مسعود رجوی رهبر سیاسی و ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در سال های 1357 الی 1360شکست های پیاپی تاکتیکی و استراتژیکی را دریافت کرد.
در آن سال ها تنها موفقیت وی به تنش کشیدن جامعه و نابود کردن فضای باز و اعتماد جامعه و نیز گرفتن هزینه کلان از اعتماد و اعتقادات مردم و به سراب بردن جوانان و انبوهی خسارات و ضایعات سنگین بر پیکر جامعه ایران بود.
روشنفکرانی که سازمان مجاهدین خلق را به اعتبار بنیان گذارانش محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان جایگاهی تصور کردند که شور و اشتیاق جوانی و روشنفکری و آرمان ها و ایده های آزادی و عدالت اجتماعی را پاسخ می گوید.
مسعود رجوی به دلیل کوته فکری عجولانه و عدم بینش صحیح و دور اندیشی نسبت به تحولات جامعه و تاریخ و انقلاب ملت ایران و به دور از روح صلح طلبی با تمایلات شدید خشونت طلبی، نفرت و خشم پا به عرصه ترور و خشونت گذاشت. رجوی با مفت خوری از اعتماد و اعتقادات مردم، جوانان و روشنفکرانی که به او اعتماد کردند همه را نابود کرد. علاوه بر خسارات سنگین به روح و روان جامعه خسارات کلانی نیز به جامعه و خانواده ها وارد نمود.
مسعود رجوی بدون استفاده از تجارب انقلاب و تاریخ جامعه ایران و با مفت خوری و ارتزاق از خون و رنج ملت ایران مانند یک گراز وحشی بر بنیان خانواده ایرانی تاخت و تاز نمود.
رجوی با فرمان مبارزه و جنگ مسلحانه در 30 خرداد 1360 نابخردی و انگل منشی اش منقوش به مهر جنایت در تاریخ نمود.
او با شکستی که در جنگ مسلحانه شهری خورد با فرار به خارج کشور و هزینه کردن تمام سرمایه های اعضا و هوادارانش با دگردیسی ضدانقلابی، حقه جدیدی را روی میز سازمان گذاشت.
و با بحث هم ردیفی مریم عضدانلو و تبدیل وی به مریم رجوی و سپرکردن مریم جلوی خودش تلاش کرد تمام ترکش ها را به سمت مقابل برگرداند.
و بعد از اخراج از فرانسه با خیانت به ایران با دشمن در حال جنگ با میهن، یعنی صدام حسین پیمان دوستی بست.
رجوی با کوته بینی و غرق شدن در خیانت، جنایت و همکاری های اطلاعاتی با دشمن در حال جنگ، امتیاز تشکیل ارتش خصوصی صدام، به نام ارتش آزادیبخش ایران را به دست آورد.
رجوی از سازمان مجاهدین خلق یک فرقه نظامی ساخت و نیروها را با یک پروسه روانشناسانه مغزشویی نمود تا مراحل این کودتا بدون هیچ مانعی به نفع ماهیت جاه طلبانه رجوی بیانجامد، کودتایی که انحراف در اصول، خط مشی، مبارزه و استراتژی، تنها جزئی از آن به حساب می آید. بعد از شکست نهایی و به نابودی کشاندن هزینه های کلانی از امکانات و نیروهای ایران و هواداران و اعضا سازمان بعد از عملیات فروغ جاودان و پاتک آن عملیات مرصاد، رجوی که کاملاً شکست خورده و مأیوس شده بود برای عدم پاسخگویی به جنایاتش در برابر اعضا و هوادارانش تمام اشتباهات شکست هایش را بر دوش اعضا و هواداران گذاشت و اعلام کرد علت عدم پیروزی در جنگ آخر”عدم پایبندی و اعتقاد و ایمان قلبی به شخصی مسعود رجوی” می باشد.
رجوی با شروع جدیدی از شستشوی مغزی در تشکیلات و تکمیل کردن سازمان به فرقه پروژه سخت و سنگینی را برای اعضا آغاز نمود.
مسعود رجوی با آوردن طلاق های اجباری (با کد بند الف) در سازمان تلاش کرد مردان و زنان را از هم جدا و مانع اتحاد آن ها شود و با از هم پاشیدن کانون گرم خانواده مانع جدا شدن زنان و مردان از سازمان شود تا بدین وسیله از موج ریزش و فروپاشی سازمان و در نهایت نابودی و تنها ماندن خودش جلوگیری کند.
