایی که اکنون در آن کشور مشاهده می کنی تصمیم بگیر وخودت را آزاد کن تا بتوانی از باقیمانده عمرت استفاده کنی فرزندم تعداد زیادی از دوستانت از لیبرتی وتعدادی هم از آلبانی دراین مدت جدا شده اند وتو بخوبی می دانی که همگی آزاد به زندگی خود ادامه می دهند .توحق داری زندگی طبیعی مثل دیگران داشته باشی وحالا نمیدانم چرا ازاین حق نمیتوانی استفاده کنی؟ منتظر آزادی وتماس تو با خانواده هستیم.درضمن جعفر جان این نامه را برادرزاده ات دختر موسی نوشته که اکنون دانشجو است از طرف پدرومادر دلشکسته تو علی اکبر بابائی نژاد وهمه خانواده