روزی که من ایران را به قصد پیوستن به فرقه رجوی ترک کردم فارغ ازمسائل شخصی به این دلیل بود که فریب شعارهای فریبکارانه این فرقه درمورد آزادی، برابری و…را خوردم ومن درنهایت برای پیوستن به فرقه هرریسکی را پذیرفته و وارد خاک کشورعراق شدم. نیروهای عراقی مرا دستگیر و به زندان ابوغریب بردند حدود دوسال تمامی سختی های زندان را به هدف رسیدن به فرقه تحمل کردم تا اینکه روزی مهدی ابریشمچی به همراه افسر استخبارات بنام ابوسیف به زندان آمده ومن وچند نفر دیگر را به کمپ اشرف بردند. با ورود به کمپ فرقه احساس کردم به سرزمین موعود خودم رسیدم.اما با گذر زمان کم کم با برنامه هایی که سازمان درمناسبات داشت احساس کردم مسیر اشتباهی آمدم اوایل فکر می کردم من اشتباه فکر می کنم.اما واقعیت چیز دیگری بود هربارکه شرایط منطقه ای، سیاسی برای فرقه بیشتر ودربن بست واعضا آگاهی بیشتری نسبت به ماهیت فرقه پیدا می کردند که متعاقب آن رجوی برای منحرف کردن اذهان اعضا به بهانه های مختلف فشارروحی وروانی را برآنها بیشتر می کرد هرروزتبصره ی جدید به بندهای جریان انقلاب ایدئولوژیکی درون فرقه اضافه می کرد،نشست های وحشتناک موسوم به عملیات جاری را با موضوعات جدید تشدید کرد راه خروج ازفرقه را مسدود وبا کسانی که قصد جدایی داشتند با خشونت بیشتری برخورد می شد و واقعا جدایی ازفرقه کارساده ای نبود برخی ها مثل من دل به دریا زده وبا پذیرش ریسک درسال 80 زمانی که هنوز صدام برمسند قدرت عراق بود ازفرقه اعلام جدایی کردیم وسران فرقه به دستور رجوی من وتعداد دیگری را به زندان ابوغریب فرستاد تا بعد ازشکنجه های روحی خودش به ما زیر فشارهای زندان ابوغریب خورد شویم البته ازسال 72 به بعد رجوی اعضای معترض را به این زندان فرستاده بود که برای بیان شرح درد و رنج هایی که آنها وما کشیدیم می شود کتابی هزارصفحه ایی نوشت.خوشبختانه 2 سال بعد اما ارباب رجوی سقوط کرد وخیلی ازاعضا توانستند ازاین فرصت استفاده وازفرقه جدا شوند.
فرقه بعد ازسقوط صدام به زیرقبای ارباب جدید رفت و هر رذالتی را پذیرفت تا شاید نیروهایش را حفظ وبه حیات خائنانه اش ادامه دهد اما سرانجام با خفت وخواری ازعراق به کشورآلبانی اخراج شد.حال سران فرقه درغیبت ابدی رهبراصلی خود به هر خس وخاشاکی دست می زنند تا شاید چند صباحی به حیات خود اضافه کنند اما با آگاه شدن اعضا و جدایی روزافزون آنها ازفرقه جهل وجنایت رجوی چیزی جز روند شتابان این فرقه به سمت زوال کامل نشان نمی دهد اما مایه تاسف که جوانانی زندگی و عمرخود را بیهوده هدر دادند و چه مادران و پدرانی که متاسفانه نتوانستند یکبار دیگر عزیزان خود را ببینند واین ننگی است که تا به ابد برپیشانی نامبارک رجوی و فرقه اش ثبت شد.
علی سرخیان