مسعود رجوی با سوء استفاده از روان شناسی و بحث ستم تاریخی این برگ را به نفع سیاست و حقه جدید خود به بازی گرفت. مسعود رجوی با کودتای ایدئولوژیک خود که اصرار کرد آن را در قالب انقلاب ایدئولوژیک به خورد نیروها دهد.
وی با طراحی بحث های روان شناسی و مغزشویی بر روی اعضا به ویژه زنان سرگرمی جدیدی را آغازنمود که نام آن ها را بندهای انقلاب نامید. بندها ی مختلفی که مهمترین آن ها شامل:
بند دال = هژمونی زنان (تمام مردان سازمان به استثناء مسعود رجوی باید هژمونی و رهبری زنان و فرماندهی آن ها را بپذیرند این امر را بایستی یک امر ایدئولوژیک محسوب کنند)
بند ب = برای زنان هر عشقی به جز عشق مسعود رجوی ممنوع و زنان باید خود را محرم مسعود رجوی بدانند همچون مریم که همسرش را طلاق داد و به عقد و ازدواج مسعود رجوی درآمد و برای مردان تمام زنان عالم از جمله همسرشان و هر عشقی برای آن ها ممنوع است.
خلاصه کنم مسعود رجوی در یک پروسه طولانی، مستمر و سنگین مغزشویی فرقه اش را با مرور زمان گذراند. وی با سوء استفاده بی نظیر از زنان در سازمان تلاش کرد آن ها را به بردگان معشوقه خودش تبدیل کند و مردان سازمان را اسیر این بردگان نمود. به شکل و صورتی که در دیگ های جوشان مغزشویی نوین با الگو قرار دادن دیگ های تاریخی آدم سوزی هیتلر، رجوی روی دست هیتلر بلند شد. زیرا هیتلر جسم و فیزیک یک سری انسان ها را در کوره های آدم سوزی ریخت و خاکسترنمود ولی رجوی با سنگدلی و شقاوت بی مانندش عواطف انسانی و خانوادگی و عشق به همسر و فرزند و خانواده و فامیل را در پروسه ای طولانی سوزاند رجوی بی رحمانه حتی کلمه مهرطلب”بچه” را در فرقه اش تغییر داد و”خرچه” نامید به این دلیل بود که مژگان پارسایی به اصطلاح”جانشین رهبری” در دیگ های خواهران فرقه، با تمسخرمی گفت”خرچه” را کنار بگذارید و عشق رهبری را جانشین آن کنید!!!
تفاوت مسعود رجوی با هیتلر در این بود که، هیتلر درون و بیرونش یکسان عمل می کرد هیچ پنهان سازی نداشت ولی رجوی با بزدلی و مفت خوری بی مانندش خود را مخفی کرد و مریم رجوی و دیگر زنان را به وسط میدان به تبعیت از رجوی کشاند. وقتی می گویم کشاند به واقع کشاند با هرضرب و زور و حیله و نیرنگی که می توان در دنیای کهن و نوین سراغ گرفت رجوی به کارگرفت. وقتی مفسران به شگرد ها و سیاست های رجوی می گویند خیمه شب بازی و شعبده بازی، بیهوده نمی گویند زیرا همه حقه ها را رجوی آزمود تا خودش را از پاسخگویی و محاکمه تاریخی در ببرد.
رجوی با بی رحمی اعضا را به خودسوزی کشاند و در پروسه های مختلف به اعتصاب غذا کشاند و برای فریب آن ها از خاطرات زندان خود و اعتصاب غذا و تمایلش به نان خشک در زندان های شاه می گفت تا با این وسیله اعضا را فریب دهد و مجاب به اعتصاب غذا برای رسیدن به اهداف خودش کند.
از آنجایی که همواره سیاست های رجوی با شکست رو به رو می شد، همیشه هزینه را از اعضا فرقه می گرفت، تنها راه برای رسیدن به اهدافش خشونت، اعتصاب غذا و خودسوزی اعضا و هواداران بود تا بدین وسیله اذهان را بفریبد و چند صباحی دیگر به عمر ننگین خود ادامه بدهد.
وقتی من ویدیوی خیمه شب بازی انتخاباتی جدید رجوی و صحبت های زهرا مریخی به عنوان مسئول اول فرقه رجوی را دیدم، زهرا مریخی این الینه شده مریم و مسعود به اعضا فرقه می گفت نبایستی مفت خوری کرد. دقیقاً همان جمله مسعود، رجوی خودش غرق مفت خوری و انگل منشی بوده و هست ولی به اعضا می گوید این شما هستید که باید مفت خوری نکنید و هزینه سنگین برای رسیدن به اهداف مرا بدهید.
زهرا سادات میرباقری