هر چند سال هاست که فروپاشی آغاز شده و آنها هر سال بیش از پیش به نقطه نابودی کامل نزدیک می شوند.
هر چند فرقه تروریستی رجوی با اعلام جنگ مسلحانه در سال 1360 و انجام ترور های کور و بمب گذاری و اقدامات تروریستی دیگر مرحله فروپاشی خود را استارت زد اما این روند فراز و فرودهایی داشته است. در این سالیان در برخی مقاطع رجوی ها با دست زدن به اقدامات ضد بشری و وطن فروشانه ای که بعضاٌ حتی از منظر مخالفان جمهوری اسلامی هم غیر قابل تصور و غیر قابل قبول بود همچون مزدوری برای صدام یا جاسوسی علیه برنامه هسته ای ایران یا مزدوری برای دولت نتانیاهو و شاهان عربستان و… تلاش کردند تا زمان فروپاشی کامل خود را به عقب بیاندازند اما این روند به هر روی در حال انجام بود. اما به نظر می رسد که سال 1395 یکی از سرفصلی ترین سال ها در مسیر فروپاشی فرقه رجوی باشد چرا که این سال از هر منظر برای فرقه تروریستی رجوی شکست های جبران ناپذیری را به همراه داشته است. نگاهی به برخی از مهمترین این رویدادها به خوبی نشان خواهد داد که سال 1395 سال شکست تمام عیار فرقه رجوی در همه زمینه ها بوده است.
1- اعلام خبر مرگ رجوی توسط یک شاهزاده سعودی
مرگ یک امر طبیعی در زندگی همه انسان هاست و روزی برای هر انسانی چه خوب باشد وچه بد پیش خواهد آمد اما مرگ کسی که به عنوان رهبر یک فرقه است و همه چیز باید از کانال او تعیین تکلیف می شد و تمامیت فرقه اساساٌ به او متکی بوده، بی شک به مثابه ضربه ای نابود کننده برای آن فرقه محسوب می شود.
در جریان یک گردهمایی رسمی فرقه در پاریس در تیر ماه 1395، یکی از سخنرانان برنامه یعنی شاهزاده سعودی ترکی الفیصل، چندبار کلمه مرحوم را برای رجوی بکار برد و به این ترتیب خبر مرگ او را اعلام کرد. فرقه رجوی تلاش کرد با حذف این قسمت از سخنان وی در فیلم هایی که از مراسم پخش می کرد، بر این مسئله سرپوش بگذار اما با توجه به این که ترکی الفیصل سال های زیادی رئیس سازمان امنیت عربستان و سفیر این کشور در کشورهای آمریکا و انگلیس بوده است، بنابراین به خوبی بار سیاسی و معنای حرفش را می داند. ولی با این حال تا امروز این شاهزاده سعودی اعلام نکرده است که سخنانش اشتباه بوده است.
2- اخراج کامل از عراق و به گور سپردن یک استراتژی مرده
حضور در عراق از چند جنبه برای رجوی ها بسیار حائز اهمیت بود
یکم- از نظر استراتژی
حضور در عراق برای رجوی ها آنقدر مهم بود که رجوی با فریبکاری ادعا می کرد تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی حضور متمرکز نیروهای فرقه در کنار مرزهای ایران در عراق است. او برای آن که نزد اربابانش مزد خود را بالا ببرد، دیگر براندازان جمهوری اسلامی را مسخره می نمود و می گفت که در کنار رود سن و در کافه های کشورهای غربی نشسته اند. اما امروز با اخراج فرقه از عراق دیگر تمام این شعارهای دروغین رنگ باختند. به قول یکی از منتقدان رجوی که مخالف جمهوری اسلامی هم هست «چه فرقی بین کافه ای که ما در آن نشسته ایم با کافه ای که شما [فرقه رجوی] در کشورهای غربی در آن می نشینید وجود دارد؟»
با اخراج از عراق استراتژی به اصطلاح «جنگ آزادیبخش» که پس از اعلام آتش بس در سال 67، به یک مردار تبدیل شده بود و بعد از سقوط صدام و خلع سلاح به اصطلاح ارتش آزادیبخش، کفن آن هم پوشانده شده بود، به گور سپرده شد
دوم- از نظر تشکیلاتی
اهمیت عراق در جلوگیری از فروپاشی فرقه رجوی آنقدر زیاد بود که رجوی ها حتی بعد از سرنگون صدام به عنوان بزرگترین حامی نظامی، مالی و سیاسی و امنیتی اش، حاضر به ترک عراق نشد. او در این راه حاضر به هر نوع مزدوری برای آمریکایی ها شد به خیال اینکه آنها تا ابد در عراق خواهند ماند و در نتیجه او می تواند اعضای نگون بخت فرقه را در عراق تا هر وقت که بخواهد نگه داشته و از آنها سوء استفاده نماید. اما تاریخ طور دیگری ورق خورد و رجوی ها هنوز که هنوز است از این می نالند که چرا «آمریکایی ها عراق را در سینی طلایی به ایران تقدیم کردند».
