با سلام خدمت آقای اسماعیل وفا یغمایی
آقای یغمایی عزیز صحبت های شما را درپاسخ به پیامهای پنجگانه مسعود رجوی شنیدم. متاسفانه مسعود رجوی فردی مغرور و تمامیت خواه بود و به همین دلیل هیچگاه گوشش را برای شنیدن حرف حق و یا پذیرش انتقاد باز نکرد که اگرچنین بود دارودسته اش سرنوشت فعلی را نداشتند. بنابراین درمجموع پاسخ شما به مسعود رجوی کاملا منطقی بود اما به دو مورد از مجموع صحبت های شما که دراین ویدئواشاره کردید انتقاد دارم که می خواهم بعنوان دوست و برادر کوچکترآن را با شما درمیان بگذارم. البته من به تفکر و هر اعتقادی که الان دارید احترام می گذارم.
راستی لازم است اول خودم را به شما معرفی کنم. من حمید دهدار هستم، سال 58 هوادار سازمان شدم و سال 66 هم بطور مخفیانه از ایران خارج و خودم را به پایگاه سازمان در کویته پاکستان رساندم که بعد از مدت کوتاهی به عراق فرستاده شدم، قریب به 15 سال در مناسبات سازمان بودم تا اینکه در سال 80 از سازمان اعلام جدایی کردم و در نهایت بعد از گذراندن 6 ماه دوران زندان در خروجی سازمان مسئولین آن مرا به همراه تعدادی دیگر با هماهنگی استخبارات عراق به زندان ابوغریب فرستادند که درنهایت دولت عراق ما را به نوبت طی فواصل مختلف تا سال 82 کت بسته تحویل مقامات ایرانی داد که شرح حال آن را در ادامه برایتان خواهم نوشت. اما درمورد دو موضوعی که من روی آن با شما بحث داشتم:
شما درصحبت خود برای رجوی آرزوی سلامتی وموفقیت کردید و به وی گفتید شما بخشی از مقاومت مردم ایران هستید؛ آقای یغمایی عزیز بنظر من رجوی از اول در رویای مطرح کردن خود و کسب قدرت بود. وقتی او وارد جریان مجاهدین شد برای محقق شدن همین رویایش با ساواک همکاری کرد تا اعدام نشود بنابراین نباید اورا حتی بعنوان بخشی ازمقاومت مرم ایران نامید.
اگر او واقعا برای مردم می خواست مبارزه کند با جا گذاشتن همسر ویا نزدیکترین دوستش موسی خیابانی زبونانه ازایران فرار نمی کرد،اگر او میهن دوست بود سال 62 با طارق عزیز نخست وزیر وقت عراق در فرانسه دیدار و رسما با حکومت صدام پیمان دوستی نمی بست وسال 65 هم خود با تمام نیروهایش عملا درخدمت ارتش صدام به خاک کشور تجاوز نمی کرد و موشک هایش مردم بی گناه را درخواب به کشتن نمی داد و در کشتن سربازان ایرانی که برحسب وظیفه جلوی نفوذ دشمن را می گرفتند با ارتش صدام مشارکت نمی کرد.
شما حتما ویدئوی جلسه عباس داوری ازمسئولین سازمان با افسران استخبارات دولت صدام را دیدید که چگونه درقبال دادن اطلاعات شهرهای ایران پول می گیرد وهمچنین جلسه مسعود رجوی با طاهرحبوش رئیس وقت استخبارات عراق.
آقای یغمایی عزیز درود وسلام گفتن به کسی که به میهن ومردم خود خیانت کرده تا شاید به رویای قدرت طلبانه خود برسد و اعضای فرقه اش را از بدیهی ترین حقوق انسانی شان محروم ودرنهایت آنها را دربدترین شرایط عراق تنها گذاشت تا کشته شوند معنا ندارد!
اما درجای دیگرازصحبت خود اعضای جداشده و بازگشتی سازمان به ایران را همانند رجوی خائن و مستوجب محاکمه ومجازات دانستید!! واقعا از شما بعنوان یک شاعر، نویسنده،اهل تحقیق ومطالعه که سالها ازنزدیک شاهد نحوه برخورد تشکیلات فرقه رجوی با کسانی که می خواستند ازآن جدا شوند بودید چنین حرفی بعید است! البته شاید هم چون شما بعد ازجریان انقلاب ایدئولوژیک مسئله دارو بنظرم سال 72 به بعد بود که از فرقه جدا و به فرانسه بازگشتید ازاتفاقاتی که ازآن موقع به بعد در درون سازمان افتاده با خبر نباشید هرچند بعید می دانم چون حتما حداقل ازنفراتی که جدا ونزد شما آمدند بخصوص فرزندتان شنیدید که رجوی چه خطی را با اعضای جداشده بعد از دهه سال 72 به این طرف درمناسبات پیش برده. اگر هم خبر ندارید من برایتان بازگو می کنم!
واقعیت این است که با شروع جریان انقلاب ایدئولوژیک خودساخته رجوی در درون مناسبات فرقه اش جریان مسئله داری وجدایی اعضا که خود شما هم یکی ازآن نفرات بودید زیاد شد بطوریکه اگر ادامه پیدا می کرد چه بسا فقط زوج رجوی وچندین تن دیگراز صحنه گردانان فرقه اش می ماندند! برهمین اساس رجوی برای فرار از این بحران شمشیر را برای اعضا از رو بست و نشست های رعب انگیزی را در مناسبات گذاشت.
علاوه برآن برای مهار و تثبیت اوضاع فرقه اش سال 72یا 73 دستور بازداشت و زندانی کردن قریب به 1000 نفر از اعضا را در جریان موسوم به چک امنیتی صادر کرد و در حدود 10 ماه بیشتر آنها را شکنجه واذیت کرد که برخی نیز کشته شدند ودرنهایت بعد ازاینکه شیره آنها را کشید شرط آزادی شان را این گذاشت که بنویسند ما نفوذی رژیم بودیم! می دانید چرا؟ فقط به این خاطر که وقتی این افراد به مناسبات بازگشتند دیگر جرات درخواست جدایی نداشته باشند، دوم اینکه همیشه درمناسبات مطیع وگوش به فرمان باشند ودرصورت درخواست جدایی نوشته امضاء شده فرد را که درزندان به اجبارگفته من نفوذی رژیم بودم درجمع اعضا بخوانند که متاسفانه اکثرآنها به همین دلیل دیگر هیچوقت جرات بیان اعتراض ویا درخواست جدایی نکردند.
اما با همه این تهدیدها رجوی نتوانست جلوی ریزش نیرو را بگیرد ومجبور شد بقول خودش مناسبات را پاکسازی کند واز سال 73 در نشستی عنوان کرد؛ هرکس که بخواهد از کنار ما برود فقط راه ایران بازاست دیگرکسی را به خارج نمی فرستیم که طعمه شود! واعلام کرد کسانی که از ما جداشدند به ایران فرستادیم اما آیا رجوی درست می گفت؟ البته ما که هنوز درمناسبات بودیم واقعا فکر می کردیم او راست می گوید چون خودت می دانی که رجوی هیچگاه به جز اخبار سانسورشده ودروغ چیزی به خورد نیروهایش نمی داد. این دروغ بزرگ رجوی را من درسال 80 وقتی به همراه تعداد دیگری ازاعضا به ابوغریب فرستاده شدیم متوجه شدم. من درسال 80 طی نامه ای به مسئولین تشکیلات به همان دلیل که شما ویا بقیه جدا شدید خواهان جدایی ازفرقه شدم…
ادامه دارد…