آیا با بستن چشم و گوش اعضاء می توان آنها را تا ابد در تشکیلات حفظ کرد؟
چطور می توان به آزادی و آزاد کردن مردم و ایران فکر کرد ولی قطره ای اختیار عمل در مناسبات نداشت؟
سالیان سال اخبار یکسویه بولتن های داخلی تنها مرجع خبری است که اعضای فرقه مجاز به مطالعه آن می باشند!
آیا می شود از پیشرفت و تکنولوژی صحبت کرد در حالی که بیش از سه هزار نفر که در تشکیلات خود هستند و بر آنها حکمروایی میکنی هنوز قیافه موبایل را ندیده بودند؟
هنوز هیچ کانال تلویزیونی غیر از سیمای ضد آزادی مشاهده کرده اند؟
هنوز ابتدائی ترین پیشرفتهای بشری از نظر ساختارهای مردمی ودموکراتیک به گوششان رسیده است؟
علت جمود فکری و انسداد تشکیلاتی سالیان مجاهدین نیز همین بوده است.
همه جداشدگان و از جمله خودم تجارب بسیاری از این دست داریم.
بدلیل رفتارهای فرقه ای، روزها و ماههای اول پس از جدائی حتی خود را از دیدن اخبار و تلویزیون محروم می کردیم، همه چیز در دنیای بیرون فرقه خطرناک به نظر آمده و برایمان یک تهدید به شمار می رفت!
رهبری تشکیلات مجاهدین امروز در آلبانی نیز دنبال جداسازی وایزولاسیون است.اما از این نکته غافل هستند که باید یک نیرو را طوری پرورش داد که به حقانیت راهی که می رود، ایمان علمی ونه تقلیدی داشته باشد و…
اگر واقعا خانواده برای اعضاء سم و کشنده است، لاجرم مبارزه برای آزاد کردن آن خانواده ها و سایر مردم نیز غلط واشتباه است.
اگر ارتباط با دنیای بیرون ضد مبارزه و فروبرنده است، مبارزه که عالیترین مدار ارتباط با دنیای بیرون و راه آزادی یک خلق است نیز، اشتباه خواهد بود!
از آنجا که سالیان سال رجوی ها نتوانسته اند به چند هزار نفر اعضای خود ثابت کنند که برحق هستند، چطور می توانند برای چند میلیون ایرانی، حقانیت خود را اثبات کنند؟ راه آزادی خلق از درون مناسبات سالم وانسانی پیش خواهد رفت و هیچ وقت با زندان و شکنجه و زور و سرکوب نمیتوان راه بجائی برد.
وقتی رجوی در یک محیط شش کیلومتر درشش کیلومتر نتوانست آزادی را برقرار کند، چطور خواهد توانست در کشوری به عرض و طول ایران عدالت و آزادی را برقرارکند؟
در مناسباتی که همه بزور، یکسان فکر کنند و یکسان سخن گویند، آزادی وجود ندارد.
اما طمع مریم به کسب قدرت و حکومت چشمهایش را از دیدن این حقیقت کور کرده باید باو گفت که ای بچه مرشد! پیشوای عقیدتی و باصطلاح مرشد تو همه راهها را رفت و نتیجه نگرفت و عاقبت نهان شد، تو که سالیان بازیچه وعروسکی بیش نبودی، چکار می توانی بکنی؟
ما اغلب درکارهای مختلف و پروژه های بزرگ ابتدا یک ماکت و الگوی اولیه طراحی و اجراء کرده و سعی می کنیم همه زوایای پروژه اصلی را پیش بینی و اجرا کرده و مشکلات موجود را از قبل، در نظرگرفته و بررسی کنیم.
بسیار پیش می آید که روی ماکت باین نتیجه برسیم که طرح عملی نیست و صرفه اقتصادی و تضمین اجرائی ندارد و همه چیز کنسل می شود.
الگو و ماکت رجوی نیزدر مبارزه و راه آزادی (مثلا)” پادگان اشرف” در عراق بود!
بارها و بارها شکست این پروژه سیاسی، طی سالیان و با توجه به گواهی و شهادت انبوه افرادی که دستی از درون بر این آتش داشتند، اذعان شد. تقریبا همه افراد دخیل در این پروژه به این نتیجه رسیدند که الگوی رجوی غلط و اشتباه است! اما، تمامی مدعیون سیاسی و ایرانی در سراسر جهان توسط رجوی به برید گی از مبارزه، خیانت، مزدوری وعنصر اطلاعاتی رژیم ایران بودن، محکوم شدند!
راندن همه مخالفان و منتقدان به درون صف خائنین؟!، تمام کاری است که رجوی کرد.
مسعود رجوی، از اشتباهات پی در پی خود درس نگرفت و عاقبت مثل آن دانش آموز رفوزه نتوانست جوابگوی درس نخواندن هایش نزد فامیل باشد و الگوی نهان شدن و غیبت و نهایتا زباله دانی تاریخ را برگزید!
او هیچ وقت نپذیرفت که هیچ ماکت و الگوئی محک تجربه نخورده با زور و اجبار به نتیجه نمی رسد.مبارزه یک علم محسوب می شود وفقط با متد های علمی و اصولی پیش می رود! هیچ مبارزه ای و در هیچ کجای این کره خاکی با زور و اختناق و زندان و شکنجه اعضای ناراضی به نتیجه نمی رسد.
روند بی رحم تاریخ ثابت کرده، رهبران دیکتاتور، همیشه سرنگون شده و راهی زباله دان تاریخ شده اند.
فرید