آنها از یک سو می گفتند دولت عراق «مزدور و دست نشانده» ایران است و از سوی دیگر بدلیل این که می دانستند با خروج از عراق دیگر هیچ راهی برای جلوگیری از فروپاشی ندارند، با فریبکاری شعار می دادند که «برای مبارزه با بنیادگرایی باید در عراق بمانند»!!!
اهمیت عراق برای آنها آنقدر زیاد بود که رجوی برای تحریک اعضا و به کشتن دادن آنها برای آن که با خون آنان مانع از خروج از عراق بشود، شعار «چو اشرف نباشد تن من مباد» را به عنوان یک شعار محوری مطرح نمود و با همین شعار صدها تن از اعضا را به کشتن داد یا مجروح و معلول کرد تا به این ترتیب از تعداد اعضایی که می دانست با خارج شدن از عراق هر یک می توانند به مثابه بمب ساعتی علیه او و تشکیلات فرقه عمل کنند، کم نماید.
از جنبه دیگر برای همگان عیان خواهد شد که آنچه که او تحت عنوان تولیدات به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک به اسم «گوهرهای بی بدیل» در فضای مجازی معرفی می کرد وجود خارجی ندارد و همگان به زودی به چشم خواهند دید که رجوی ها با اعضایی که صادقانه به او پیوسته بودند چه کرده و آنها را چگونه از همه چیز تهی کرده است. چگونه مغز تمام این افراد در زمان پیوستن شان به فرقه قفل شده و نه تنها داشته و دانشی به آنها افزوده نشده است بلکه به مرور زمان از همه داشته هایی که پیش از پیوستن به فرقه داشته اند، اعم از علمی، سیاسی، مذهبی و… تهی شده و تبدیل به انسان هایی شده اند که فاقد توانایی بوده و اگر شلوغ کاری هایی ظاهری و هیجاناتی که در برنامه های فرقه انجام می دهند و البته به دستور تشکیلات است را از آنها بگیرند دیگر هیچ چیزی برای عرضه کردن ندارند. انسان هایی که تبدیل به ماشین شده و چون رباط برای انجام هر کاری باید برنامه ریزی شوند.
سوم- پایان فرار رجوی ها از پاسخگویی
تا کنون رجوی ها از پاسخگویی به تمامی شکست های شان با این پوش که در عراق زیر تیغ هستند، در رفته و حاضر به پاسخگویی نبودند. اما امروز دیگر نمی توانند از این بهانه ها سوء استفاده نمایند.
انبوهی سوالات سیاسی، استراتژی، نظامی، تشکیلاتی و خط فکری که تاکنون با پنهان شدن در عراق از جواب دادن به آنها طفره می رفتند.
3- جدا شدن نزدیک به 300 تن از اعضایی که به کشور آلبانی رفته بودند
هنوز شش ماه از اخراج کامل اعضای فرقه به عراق نگذشته که اخبار رسیده حاکی از آن است که نزدیک به 300 تن از آنان از فرقه جدا شده اند. اسامی برخی از آنها اعلام شده است. درک رابطه بین شش ماه با جدایی 300 تن بیانگر این واقعیت است که چرا رجوی ها با کشتن دادن اعضا حاضر به خارج شدن از عراق نبودند و همچنین چشم انداز جلوی آنها در آینده نزدیک را بهتر روشن خواهد کرد.
حضور چند باره مریم قجر در آلبانی که چندین بار آن به صورت پنهان بود و آخرین بار هم چند ماه در آنجا ماند تا با برگزاری جلسات مستمر مغزشویی برای اعضا از ریزش شدید نیرو جلوگیری کند نیز به خوبی گویا این است که اوضاع تشکیلاتی فرقه در چه وضعیتی است و چقدر اوضاع برای سران فرقه خراب می باشد.
حال با توجه به این که فرقه تروریستی رجوی سر و رهبر خود یعنی شخص رجوی را از دست داده است (ضربه تشکیلاتی و فضاحت سیاسی بدلیل نحوه اعلام آن) و پس از خلع سلاح و خلع لباس به طور کامل از عراق اخراج شده و استراتژی اعلام شده از سوی آنان رسماٌ از بین رفته است (شکست استراتزی و سیاسی) و ریزش نیرو در فرقه سرعت گرفته (ضربه تشکیلاتی)، آیا نمی توان گفت که سال 1395 یک سرفصل کیفی در مسیر فروپاشی کامل این فرقه است؟
صالحی